فرهنگ به افراد هویت می بخشد و باعث کنش متقابل میان آنها می شود فرهنگ،به عنوان مجموعه باورها،نگرشها و اعتقادهاي قلبي يک گروه و جامعه،تشکيل دهنده شيوه زندگي آنها است زماني که شيوه زندگي جامعه بر مبناي فرهنگ قوي علمي وتوسعه يافته قرار گرفت به راحتي ميتوان بنيادهاي توسعه پايدار را بر آن استوار ساخت
خبراقتصادی- دکترشهرام شيركوند; فرهنگ به افراد هویت می بخشد و باعث کنش متقابل میان آنها می شود . فرهنگ، به عنوان مجموعه باورها، نگرشها و اعتقادهاي قلبي يک گروه و جامعه، تشکيل دهنده شيوه زندگي آنها است. زماني که شيوه زندگي جامعه بر مبناي فرهنگ قوي علمي وتوسعه يافته قرار گرفت، به راحتي ميتوان بنيادهاي توسعه پايدار را بر آن استوار ساخت.
در تعریف كلی فرهنگ شامل باورها و ارزشها و اعتقادات و تمدن یك جامعه است و با توجه به این تعریف اگر بخواهیم راه حلی برای تحول و تغییر فرهنگ بدهیم این قابل انجام نیست.
«شاین» فرهنگ را شامل 3 لایه میداند و هر جامعه را در این لایه بررسی میكند. لایه اول یكسری مفروضات كلی و باورهای بنیادین است مانند اعتقادات یك فرد مذهبی كه وقتی به وجود آمدند به دشواری قابل تغییر هستند و اینها زیربنای فرهنگ هستند كه اندیشهها و باورهای بنیادی هستند. بر روی این لایه و این سطح لایه دیگری به نام سطح ارزشها بنا میشود كه بر اساس آن اعتقاد، باور و پذیرش بنیادی یكسری ارزشها پدید میآید سطح آن بسیار انتزاعی یا بسیار درونی است در صورتی كه سطح دوم علاوه بر جنبه دورنی یك مقدار جنبه بیرونی نیز پیدا می كند. سومین لایه سطح قابل ملاحظه با ظاهری فرهنگ است كه شامل نمادها، سمبلها و الگوهای رفتاری است كه ما در فرهنگ نشانه های آن را میبینم. فرض كنید در نظام اعتقادی ما رضایت خدا یك ارزش بنیادین است. این می تواند به صورت خدمت به مردم در لایه میانی فرهنگ جلوه كند و به صورت ارزش خدمتگزار مردم بودن در لایه دوم فرهنگ است و صورت سوم این ارزش به صورت نحوه برخورد ما با ارباب رجوع در اداره میشود. در سازمان یا موسسهای كه كار میكنیم یكسری وظایفی را انجام میدهیم كه در جهت خدمت به مردم و در جهت كلی در راه رضای خداست بنابراین اگر در لایه اول دقت كنیم میفهمیم كه این لایه، سطح اصلی فرهنگ است و لایه سوم یك سطح ظاهری و نمادین است كه برگرفته از سطوح اول و دوم است.
فرهنگ شهروندي
فرهنگ را بر دو گروه مادی و معنوی می توان تقسیم کرد. فرهنگ مادی به دستاوردهای مادی یعنی ابزار و ادوات و فن آوری مربوط می شود و فرهنگ معنوی شامل اندیشه ها، باورها و ارزش ها و به طور کلی دستاورهایی غیر مادی بشر است. آن چه شهرها را از یکدیگر متمایز می سازد فرهنگ هایی است که هر شهر در خود دارد بعضی از آن شهرها شهرهای فرهنگی هستند و بعضی فرهنگ شهری دارند.
برای بیان تفاوت آن ها باید گفت که شهر فرهنگی شهری است که حامل تمدن و فرهنگ دیرینه است، شهری است که خصوصیات و عناصر فرهنگی خود را در خود جای داده است و از این نظر برای مردم تمام جهان ارزشمند است. اما آن چه حائز اهمیت است فرهنگ شهری است. این فرهنگ شهری است که با مجموعه ای از هنجارها، ارزش ها باورها نوع زندگی انسان را در شهر تعیین می کند یا با اجرای اعمال فیزیکی در فضای شهر ، نمادهایی را با معانی خاص برای شهرنشینان تداعی کرده حس تعلق و خاطره انگیزی را در آنان احساس رضایت مندی از زندگی در شهر خود ایجاد می کند. همچنین این فرهنگ شهری است که با منابع فرهنگی شهر از قبیل بناهای تاریخی، خرده فرهنگ ها و صنایع دستی، آداب و رسوم، فولکلور و منابعی که زاده زیست بوم شهری است ارزش و اعتبار می بخشد و سبب توسعه اجتماعی و سیاسی جوامع شهری می شود. از آن جا که بخش عمده مشکلات و نابسامانی های موجود در اداره شهر حاصل عدم توافق یا بی توجهی شهرنشینان به شیوه های عقلانی زندگی در شهر است بسیاری از کارشناسان بر این باورند که باید فرهنگ شهری را آموزش داد و این کار با مدیریت کارآمد و دقیق بر منابع فرهنگی شهر امكان پذير خواهد بود .
شهر نمی تواند شهری فرهنگی باقی بماند مگر آن که مدیریت شهری بر عناصر فرهنگی آن شهر مدیریت کند و آن را به یک سرمایه فرهنگی بدل سازد. بسیاری از شهرهای کشورمان دارای گونه ای از معماری، بناها و فضاهای بسیار تاریخی و جذابند که تعدادی از آن ها از سوی مديريت شهری، کنترل و ساماندهی و نگهداری می شوند. بسیاری دیگر نیز نه تنها محافظت نمی کردند بلکه مورد هجوم و غارت افراد سودجو قرار می گیرند. یک شهر فرهنگی با مردم فرهنگی مطالبات زیادی دارد که این مطالبات بدون مدیریت شهری واحد جایگاهی جدی نمی یابد و برای ارتقای فرهنگ شهری به تنهایی توانایی ندارد. انسجام و همبستگی، تعامل و پیاده کردن نظام شهری در شهر نیازمند مدیریت واحدی است و این تنها در صورتی انجام می پذیرد که فرهنگ مدنی در شهر ایجاد شود فرهنگ مدنی فرهنگی است که در آن دو گونه اعتماد وجود دارد یکی اعتماد شهروندان به یکدیگر و دیگری اعتماد متقابل آنان با مدیران شهری . در صورت وجود اعتماد دوم است که توان مدیران در پیاده کردن اهداف شان افزایش می یابد و از بسیاری از هزینه ها به سبب مشارکت و حضور مردم کاسته می شود . پس به لحاظ ضرورت توسعه شهر و فرهنگ شهري و برای بهبود و رونق وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهرها باید برنامه ریزی داشت و این برنامه ریزی بیش از همه باید معطوف به شیوه های زندگی شهرنشینی و فرهنگ شهر نشینی آنان باشد.
به عبارت دیگر باید قواعد درست تهیه مسکن ، فعالیت های اقتصادی سالم ، ارتباطات و حمل و نقل درست و به سامان و اوقات فراغت غنی شده و با برنامه را در بین شهرنشینان ترویج داد.
حفظ و صیانت آثار کهن و تاریخی که نشانگر تمدن نیاکان ماست یا احداث مساجد ، موزه ها و دیگر ابنیه هم چون دانشگاه ها ، فرهنگسراها، تالارها و نگارخانه ها نیازمند برنامه ریزی است و انجام آن مسلما ارتقای فرهنگ شهری را به همراه دارد و در کنار این کار باید به ساخت کالبد شهر نیز پرداخت.
در جوامع سنتي روابط اجتماعي به هم پيوسته بود و باور هاي مشترك و مشخصي وجود داشت و افراد همديگر را مي شناختند و اعتماد ميان افراد بيشتر بود و روابط اجتماعي براساس آشنايي هاي دراز مدت و دوستي و مناسبات فاميلي و خانوادگي استوار و پايدار بود .
ولي جوامع بزرگ شهري امروز به خاطر وجود شرايطي خاص ، فرصتي براي شناختن افراد نگذاشته است . افراد به جاي خانه و محيط زندگي در محيط كار با افراد بسياري روابط برقرار مي كنند و اما به دليل شغل هاي متفاوت و موقعيت اجتماعي افراد و روابط با روابط سنتي متفاوت است كه در اين ارتباط بيشتر به جاي وجود علايق و احساسات ، غلبه با موقعيت اجتماعي افراد است .
در شهر هاي بزرگ تحرك اجتماعي و تغيير پايگاه طبقاتي به راحتي صورت مي گيرد و ضمن آنكه نامتجانس بودن فرهنگ شهري بيشتر مواقع ، سازمان شكني اجتماعي و تغيير ساختار سنتي را به همراه دارد . اين موضوع بيشتر ناشي از تراكم بالاي جمعيت و وجود فرهنگ هاي گوناگون و رنگ باختن برخي از آنها و اختلاط با هويت شهري و گسترش منطقه هاي حاشيه نشين و در نتيجه ايجاد فاصله ميان قشرهاي مختلف در اين جوامع است .
شهروند فرهنگي Cultural citizenship
در سنت اسلامی، پس از پیشینه صدر اسلام و تجربه دینی - اخلاقی آن ، فیلسوفانی چون فارابی و ابن سینا مفهوم مدینه فاضله را در سنت نو افلاطونی به کار بردند و اخلاقی را در باره ضرورت ها ، حقوق و وظایف شهروندان چنین شهری مطرح کردند :
در اروپا واژه شهروندی از (citoyen) فرانسوی و ریشه لاتین (Civis ) می آید که فوستل دو کولانژ در تاریخ شهر باستان آن را در نزد یونانیان در اتحادی قراردادی میان رئوسای گروه های قبیله ای برای استقرار در یک نقطه مشخص (شهر) و تبعیت از خدایان و قوانین واحد و همچنین شرکت در مناسک مشترک است.
در دوران متاخر منتسکیو در روح القوانین شهروندی (citoyenete) را مجموعه ای از ساز و کارهای اخلاقی - مدنی می داند که باید بر روابط میان شهروندان حاکم باشد.
انقلاب های جدید مفهوم شهروندی را به مثابه پایه ای برای دولت های ملی جدید قرار دادند . ملت مجموعه ای منسجم از شهروندانی که به یک قدرت سیاسی مشروعیتی از پایین ( برخلاف مشروعیت های از بالا در نظام های گذشته) می دهند.
در قرن بیستم دولت های رفاه و گسترش شهرنشینی به حکومت های محلی بزرگ یعنی کلان شهرهایی امکان پیدا شدن داد که هر یک دارای انباشت ثروت ، جمعیت و قدرت دولت هایی کوچک و حتی متوسط را داشتند . این کلان شهرها امتیازات زیادی برای ساکنان خود فراهم می کنند اما در عین حال مشکل ساز نیز هستند ( آلودگی های زیست محیطی، تنش ها و مزاحمت های همسایگی، شورش های شهری ، اوباشیگری ، انحرافات اجتماعی...).
با توجه به این پیشینه تاریخی _ نظری اخلاق شهروندی را می توان مجموعه ای از قوانین و عرف های اجتماعی تعریف کرد که بتوانند در این زمینه به ویژه در شهرهای بزرگ و متوسط اما همچنین در شهرهای کوچک به دست اندرکاران و ساکنان این شهرها برای زندگی هماهنگ و بدون تنش چه با یکدیگر و چه با محیط زیست و به توسعه پایدار یعنی امکان گذار آرام موقعیت های مناسب کنونی و از میان برداشتن موقعیت های نامناسب کنونی ، برای نسل های آینده امکان دهد.
منابع اخلاق شهروندی
الف - منابع دينی ، سنتی و فرهنگی :
1- دين :
انسجام و یکدستی دینی در کشور ما نقطه مثبتی به حساب می آید. در عین حال اقلیت های دینی ایران ادیان ابراهیمی و در چشم انداز مشترکی با دین اکثریت قرار دارند.
2- سنت:
ما گنجینه ای بزرگ از رفتارها، باورها و عرف ها و آداب و و رسوم داریم که هنوز در بخش بزرگ خود مورد استفاده قرار نگرفته اند. مطالعه بر پیشینه چند هزار ساله شهر نشینی در ایران و اخلاق انسانی در این کشور می توان کمکی اساسی به ما برای باز آفرینی مدرنیته خود بدهد. مدرنیته در تناقض با سنت نیست بلکه باید از دل آن بیرون بیاید. دلیل آنکه ما مدرنیته را بیشتر در تضاد و تنش با سنت می بینیم برون زا بودن مدرنیته در تعریف کنونی آن و نبود هم خوانی و همسازی آن با فرهنگ بومی است. هر فرهنگ و هر کشوری نیاز دارد و باید مدرنیته خود را بر اساس سنت های خود بسازد.
3 - تنوع محلی ، قومی ، زبانی :
وجود سنت ها و آداب و رسوم و زبان های محلی و قومی برای کشور ما یک نعمت بزرگ است که باید آن را قدر بدانیم و بتوانیم از آن استفاده مناسب برای ساختن جامعه جدید خود بکنیم این کار دو دلیل اصلی دارد: نخست آنکه استفاده و مدیریت صحیح منبعی اضافه برای ساختن شهروندی برای ما به حساب می آید و دوم آنکه مدیریت نامناسب و مبتنی بر پیش داوری های نادرست سبب ایجاد و افزایش خطر تنش و تفرقه هایی می شود که ما همواره توانسته ایم در طول تاریخ خود از آنها پرهیز کنیم.
ب- منابع مدنی و سياسی :
1- اخلاق مدنی:
تقویت مفاهیم و باورهای اخلاقی که باید در یک روند اجتماعی شدن عقلانی شده انجام بگیرد و برای این کار باید فرایندهای موازی اجتماعی شدن ( خانواده، سیستم رسمی آموزش، حوزه عمومی زندگی شهروندان ) با یکدیگر هماهنگی داشته ناقض یکدیگر نباشند چه در غیر این صورت هیچ یک نمی توانند تاثیر چندانی گذاشته و شهروندی شکل نمی گیرد: چرخه های نامناسب که آسیب زا هستند باید بدل به چرخه ای مثبت و سالم ساز شوند.
2- اخلاق سياسی :
نقطه ضعف ما شکل نگرفتن و درونی نشدن مفهوم «دولت» در ذهن مردم در معنای اصیل آن است: دولت چیزی بیرونی و به مثابه نوعی حاکمیت جدا از کالبد عمومی درک می شود در حالی که باید آن را انعکاسی از روابط و اراده عمومی به شمار آورد.
تقویت مشارکت سیاسی و فراهم آوردن زمینه های مناسب این مشارکت وظیفه ای اصلی است زیرا در چشم اندازی کوتاه و میان مدت ما هنوز باید در راه تقویت مردم سالاری نمایندگی پیش برویم. با این وصف در همین حال باید فرآیندهای موازی را برای گذار غایی به مردم سالاری مشارکتی نیز فراهم کرد . تقویت حکومت های محلی، تمرکز زدایی، تقویت سازمان های غیر دولتی، بالا بردن ظرفیت های نقد و نقد پذیری در جامعه و کاهش تنش ها و صلح اجتماعی به مثابه مهمترین محور زندگی اجتماعی انسان ها .
فقر فرهنگ شهر نشيني
سالهاست که رفع مسائل و مشکلات شهري و شهر نشيني از دغدغه هاي مديريت شهري ، کارشناسان و طراحان شهري بوده است. چنانچه فرهنگ شهرنشيني و شهروندي را ارتقاء دهيم ، قادر خواهيم بود تا از صرف بسياري از هزينه ها جلوگيري كرده و اين منابع را در جاي خود هزينه کنيم تا مشكلات موجود به حداقل خود برسد و شاهد شهري زيبا و عاري از آهن کشي و بتن کاري هاي معابر و غول هاي سيماني باشيم.
مديريت فرهنگي شهري
رشد و توسعه فرهنگي هر جامعه ، مديون مديريت مدبرانه و مقتدرانه اي است که بتواند با اعمال مديريت فرهنگي ، جامعه را از مرحله اي محدود و نامناسب، که فضاي تنفس را تنگ کرده ، عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگي و توسعه برساند. اگر چنين مديريتي در جامعه وجود نداشته باشد و يا مردم با مديران ضعيف، کم هوش، ناآگاه و بي تدبير رو به رو باشند طبعا نبايد انتظار شکوفايي فرهنگ و مقولات فرهنگي داشت.
در سال هاي اخير افزايش جمعيت و گسترش ترافيك و آلودگي هاي زيست محيطي و كمبود و . . . ذهن بسياري از برنامه ريزان شهري و مديران اجرايي شهر را بيش از پيش به خود مشغول كرده بود ولي آنچه مهم است نيازهاي فرهنگي و رسيدگي به آرمان ها و خواست هاي دروني جامعه است .
هر شهري در كنار ساخت فضاها و كالبد شهر و نيازمند برقراري روابط معقول بين محيط طبيعي و فيزيكي با وضع اجتماعي و فرهنگي است . به طور معمول در كلانشهر ها و شهر هاي بزرگ ، ريشه بسياري از بحران هاي بزرگ و زنجيره اي را بايد در ضعف فرهنگ بومي و محله اي دنبال كرد .
در شهر هايي كه زندگي ماشيني و روابط مجازي غربي ، فروشگاه هاي بزرگ ، مراكز فروش دور از منزل و نبود يا كمبود فضاها و عرصه هاي عمومي در محدوده محله ها و نواحي ، منجر به از بين رفتن روابط محله اي و منطقه اي شده است ، خصوصي شدن اوقات فراقت ، گذراندن زمان زياد در منزل ، كاهش ارتباط ميان همسايگان، نبود زمان و فرصت كافي براي تخليه فشارهاي ناشي از مشكلات زندگي روزانه و مانند اينها گسترش يافته و بر ايجاد و تشديد بحران هاي شهري موثر واقع شده است . اين امر دليل محكمي بر نياز ضروري شهر ها به مديريت كامل و جامع شهري در همه مسائل بويژه مسائل فرهنگي و اجتماعي است .
اصلاح فرهنگ شهري
برنامه ريزي شهرها نيازمند ايجاد هماهنگي ميان دستگاههاي تصميم گيرنده در حوزه فرهنگي و اجتماعي است يعني شهرداري ها ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، وزارت مسكن و شهرسازي ، صدا و سيما , سازمان ميراث فرهنگي , سازمان تربيت بدني و برخي ديگر از دستگاهها كه هر كدام به گونه اي داراي تجربياتي در برنامه هاي فرهنگي , اجتماعي و تفريحي هستند . البته لازمه حل مسائل شهري و بحران ها ، اصلاح رفتار شهروندان و وجود فرهنگ مناسب شهرنشيني است. دو مقوله اي كه پايه و اساس پايداري و دوام هر شهر است .
فرهنگ در اينجا شامل موضوع هاي اجتماعي ، هنري، ورزش همگاني ، محيط زيست ، محصولات فرهنگي ، صوتي تصويري و خدمات آموزشي است . در چارچوب اين حركت ، ايجاد تعادل ، تناسب و هماهنگي در برنامه ريزي هاي كلان شهري ضروري است و همه اجزاي شهر بايد با در نظر گرفتن نقش فرهنگ در مناسبت هاي اجتماعي شهر ، تاسيسات شهري ، نظام حمل و نقل و كالبد شهر و كاربري هاي شهري سعي كنند تعادل لازم را بوجود آورند . تبيين و تعيين مباني فرهنگ شهر نشيني براي همه مردم بويژه قشر جوان و نوجوان ، برقراري زمينه مناسب براي رشد و اعتلاي اين فرهنگ و ارتقا و اصلاح فرهنگ همگانی با تكيه بر مساجد و محله هاي شهر _ كه پايگاه اصلي فعاليت هاي فرهنگي و آموزشي شهري است _ گامي موثر در دستيابي به شهر فرهنگي است .
البته ناگفته نماند ايجاد توسعه فضاهاي فرهنگي مانند فرهنگسراها ، خانه هاي فرهنگ ، كتابخانه هاي عمومي و تخصصي ، نگار خانه ها ، موزه ها و بنا هاي فرهنگي به فراخور جمعيت محله ها و منطقه هاي شهري در حوزه فعاليت ها و برنامه هاي شهرداري هاست .
روستاهاي شهر زده و شهرهاي روستا زده
مناطق غیر شهری این کشور ( روستاها و عشایر ) نیز به شدت به دلیل همجواری های فیزیکی با شهرها و به دلیل انقلاب اطلاعاتی و گسترش رسانه ها شهری شده اند.
سرعت شهری شدن بسیار بالا بوده است بنابراین نتوانسته است ذهنیت های مناسب یعنی «شهروندی» را در شهرها به وجود بیاورد . به اين ترتيب ما بيشتر با روستاهايی شهر زده و با شهرهايی روستا زده روبرو هستيم تا با شهرهايی در موقعیت های مناسب شهروندانه .
البته وجود برخی از آسیب ها و مشکلات اجتماعی – فرهنگی در شهرهای ما ( مشکلات ترافیکی ، برخی از انحرافات اجتماعی ...) در حدی بالاتر از استانداردهای جهانی است .
نتيجه
ضرورت رویکرد انسان شناسانه و فرهنگی به شهر و نهادینه کردن این رویکرد از طریق توسعه برنامه های فرهنگي و علمي برای شناخت و درک ساز و کارهای اجتماعی - فرهنگی ، یافتن پدیده های بیماری زا و تلاش برای یافتن راه حل های « نزدیک » و «درونی» برای از میان بردن این مشکلات .
تقویت رابطه میان حوزه سیاسی و حوزه فرهنگی در خلال گذار از نهادهای حکومت محلی ( شهرداری ها ) ، تبدیل شهر داری ها و انجمن های غیر دولتی به دو نهاد بزرگ جامعه مدنی برای گذار آرام و موازی به مردم سالاری های مشارکتی و در عین حال به پایه های تقویت کننده و پشتیبان های اصلی فرایندهای عمومی مورد تاکید در کشور یعنی فرآیندهای «ملت سازی» و «دولت سازی» و درونی کردن این مفاهیم در رفتارهای فردی و اجتماعی و در اندیشه و افکار مردم.
برای مقابله با اثرات منفی جماعت گرایی ها ی جدید شهری باید سه روش فرهنگی در آن واحد اتخاذ شود .
1- نیاز سنجی هویتی و کمک به شکل گرفتن جماعت ها برای ایجاد مکانی برای شکوفایی و بیان آنها.
2- ایجاد امکان به تداخل یافتن و ترکیبی شدن جماعت ها برای همگرایی میان آنها و جلوگیری از تنش و تضاد یافتن آنها با یکدیگر .
3- جلوگیری از شکل گرفتن جماعت گرایی های منفی و در تضاد با منافع و هویت های عمومی و انسجام های ضروری اجتماعی از راه مثبت و به حداقل رساندن روش های قدرتمدارنه مقابله با این جماعت گرایی ها که اغلب از طریق فرایند مقاومت به تقویت آنها منجر می شود.
فهرست منابع
1- سخنراني دکتر فکوهی،ناصر ،همایش « انسان شناسی فرهنگی و اخلاق شهروندی»
2- سیاوش، اميد ، روزنامه مردم سالاری ، مدیریت واحد شهری و نقش آن در جامعه
3- سایت خبری معماری نیوز
4- جزوات درسي گروه مديريت امور فرهنگي دانشگاه آزاد اسلامي
08:51:48 - 1392/06/18
*شهرام شیرکوند
sh58shirkavand@yahoo.com