اقتصاد گردان - در دل کویر تشنه آران، جایی که خاک قرنها در انتظار باران دانایی نشسته بود، نهالی سر برآورد که به سرو تناور علم و اندیشه بدل شد. دکتر حسین عظیمی آرانی، نه تنها فرزند کویر که فرزند روشنی بود؛ روشنیای که از دل تاریکیها برخاست و در اوج درخشید.
- او با چشمانی ژرف چون چاههای کهن کویر و با نگاهی افقگشا، مسیر دانش را از دانشگاه تهران آغاز کرد؛ درخشید تا جایی که آکسفورد، کعبه علم زمان، پذیرای قامت متینش شد. در رشته توسعه اقتصادی، آنگونه درخشید که هر برگ از دفتر علم به احترامش سر خم کرد.
- اما شکوهِ دکتر عظیمی، نه تنها در مدارج علمیاش، که در منش انسانیاش بود؛ مردی آکنده از ادب، وقار، متانت و تواضع. واژهها در برابر سلوک او، کم میآورند. هر گامش، وزنی داشت، هر سکوتش، معنایی و هر سخنش، نغمهای بود برای بیداری این خاک خسته.
- من، شاگرد کوچک مکتبِ او، افتخار تلمذ در محضر دریای بیکران دانشش را داشتم. در کلاسهایش، نه فقط اقتصاد که انسان بودن را آموختم. از دغدغه توسعه ایران گفت، با چنان شوری که هر واژهاش، چراغی شد در مسیر آینده.
- او نظریهپرداز بود، اما نه در برج عاج؛ در دل مردم، با ریشه در خاک و نگاه به افق. هر سخنش، نه شعاری تهی، که نقشهای راهبردی برای آبادانی وطن.
- دریغا که این سرو بلند، خیلی زود از باغ علم ایران بریده شد. اما عطر اندیشهاش هنوز در جان ما جاریست.
- امروز، در بیستودومین سالروز کوچ نابهنگامش، با قلبی اندوهبار به یادش مینویسم: ای روشنای راهِ ما، اگرچه از میان ما رفتی، اما در جان و جانان ما، جاودانهای.
روحش شاد و نام بلندش تا همیشه گرامی باد.