:
كمينه:۲۰.۴°
بیشینه:۲۰.۹۹°
Updated in: ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
شاهنامه اقوام ایرانی را با احترام و بزرگی یاد کرده است

نگاه فردوسی به قوم های ایرانی؛ نگاه پدر به فرزند

نگاه فردوسی در شاهنامه به قومهای ایرانی نگاه پدر به فرزند است، باهمه تغییرها و مهرها و خشم و آرامشی که پدر به فرزندان دارد، شاهنامه سند هویت ملی و منشور امپراطوری ایران است، اینکه امروز به شاهنامه با بغض نگریسته می شود از آن روست که این کتاب همواره سرنوشت مردم ایران را طوری رقم زده است که از هم دور نشده و با غرور ملی تولید شده از آن موجب بازیابی قدرت هویت ایرانی شده است.
کد خبر: ۲۷۶۷۴
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۲
بختیاران -امیررضا امیربختیار؛ ... حمله به شاهنامه فردوسی همچون به سخره گرفتن پول ملی، پرچم ملی و زبان ملی یک راهبرد برنامه ریزی شده برای تضعیف هویت ایرانی و چپاول ثروتهای آن  است.



دیده ام موارد مکرری را که لور به شاهنامه خوانی بختیاری ها تاخته و زبان فارسی و شاهنامه را هدف خود قرار داده است.

اگرچه من نیز از نابرابری اجتماعی و عدم عدالت در نگاه به قومیت های ایرانی از جمله قومیت خودم (بختیاری) در عذابم و به عنوان یک انسان ، از آنچه بر اثر بی کفایتی های ریز و درشت مدیران خودکامه بر مردم میگذرد ناخرسندم، اما همچنان که هویت قومی خود را دوست می دارم به هویت ملی ام عشق می ورزم و این ناملایمتی ها را دلیلی برای نابردباری در برابر هویت ملی و عنصر فرهنگ ایرانی و پشت کردن به کشورم نمی دانم پیش از آنکه اطاله کلام کنم از دوستان می خواهم تا باچشمان باز و درک درستی از دوست و دشمن خود اظهار نظر کنند و آب به آسیاب دشمن نریزند.

همچنانکه اگر ما از پدر و برادران خود ناخرسندیم خانه پدری را به آتش نمی کشیم بدانیم که در جهان هیچکس دلش برای قومیت های ایران نسوخته است، از خشونتی که  در منطقه می گذرد و از سرنوشت لیبی، عراق، سوریه، فلسطین، لبنان و مصر درس بگیرید و بدانید که دامن زدن به قومگرایی نتیجه ای جز جنگ قومی، قتل عام، نابودی و اسارت مضاعف و فرو رفتن در دام استعمار ندارد.

نویسنده مطلب بازنمایی اقوام ایرانی در شاهنامه فردوسی برای استناد به نگاه توهین آمیز فردوسی به قومیت ها از ترک و عرب و بلوچ و گیلک به عنوان نمونه یاد می کند و اشعاری را در سندیت مطالب خود می آورد.  

تا جاییکه من شاهنامه فردوسی را مطالعه کرده ام این دریافت را داشته ام که برخلاف تبلیغات و تصورات رایج تجزیه طلبان خاک ایران، نگاه فردوسی در شاهنامه از جمله در بخش اساطیری و پهلوانی که موید تاسیس و تثبیت حکومت ایرانیان است خالی از نگاه های قومی و توهین به قومیتها بوده بلکه دنیای شاهنامه بخصوص تا بدو ورود به دوران پهلوانی و تاریخی دورانی بی حب و بغض است و از این دوره به بعد آنچه از زبان فردوسی نقل می شود ، روایت تاریخ و حوادثی است که اتفاق افتاده یا در حافظه قوم ایرانی در قالب تاریخ ماندگار بوده و در بیان و زبان و قضاوت مردم آن عصر به یکدیگر نقل شده بود .

 البته نقل گفتگو ها و تصورات مردم ایران و دیدگاه های رقابتجویانه آنها نسبت به پیرامونان خود ارتباطی با دنیای آرمانی شاهنامه ندارد، آنچه در شاهنامه نقل می شود حکایت انسان است که در میانه ی آرمانها و حرص ها جانب کدام را می گیرد و در آزمونهای تقدیر چگونه خود را بیرون می کشد.  اگر جز این بود رستم پهلوان بزرگ ایرانی از مادری عرب (رودابه دختر مهراب) زاده نمی شد و کیخسرو پادشاه دادگر و منتقم خون سیاوش از مادری تورانی (فرنگیس دختر افراسیاب) دیده به جهان نمی گشود.

 «فرود» که خود فرزند سیاوش و خونخواه پدر است، در نبرد با سپاه برادر که از ایران به توران می رفت، در خون نمی غلطید و سهراب یل و اسفندیار رویین دو پهلوان ایرانی به دست رستم دستان کشته نمی شدند.

تورانیانی که در شاهنامه تُرک خوانده شده اند، خود از نسب «تور» فرزند فریدونند و  ریشه ای ایرانی دارند، نخستین جنگ ایران و توران نه بر اساس دیدگاه های نژادی که بر پایه ی حرص و آز انسان و شاهان به کسب قدرت بیشتر است، ایرج فرزند کوچک فریدون به دلیل حسادت برادر خود در میهمانی «تور» به قتل می رسد، سپاهی به سرکردگی منوچهر به خونخواهی ایرج به تور لشکر می کشد و جنگهای بنی اعقاب توران و ایرج سراسر دوران پهلوانی را صحنه رقابت و کینه ورزی  می کند این جنگها تا زمان افراسیاب (افراسیاب فرزند پشنگ و از نوادگان تور است) ادامه می یابد، افراسیاب زمانی به قتل سیاوش (که داماد خود اوست) مبادرت می کند و زمانی سهراب فرزند رستم را که خود از مادری تورانی است به جنگ با رستم گسیل می کند.

آنچه در این میان به عنوان ترک و تازیک و ایرانی و تورانی (ترک) خطاب به یکدیگر بکار می برند، روایت حرص و دشمنی نوع بشر است، لذا در شاهنامه همچنانکه کاوس شاه خیر سر ایرانی مورد نکوهش است، پیران ویسه وزیر تورانی افراسیاب مورد ستایش است.

واما در پاسخ به نویسنده مطلب در خصوص توهین به اقوام بلوچ و گیلک نیز باید گفت: در شاهنامه فردوسی به دفعات نام قوم بلوچ آمده است در داستان سیاوش هنگامی که سیاوش به گرداوری لشکر برای جنگ با افراسیاب مشغول است نخستین بار از بلوچ ها یاد می شود :

 هم از پهلوی، پارس، کوچ و بلوچ

 ز گیلان جنگی و دشت سروچ .

در ادامه داستان سیاوش هنگامیکه ایرانیان به رهبری کیخسرو برای خونخواهی سیاوش رهسپار توران می شوند در توصیف آرایش جنگی سپاه ایران بار دیگر نام بلوچ ها به نیکی یاد می شود.

در این تصویر سازی زیبای شاهنامه که فردوسی یک یک بزرگان سپاه ایران را بر می شمارد و از لشکر زیر نظر هریک سخن می گوید از قوم بلوچ به فرماندهی پهلوانی به نام اشکش اشاره می کند وی در تمجید از این پهلوان بلوچ می گوید: «که بازور و دل بود و با عقل و هوش» سپاه قوم بلوچ به رهبری اشکش نیز دارای صفاتی فیزیکی ومعنوی ویژه ای است که فردوسی آنها را به زیبایی برمی شمرد :

 سپاهش زگردان کوچ و بلوچ

 سگالنده ی جنگ کردار قوچ

 به گیتی ندیده است کس پشتشان

 برهنه نبینی یک انگشتشان

فردوسی پرچم سپاهیان بلوچ را چنین  ترسیم میکند : درفشی بر آورده پیکر پلنگ همی از درفشش ببارید جنگ .

در لشکر کشی کیخسرو به توران که به پیروزی ایرانیان بر تورانیان می   انجامد ، کیخسرو به مکران می رسد و به نبرد می پردازد پیروز می شود و و مکران را در تحت اختیار اشکش قرار می دهد. استقرار اشکش و سپاهیانش در مکران شاید اشاره به جابجایی این قوم از محل قبلی خود (احتمالاحوالی گیلان ) به شرق ایران داشته باشد.

لذا همانگونه که از بخش اساطیری شاهنامه که موید تاسیس و تثبیت امپراطوری ایران است استنباط می شود قوم بلوچ به عنوان یکی از اقوام محوری ایران محسوب می شود.

در قسمت تاریخی شاهنامه نیز همواره قوم بلوچ از مقربان پادشاهان کیانی ایران بوده اند که در جغرافیایی در میانه کرمان و مکران و گاه در حوالی گیلان تصویر شده اند.

برخلاف نوشته ی نشریه لور قوم گیلک نیز در کنار قوم بلوچ از جایگاه ویژه ای برخوردار بود و بیت انتخابی نویسنده ی مطلب لور :

در مصرع: ز گیلان تباهی فزونست از این         

نه تنها اهانتی به قوم گیلک در کار نیست بلکه در اینجا اشاره به خبرهایی است که پس از غارت گیلان توسط گروهی از وضعیت رنج مردم گیلان به شاه انوشیروان گزارش می شود.

در مصرع بعد: «ز نفرین، پراکنده گشت، آفرین»

نیز مبین نفرین گویی مردم گیلان بر اثر رنج خود آنها را دارد ، لذا انوشیروان سپاهی را برای سرکوب متجاوزان به گیلان گسیل می کند.

از آن جایگه سوی گیلان کشید             چو رنج آمد از گیل و دیلم پدید.

 دقت در ابیات بالا که مربوط به دوره تاریخی شاهنامه است نشان دهنده آن است که نویسنده ی مطلب لور یا از درک کامل مطلب شاهنامه بی بهره بوده و یا به تاسی از مغرضین خلاف گویی بر شاهنامه حکیم فردوسی  را درپیش گرفته است.  خلاف گویی که در اندیشه های تجزیه خاک ایران ریشه دارد.

در ادامه نیز همواره گیلکیان و بلوچان عزیز داشته شده اند از آنجمله است در آیین پیشواز از سفیر چین در دربار انوشیروان می خوانیم:

همه مرزبانان زرین کمر

 بلوچی و گیلی برزین سپر !

 آیینی که برای به رخ کشیدن و نمایش قدرت ایرانیان در مقابل نمایندگان چین تدارک دیده شده است.   در این آیین نیز گیلکان و بلوچان همانند سایر ایرانیان به آراستن سپاه ایران و هراس افکنی در دل دشمنان کشور پرداخته اند. هرچند در اشارات پیش از این در دوران تثبیت قدرت انوشیروان از گردنکشی مردم بلوچ و آلانان وهندیان سخن می گوید:

به ره اندر آگاهی آمد به شاه
که گشت از بلوچی جهانی تباه .

پس از فارغ شدن انوشیروان از سرکوب الانان و هندیان بلافاصله غمناکی و گلایه وی از  طغیان بلوچان عنوان می شود، انوشیروان به مشاوران می گوید حال که "الانان ” و "هندیان ” سر به طاعت ما خم کرده اند چرا بلوچ ها که هموطنند  با شاه مخالفت دارند و  ناخرسندی خود از جنگیدن با هموطنان را عنوان می کند:

بسنده نباشیم با شهر خویش 

 همی شیر جوییم پیچان ز میش .

 این  بیت نشان میدهد که فردوسی  از زبان انوشیروان بلوچ ها را قومی ایرانی می دانسته است .

و کردها (مردم کوهنشین) را از تبار جوانانی که به همراهی کاوه و فریدون بر حکومت ضحاک شوریدند و نخستین پایه های حاکمیت ایران را بنا نهادند.



نگاه فردوسی در شاهنامه به قومهای ایرانی نگاه پدر به فرزند است، باهمه تغییرها و مهرها و خشم و آرامشی که پدر به فرزندان دارد، شاهنامه سند هویت ملی و منشور امپراطوری ایران است، اینکه امروز به شاهنامه با بغض نگریسته می شود از آن روست که این کتاب همواره سرنوشت مردم ایران را طوری رقم زده است که از هم دور نشده و با غرور ملی تولید شده از آن موجب بازیابی قدرت هویت ایرانی شده است.

نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۲۳
انتشار یافته: ۲
ایران
|
United Arab Emirates
|
۰۲:۳۲ - ۱۳۹۶/۱۲/۰۳
0
0
با سلام وخسته نباشید وسپاس از مطالبتون وممنون از روشنگریتون چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم وبرزنده یک تن مباد اما یک مطلبو جا انداختین که اگر اجازه بدین من نظرمو در این مورد میگم اگر دیدین موردی هست که اشکال داره راهنمایی کنیدواون در مورد عرب هایی که گفته شده است باید گفت که در حمله اعراب به ایران ویرانی ها وخونریزی های زیادی بپا کردندو برده هایی از زن وکودک به اسارت گرفتند و سرکوب وسر بریدن وتجاوز به زنان وانتقال افراد زیادی به مرکز حکومت خود که در منابع آورده شده و حتی در احادیث هم میبینیم بعضی از زنانی که نام برده شده ایرانی شامی مصری وغیره هستند که بعضی اونو انکار میکنن که اعراب این کارهارو انجام ندادند اما تاریخ خودشو نشون میده حتی اگر عده ای خوششون نیاد مردم عرب زبان ایران که فکر میکنن چون عربی حرف میزنن عرب هستند اما اونا ایرانی هستند حال فرض کنید در این حال واوضاع قرار گرفته باشین چه میکنین و زبان فارسی هم کمکم جای خود را میخواهد به زبان عربی دهد ودر اوایل جنگ و زور وخفقان حاکم است شاهنامه هم که یک آیینه تمام قدر از شرایط موجود جامعه و همراه با تاریخ و اسطوره ‌و حماسه وچاشنی تخیل حرف خود رامیزند و در عین حال امید میدهد پس اگر در جایی نکوهش میکند به قول شمامانند یک پدر دلسوز است که گاهی لازم است گوشزد کند اما لازم است که بگویم در این مورد قصدم برتری عرب وعجم نیست و هر دو نزد خدا به یک اندازه گرامی هستند وملاک تقوا ست و این را هم بگویم که گر چه در ابتدا کشور گشایی اعراب با زور واشتباهاتی از سوی سران حکومت انجام شد اما بیشتر دانشمندان ایرانی رشد کرده در فضای اسلامی هستند و پیشرفت های معنوی وحتی هنری ومعماری وغیره در دوره اسلامی بوده است
مسعود
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۵۱ - ۱۳۹۷/۰۵/۲۵
0
0
درپاسخ به هم میهن گرامی که در باره تازیان فرمودند که آری اشتباهات کردند ولی ورود تازیان واسلام به سرزمین ما باعث شد که دانشمندانی از میهن ما رشد نمایند... هم مینم رشد یک انسان هیچ پیوندی با مذهب نداشته ئنمیتئاند داشته باشد.آیا به باور شما سرزمینی که بزگترین امپراطوری جهان را دربرمیگرفت هیچ دانشمند وشاعر و فرهیخته نمیتوانست داشته باشد؟ آیا چنین امپراطوری با استخاره وتفعل و زبان اشاره اداره میشد؟ یا دارای نخبگان وفرهیختگان وساست مداران خبره با هزاران هزار نوشته وکتاب که در کتابخانه ها کاخ ها ودیگر بناهای فاخر نگهداری شده وبدست تازیان بی خرد سوزانده ونابود گشته اند؟ یعنی این سرزمین پهناور تهی از همه نیکی های دانش وخرد ماند تا گشنگان بیابان آمده و به عرفان وخرد ودانش ارمغانمان دادند؟