خبراقتصادی: امیر ناصر معاملهگر بورس کالای شیکاگو است و در مصاحبههایی که سال گذشته با روزنامه دنیای اقتصاد داشت، سقوط قیمت جهانی طلا و صعودی شدن بازار بورس آمریکا در میانه بحران اقتصادی را با استفاده از روش محاسبات حجمیِ خود به درستی پیشبینی کرد.
او رکورددار تبدیل یک حساب معاملاتی هفتاد هزار دلاری به یک میلیون دلار در مدت 18 ماه است و با داشتن تنها 30 سال سن، تمام زندگی خود را وقف حمایت از کودکان سرطانی کرده است.
مسائل اقتصادی و تحلیلهایی که امروزه در مورد فراز و نشیب اقتصاد جهان به ویژه ایران داشت ما را بر آن داشت تا با وی به گفتوگو بنشینیم.
سال گذشته کمتر کسی در مورد سقوط قیمت اونس طلا و حتی رونق گرفتن بورس آمریکا صحبت میکرد در حالی که شما توانستید هر دو روند را به درستی پیشبینی کنید؛ مبنای کار شما بر چه اساسی است؟
در بازارهای مالی نوسانات قیمتها تصادفی نیست و پشت پرده هر روند و تغییر قیمتی یک بازی پنهان نهفته است و گروههایی این بازی را ساخته و از آن در راستای سود خود استفاده میکنند، به این ترتیب که قبل از انتشار یا اتفاق افتادن یک واقعه، سهام یا محصول مورد نظر خود را خریده و بعد از انتشار خبر با سود بسیار بالا خارج میشوند. فرض کنید شما یک کارخانهدار هستید و یک قرارداد تولیدی جدید را گرفتهاید؛ شما و رئیس مالی کارخانهتان زودتر از بقیه از این قرارداد خبر دارید. بنابر این سهام کارخانه خود را زودتر از بقیه در حجم بالا میخرید و بعد از انتشار عمومی خبر گرفتن قرارداد، با قیمت بسیار بالاتر، این سهام را دوباره به بازار میفروشید. همین واقعیت در مقیاس بزرگتر در بازارهای مالی مرتب تکرار میشود. هر چقدر بحران بیشتری وجود داشته باشد، نوسانات بیشتری وجود دارد و در پس هر نوسان عدهای سود میبرند. همانطور که بحران مالی آمریکا به ضرر عموم مردم آمریکا تمام شد بانکهای بزرگ آمریکایی مثل گلدمن ساکس که قبل از شروع بحران اقتصادی روی کاهش قیمت اوراق قرضه مسکن شرط بسته بودند، از این بحران سود بالایی بردند.
روشهای پیشبینی من بر اساس شناسایی همین بازیهای پنهان با محاسبات حجم معاملات است. اگر همان مسیری را برویم که سرمایه بازیساز (Smart money) رفته، معمولاً پیشبینیها درست محقق میشود. این روش ترکیبی از محاسبات حجم معاملات و قیمت و روابط بین آنها است. یک ارتباط پنهان بین مناطقی که قبلا قیمت در آنجا برگشته و مناطقی که در آینده قیمت در آنجا برگشت خواهد داشت، وجود دارد. روش محاسبات حجمی محدودههایی را مشخص میکند که قیمت با تقریب بسیار بالایی در آن محدودهها برگشت خواهد داشت. از آنجا که بازارهای مالی فرکتال هستند، داشتن روشی غیرخطی در مقایسه با روشهای مرسوم در تحلیل تکنیکال یک مزیت محسوب میشود. با این روش تشخیص بازار رونددار از بازار بیروند امکانپذیر میشود؛ چون عامل نوسان قیمتها هرچه که باشد، نهایتا خود را در حجم معاملات نشان خواهد داد.
با توجه به روی کار آمدن دولت جدید و تحریمهای پیشرو، اوضاع اقتصاد ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر اجرایی شدن و تصویب تحریمها دو سال طول کشید، برداشتن آن حداقل پنج یا شش سال طول خواهد کشید. اینگونه نیست که حتی اگر خواستههای آنها حتی تعلیق غنیسازی اجرا شود تحریمها را بردارند. طرف غربی برای گذاشتن تحریمها چند سال تلاش کرده و چندبار وزیر و معاون به چین فرستاده و با چند کشور لابی کرده و به این زودی کوتاه نمیآیند. در کل باید گفت که تحریمها به این زودی برداشته نمیشود چون بهانه واقعی آنها صرفاً بحث هستهای ایران نیست؛ آنها فروپاشی اقتصادی را نشانه رفتهاند و هیچ مرزی برای پایان اقدامشان نیست. بنابراین برای پنجسال آینده، باید روی تأمین غذا، کشاورزی و خودکفایی صنعتی برنامهریزی شود. پس اگر منطقی فکر کنیم باید پیشفرض را به قطع کامل ارتباط اقتصادی بگذاریم. البته در مورد ایران مسئله صرفاً تأمین غذا نیست بلکه قحطی در فناوری، رفاه، آلودگی هوا و افزایش سرطان و احساس امنیت در قرن بیست و یک مهمتر است. مثلا صادرات دمپایی پلاستیکی را به دلیل داشتن مواد پلیمری ممنوع کردهاند و با ادامه این روند، عملاً در آینده صادراتی نمیتوان داشت. در وضعیت فعلی تنها راه حل ممکن استفاده از اقتصاد مقاومتی و تغییر اولویتهاست.
با توجه به بدهیهایی که دولت گذشته برای دولت جدید به ارث گذاشته و ادامه تحریمهای ظالمانه بین المللی، قطعاً دولت جدید راه سختی پیش رو دارد.
با توجه به ارزیابی شما از وضعیت آینده اقتصادی قیمت ارز را چگونه میبینید؟
با چند برابر شدن حجم نقدینگی، تراز جاری اقتصادی و ادامه محدودیتهای مالی، ارزش ریال باز هم کاهش خواهد یافت. بازارها مرز ندارند و مانند ظروف به هم پیوسته هستند، وقتی یک طرف ظرف را شیب کنیم سرمایه از این ظرف به آن ظرف میرود. ما ماهانه 3 درصد رشد نقدینگی ریالی داریم که اگر آن را تصاعدی در نظر بگیریم، سالانه باعث 60 تا 70 درصد تورم ارزی خواهد شد و این میزان غیر از فشاری است که بابت تحریم و عدم داشتن درآمد ارزی خواهیم داشت.
برای مثال سال اولی که تحریمها علیه عراق اجرایی شد، هر دینار برابر با سه دلار بود؛ در حالی که هشت سال بعد، هر دلار برابر با سه هزار دینار عراق شد. یعنی اینکه عراق سالی 300 درصد تورم ارزی داشت. ارز میتواند در عرض یکسال چند ده برابر هم شود کما اینکه در ترکیه، مجارستان و ترکمنستان این مسئله رخ داد در عراق و زیمبابوه هم شبیه این اتفاق افتاد. دولت به عنوان پدرخوانده برای کاهش درآمد خود برای ده سال آینده باید فکر کند. ذات رفتارهای بازار ارز و سکه در ایران به این صورت است که صعود آن جهشی و کاهش آن فرسایشی است. هر چند در بازارهای خارجی این قضیه بر عکس است و یکی از دلایل آن عدم وجود بازارگردان قوی در اینجا است.
توصیه به خرید دلار ندارم چرا که سرمایهگذاری نیست و 100 دلار الان در پنج سال بعد هم 100 دلار خواهد بود نه 101 دلار زیرا با این کار تنها قدرت خرید حفظ میشود. بزرگترین خدمت در آینده گسترش هرگونه صادرات و آوردن ارز به داخل کشور است.
پس با این حساب، با افزایش احتمالی قیمت ارز ثروت ملی ایران کاهش خواهد یافت؟
سیستم ریالی شناسایی سود و ضرر خود یک فریبی بزرگ است. سود بانکی 20 درصدی در مقابل تورم ارزی 60-70 درصدی سود نیست بلکه 50 درصد ضرر است.
مثلا چند سال قبل یک پراید هشت میلیون قیمت داشت که حدود هشت هزار دلار میشد اما الان یک پراید حدود 16 میلیون که معادل 5 هزار دلار است؛ یعنی همه چیز به ریال بالا رفته و به دلار پایین آمده است. اگر بخواهیم قدرت خرید را اندازه بگیریم، باید همه چیز را به ارز تبدیل کنیم. به همین منوال از مسکن و بورس ایران نمیتوان انتظار افزایش ثروت داشت چون این داراییها از نظر ریالی رشد میکنند ولی از نظر دلاری کاهش قیمت خواهند داشت. به این قضیه پانزیاسکیم میگویند که با وعده درآمد و سود غیر واقعی سرمایهها تحلیل میرود.
اگر دولت افزایش نقدینگی و چاپ پول نداشته باشد حقوق کارمندان و سایر هزینهها تأمین نخواهد شد و این حجم زیاد افزایش پول باعث تورم خواهد بود.
در بازار ایران یک سیکل سنتی وجود دارد که رشد ارز باعث رشد سکه و سپس افزایش قیمت خودرو و مسکن و بورس میشود اما نهایتاً این چرخه از بین میرود؛ با افزایش تصاعدی ارز، بورس و مسکن نمیتواند همپای آن رشد کند چون تورم فعلی ناشی از افزایش درآمد نفتی نیست، بلکه ناشی از کاهش درآمد نفتی است. مثلا سالانه قیمت ارز 70 درصد، ملک 30 درصد و درآمد مردم 10 درصد (یا اصلاً) به ریال رشد میکند، اما در نتیجه مسکن 40 درصد به صورت دلاری پایین میآید.
اوضاع بورس ایران را چطور تحلیل میکنید؟
وقتی اقتصاد را دلاری ببینیم، ارزش سهام هم باید دلاری دیده شود و نه ریالی؛ هر سهام یا دارایی که در سال کمتر از ارز به صورت ریالی رشد کند، دارای ریسک است. ارزش بورس از 100 میلیارد دلار در چند سال پیش به 40 میلیارد دلار کاهش پیدا کرده است این در حالی است که افزایش سرمایه و ورود شرکتهای بزرگی مثل پتروشیمی، پالایشگاه، بانک و ذوبآهن را به بازار بورس داشتیم. برای مقایسه مثالی میزنم، فقط ارزش بازار شرکت Apple حدود 400 میلیارد دلار است که یعنی این شرکت به تنهایی 10 برابر کل بورس ایران که شامل این همه پالایشگاه، کارخانجات فولاد، سیمان، خودروسازان و بانکها ارزش دارد.
ارزش بورس ایران واقعی نیست؛ بهتر است تابلوی بورس و شاخص ارزی باشد تا مشخص شود که بازار رشد کرده یا نه و همچنین حجم مبنا برداشته شود و از ریزش نترسند. مسئولان بورس به جای مانور دادن بر شاخص بر روی نقدشوندگی و حجم معاملات تکیه کنند و شاخص را مثل بقیه نقاط دنیا به شاخص قیمت برگردانند.
تیترهایی مثل رکورد شاخص بورس تهران شکسته شد صحیح نیست. زیمبابوه که اقتصاد ورشکستهای دارد در عرض یک سال بازار بورسش یک میلیون درصد رشد کرد و سپس 32 تا صفر از جلوی واحد پولی آن برداشته شد. بعد نتیجه گرفتند که شاخص و ترازنامهها را دلاری کنند. حال اگر شاخص بورس تهران را به صورت ارزی محاسبه کنیم، میبینیم که در این چند سال با وجود اعلامهای رشد شاخص بورس تهران با کاهش ثروت مواجه شدیم. محدودیتهایی مانند: بستن نمادها، حجم مبنا و بلوکه کردن دارایی سهام داران و از سوی دیگر مشکلات صنایع بورسی مانند نرخ دستوری فروش، عدم تعلق یارانه به شرکتها، تحریمهای بانکی و حمل و نقل که اجازه صادرات یا واردات را نمیدهد آینده مبهمی برای بورس تهران رقم خواهد زد.
نفت مهمترین منابع درآمدی ماست؛ شما آینده نفت را چطور میبینید؟
آمریکا تا سال 2016 از بزرگترین واردکننده به بزرگترین صادر کننده نفت تبدیل خواهد شد. فناوری حفاری افقی در چند سال اخیر به شدت توسعه پیدا کرد و فرصتی برای استخراج منابعی که قبلا قابل استخراج نبودند را فراهم کرد. همه محاسباتی که در تئوری پیک اویل(اوج نفتی) مطرح شده مبتنی بر منابع سنتی نفت است که با پیشرفت فناوری جدید اوج نفتی دهها سال به تعویق افتاده است. مسئولان مورد تأثیر تئوری اوج نفتی درباره چشمانداز آینده بازار نفت و اهمیت منطقه خاورمیانه در معادلات جهانی به اشتباه رفتهاند. پیشرفت فناوری باعث استحصال گاز شیل در مقیاس وسیع شده به طوری که قیمت گاز نسبت به چند سال پیش نصف شده و برای نخستینبار آمریکا تبدیل به صادرکننده گاز شده است؛ منابع گاز شیلِ کشف شده برای مصرف 100 سال آمریکا کفایت میکند. همچنین اخیراً چین در شمال شرقی کشورش، منابع عظیم گاز شیل کشف کرده که نیاز 300 سال چین را تأمین خواهد کرد. در استرالیا اتریش و نیوزلند هم این منابع کشف شدهاند.
یکی از دلایل تغییر راهبرد نظامی آمریکا و انتقال گرانیگاه از خاورمیانه به آسیای جنوبشرقی همین است که با خودکفایی آمریکا در حوزه انرژی، خاورمیانه اهمیت راهبردی کمتری خواهد داشت؛ همین طور در سال 2017 واردات نفت کشورهای اروپایی به میزان قابل توجهی کاهش خواهد یافت. حتی اگر در خوش بینانهترین حالت تحریمها در عرض سالهای آینده برداشته شوند درآمد حاصل از نفت و میعانات گازی مثل گذشته نخواهد بود.
از سوی دیگر آمریکا نفت و بنزین بسیاری از کشورهای آمریکایمرکزی را تأمین میکند و در همین راستا باید گفت که میزان نفتی که آمریکا وارد میکند نشاندهنده این نیست که همهاش را خودش مصرف میکند.
بعد از اینکه چند سال طول کشید تا تحریمها برداشته شود، برای به دست آوردن دوباره بازار نفت چند سال زمان لازم است و از آن زمان به بعد، قیمت نفت و گاز کاهش خواهد یافت؛ پس ما از هم اکنون باید برای سالهای آینده برای اقتصادی بدون درآمد نفتی برنامهریزی کنیم
گفتوگو: مریم بهمند
از مطالعه این گفتگو با شما که نظرتان را شرح دادید جدا لذت بردم
موفق باشید