همه راهها برای اشتغالزایی به صنعت و کارگاههای صنعتی ختم نمیشود. چنانکه معلوم است آشکارا از اهمیت هنر در زمینه اشتغالزایی و ورود هنر به عرصههای صنعتی غفلت شده است. نمونه اش همین سینما که در روزگار ما از آن به عنوان «هنر ـ صنعت» یاد میشود. نمونههای دیگری هم میتوان برای این امر برشمرد.
اقتصادگردان_ از هنرهای سنتی مانند نگارگری و تذهیب و سفال و صنایع دستی و فرش گرفته که وارد چرخه اقتصاد و بازار میشوند تا آلبومهای موسیقایی و حتی فروش نمایشها از طریق گیشه و سرمایهای که از طریق برگزاری کنسرتها و نمایشگاههای هنری کسب میشود.
برای تحقق اهداف اشتغالزایی کشور، صنایع کوچک و متوسط مهمترین نقش را دارند، زیرا هزینه ایجاد هر شغل در قالب صنایع کوچک و متوسط، بسیار کمتر از ایجاد شغل با توسعه صنایع بزرگ است. به همین دلیل است که رهبر معظم انقلاب در چند سال اخیر بر لزوم اهتمام و توجه بیشتر به صنایع کوچک تاکید کرده و در فرمایشات خود خواستار احیا و زنده کردن تولید داخلی با حمایت از صنایع کوچک شدهاند. در این میان، هنر میتواند نقش مهمی در ایجاد صنایع کوچک، آن هم از نوع تولید کالاهای هنری ایرانی و بومی داشته باشد.
براساس آمار وزارت صنعت، صنایع کوچک با سهم 96درصدی از کل صنایع کشور و سهم 52درصدی از اشتغال، در توسعه پایدار و توسعه متوازن منطقهای و جلوگیری از بیکاری و مهاجرت نقش برجسته دارند. در جهت توسعه صنایع کوچک، اخیرا مجلس قانون اختصاص 5/1میلیارد دلار از منابع صندوق توسعه ملی برای اشتغال روستایی را اختصاص داده که معادل5000 میلیارد تومان میشود. مقرر شده بانکها هم 5000 میلیارد تومان از منابع داخلی خود برای صنایع کوچک اختصاص دهند. بخشی از این ارقام میتواند در قالب حمایت از هنرمندان در شهرهای مختلف هزینه و ضمن حمایت از هنرمندان در نقاط مختلف کشور، باعث رونق بازار هنری شود و به علاوه سبب تولید و ترویج کالاهای هنری از جنس میهنی شود.
دلالی هنر نیست
اما چقدر ارتباط میان هنر، صنعت و اشتغالزایی در کشور بر ریل درستی استوار است؟ رضا مهدوی پژوهشگر موسیقی و مدیر سابق دفتر موسیقی حوزه هنری که این روزها سردبیری مجله مقال موسیقایی را عهدهدار است، به خبرنگار ما میگوید: دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد؛ یکی اینکه هنر را نباید به عنوان یک شغل نگاه کرد و دیدگاه دیگر که امروزیتر است آنکه از هنر باید
کار تولید شود. یعنی تمام منابع هنری که از انسان نشات میگیرد بهعنوان یک ابزار و کارگر دیده شود.
او اظهار میکند: در کشور ما هنرمندان بیمه کارگری میشوند. حتی همین بیمه هنرمندان را با ارفاق به اسم نویسندگان رد میکنند. این نشان میدهد حاکمیت هنوز هنر را به عنوان کار نمیپذیرد ولی در بیلان کارش اعلام میکند این تعداد هنرمند کار میکنند، پس جزو شاغلان هستند.
این پژوهشگر هنر میافزاید: اگر دیدگاه اول را بگیریم که هنر کار نیست، بلکه یک ذوق است، نشاط ایجاد میکند و موجب فرهنگسازی است و الزاما هنرمند نباید کارگر و کارمند باشد و در کنار دیگر کارهایش به هنر هم بپردازد، این دیدگاه در خیلی از جوامع رایج است. در این حالت حاکمیتها حقوقهایی میدهند که هنرمند زندگی متوسط رو به پایینی داشته باشد و در کنارش درآمدهای اندکی در اختیار هنرمند قرار میدهند که کنار شغلش، با همین درآمد اندک به هنر هم بپردازد. اما در دیدگاه امروزی میگویند هنر یک اقتصاد است.
در حال حاضر کمیسیون فرهنگی مجلس بودجههای هنری را کم میکند و میگوید ما به نهادهای فرهنگی بودجه کم میدهیم، بقیه اش را بروند از هنرمندان در بیاورند. شما نمیتوانید از این نظر دفاع کنید. چون پولی در عرصه فرهنگ نیست و مثلا آن پولی که از کنسرتهای چهرههای شاخص در میآید، استثناست. اینها درآمد نیست، بلکه یک جریان مافیایی است و خیلی عوامل از چهره و محبوبیت و صدا و اسپانسر باید چیده شود که مثلا یکی پدیده شود. اینها گردش غلط مالی است و پول تمیزی نیست، پس در اینجا هنر به عنوان دلالی مطرح میشود، اما دولت آن را به عنوان شغل مطرح میکند. مهدوی ادامه میدهد: یک بازیگر را در نظر بگیرید، معلوم نیست در طول سال چند تا بازی به او بدهند. بازیگری شغل او نیست، بلکه هنرش است؛ یک ودیعه الهی است که در وجود او نهاده شده. اگر شغل دیگری نداشته باشد محتاج میشود هر نقشی را قبول کند که در نهایت مردم هم طردش میکنند.
این پژوهشگر هنر در ادامه با ذکر مثالی میگوید: در نیمه دوم دهه 70 موسیقی پاپ شکلی پیدا کرد و چهرههایی شاخص هم ظهور کردند. بعد از چند سال اغلب ناپدید شدند. امروز مردم هر شش ماه یکبار دنبال چهرههای جدید هستند. حالا سوال این است آنها که کمرنگ شدند باید از گرسنگی بمیرند؟ اصلا حمایت میشوند؟ دیدگاه دولتی این است که چون ستاره میشوند باید گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
مهدوی با بیان این که هنرمند در کشور ما بین زمین و هواست، این طور توضیح میدهد: هنرمند هویت مشخصی ندارد و فاقد امنیت اجتماعی هم به لحاظ اقتصادی است. حالا اگر اسپانسری هم از او حمایت کند به این معنی نیست که زندگی این آدم از اینرو به آنرو میشود. اینجاست که میبینیم هنرمندان به هم حسادت میکنند، بیاحترامی میکنند و به حد خودشان قانع نیستند. چون همیشه نگاه نگران به آینده دارند. هیچ بیمهای نیست، هیچ اداره کاری هم وجود ندارد که شرایطی ایجاد کند که احساس امنیت در آنها پدید آورد. آن نمونههای استثنا را هم که در این عرصه میبینیم نباید مشت نمونه خروار در نظر بگیریم.
انتقاد از حذف دروس عملی
محمدباقر آقامیری از هنرمندان شناختهشده کشورمان در عرصه نگارگری نیز در گفتو گو با جامجم از نقش مهم دانشگاهها سخن میگوید: دانشکدههای هنری نهتنها در زمینه اشتغالزایی در امر هنر نتوانستند موفق عمل کنند، بلکه هر چه زمان میگذرد شاهد حذف دروس عملی از متون آموزشی دانشجویان در مقطع کارشناسی ارشد هم هستیم. من نمیدانم مسئول حذف دروس عملی کجاست، آیا در شورای عالی انقلاب فرهنگی این اتفاق میافتد یا در وزارت علوم، اما به نظر میرسد اشخاصی سینه چاک مدرنیسم هستند و دوست دارند درباره مینیمالیسم و هنر آبستره صحبت کنند. در دانشگاهها دروس عملی را حذف میکنند. کتابآرایی از دروس عملی حذف میشود، نگارگری حذف میشود، تذهیب حذف میشود، پس دانشجو چه چیزی میخواهد یاد بگیرد؟ دانشجو که با چند درس حفظی تاریخ هنر که کار یاد نمیگیرد.
او در ادامه انتقادات خود به نقد وزارت ارشاد و سازمان میراث فرهنگی هم میپردازد و میگوید: وزارت ارشاد هم کمکی به هنر نمیکند. در وزارت ارشاد باید فضا به وجود بیاید تا بانکها و ادارات مرتب نمایشگاههای هنری بگذارند و رقابت ایجاد کنند تا هنرمندان گرد هم بیایند. وزارت ارشاد باید راجع به نگارگری و تذهیب و هنرهای ایرانی مسابقه بگذارد. در دبی این کار انجام میشود، چون آنها میخواهند زیباترین آثار هنری معاصر را داشته باشند. من سه دوره داورش بودهام، اما هر چه به وزارت ارشاد و میراث میگویم که از این کارها کنند، انگار داریم یاوه میگوییم و کسی گوش نمیدهد. این هنرمند نگارگر معتقد است: هنر وابسته به اقتصاد و بازار است، وقتی اقتصاد رونق نداشته باشد و درآمدها پایین باشد و گرانی غوغا کند، دغدغهها به سمت تامین معاش و نیازهای اولیه میرود، اما وقتی رفاه باشد افراد به سوی هنر میروند. وقتی دغدغه در حد نیازهای اولیه است کار اصلا به هنر نمیرسد. هنر جای امن و آسایش و آرامش و حمایت میخواهد در غیر این صورت هنرمندان هر قدر هم که کار کنند و زحمت بکشند راه به جایی نمیبرند. کما اینکه امروز خیلی از هنرمندان برای اینکه بتوانند زندگی خود را بچرخانند به مشاغل دیگر روی آوردهاند و این واقعیت تلخی است.
هنر، بستری برای اشتغالزایی
به نظر میرسد با توجه به اظهارات کارشناسان و با توجه به سهم 96درصدی صنایع کوچک از کل صنایع کشور و سهم 52درصدی از اشتغال، هنر میتواند بستر مناسبی برای اشتغالزایی باشد. نمونه این را در فروش برخی از فیلمها، استقبال از برخی تئاترها و کنسرتها و ارقام فروش حراج آثار هنری در سالهای اخیر دیدهایم. به نظر میرسد اشتغالزایی، هنر میخواهد و مدیران باید بتوانند این هنر را داشته باشند تا ترتیبی اتخاذ کنند تا در زنجیرهای درست پیوندی میان دانشگاه و صنعت از یکسو و هنرمند و بازار کار از سوی دیگر ایجاد کنند تا بازار هنر برای تعداد قابل توجهی از افراد فرهنگی کشور شغل ایجاد کند نه این که شرایط به گونهای باشد که هنرمند برای خودش اثر هنری بیافریند و بازاری برای عرضهاش نداشته باشد و سرانجام هم ناچار باشد به شغل دیگری روی بیاورد.
دانشجویان هنر قانع نیستند
محمدمهدی انوشفر هنرمند سفال هم به خبرنگار ما میگوید: من نزدیک به 400 نفر شاگرد دارم، اما اشتغالزایی کجا بود. در کشور ما که هنر به رسمیت شناخته نمیشود این بحثها راهبهجایی نمیبرد.
او میافزاید: هنر زمانی مطرح است که شکم سیر باشد، وقتی مشکلات مسائل دیگری است یک هنرمند نمیتواند وارد بازار کار شود. مسائل اقتصادی اینقدر ناگوار است که اجازه پرداختن و فکر کردن به هنر را از مردم گرفته است. کشور ما درگیر مشکلات مهمتری است که اول باید آنها رفع شود.
او خاطرنشان میکند: دانشگاهها نباید اصلا این رشتههای هنری را ارائه دهند، چون دانشجو این همه سال درس میخواند و هزینه میکند آخرش هم رها میشود. این همه دانشجویی که فارغالتحصیل میشوند در نهایت رها میشوند. انوشفر همچنین میگوید: یکی از مشکلات دیگر ما خود دانشجویان و فارغالتحصیلان هنر هستند که متاسفانه به کم قانع نیستند. یعنی اگر حتی به آنها بگویی در این کارگاه کار کن، میگویند نمیصرفد. آنها خیلی زود همه چیز را میخواهند.
منبع: جام جم