:
كمينه:۱۶.۵۱°
بیشینه:۱۶.۹۹°
به‌روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۶
دکتر حسین عبده تبریزی

واکاوی پدیده مدرک طلبی در جامعه امروز ایران

مدرک‌طلبی مثل خوره به جان جامعه ایرانی افتاده است. همگان می‌خواهند عنوانی داشته باشند؛ فقط عنوان آقا و خانم دیگرجان‌فرسا است. از عنوان آقای دکتر یا خانم مهندس در پیشانی نام آنان گریزانی نیست.
کد خبر: ۱۰۳۵۷
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۵:۴۴



مدرک‌طلبی مثل خوره به جان جامعه ایرانی افتاده است. همگان می‌خواهند عنوانی داشته باشند؛ فقط عنوان آقا و خانم دیگرجان‌فرسا است. از عنوان آقای دکتر یا خانم مهندس در پیشانی نام آنان گریزانی نیست.
 روزی نمی‌گذرد که حضوری، با پست الکترونیک یا از طریق فیس‌بوک حداقل ده نفر برای پایان‌نامه دکترا و کارشناسی ارشد به من مراجعه نکنند و موضوع و نظر نخواهند یا اندیشناک ادامه تحصیل نباشند. در این محیط در و دیوار به هم پیوسته، اگر گرایش به مدرک در رشته مالی بر این منوال باشد، لابد در سایر رشته‌ها نیز همین تمایل‌ها و علاقه‌مندی‌ها در جریان است. اشتباه مفرحی است اگر فرض کنیم عنوان دکترای زنان و مردان ایرانی به خودی خود چیزی را عوض می‌کند. نه با داشتن حتی50 درصد جمعیت آقای دکتر وضع بهتر می‌شود و جریان توسعه شتاب می‌گیرد و نه با داشتن50 درصد خانم دکتر اوضاع سیاسی و اجتماعی بهبود می‌یابد.
 کار به جایی رسیده است که در حوزه‌های علمیه نیز علاقه به اخذ مدرک دکترا و معادل‌سازی با کارشناسی ارشد و دکترا
 نمودی یگانه یافته است. در سفری به قم در سال‌های اخیر ، برای داوری پایان‌نامه تحصیلی دریافتم که تقریبا همه روحانیون حاضر در جلسه، عنوان دکترا داشتند. شبیخون مدرک‌طلبی تا فراترها دامن قانون‌گذاران مجلس شورای اسلامی را هم گرفته است. حالا برای نمایندگی مردم باید مدرک کارشناسی ارشد داشته باشید؛ فارغ از آنکه این مدرک در چه رشته‌ای است، از کدام مرکز آموزشی دریافت شده است و مهم‌تر از همه اینکه با کدام کیفیت مدرک اخذ شده است. شاید ایران از معدود کشورهایی باشد که پیش‌شرط اخذ حداقل مدرک کارشناسی ارشد را برای نمایندگی مردم ضروری می‌داند. چون مد دکترا‌گرفتن در کشورهای مشترک المنافع بسیار رواج داشته است، کم نبوده‌اند مقاماتی که برای اخذ دکترا به جمهوری‌های آذربایجان، تاجیکستان، قزاقستان، ... رفتند تا با مدرک دکترا به ایران بازگردند.
 پژوهشی مبتنی بر داده‌های فراوان لازم است تا عمق این گرایش را ریشه‌یابی کند و کشتگاه آن را بشناسد. براساس شواهد و تجربه‌های شخصی، معتقدم گرایش به مدرک در جامعه ایرانی حاصل عدم‌توجه به علت مدرک‌جویی است. رهروان فداکار این طریق، مدرک را برای چه می‌خواهند؟ چه کسانی در جامعه ایرانی به این خواست مبتذل دامن زده‌اند که عنوان دکتر یا مهندس را وسیله خودنمایی و نمایش کنند. بسیاری از جوانانی که برای ادامه تحصیل به من مراجعه می‌کنند واقعا نمی‌دانند برای چه به مدرک بالاتر نیاز دارند.
 ضعف امروز بازار کار در ایران البته دلیل عمده‌ای برای بسیاری از جوانان است که کلاه دانشجویی را از سر برندارند؛ در بازار کار مسوولیت نپذیرند و وادی واقعی کسب‌وکار را تجربه نکنند. آن عده اگر عنوان دانشجویی را هم نداشته باشند، بدون شغلی پایدار و بدون پول، در این شرایط نامناسب اقتصادی، نمی‌دانند دیگر چه کنند، هرچند که دریافته‌اند این‌ مدرک دانشگاهی درد چندانی هم از آنان دوا نخواهد‌کرد. عده‌ای هم به امید ویزا و مهاجرت به دنبال مدرک‌اند. درصد بالایی از فوق دکتراجویان امروز ایران در واقع به صید ویزایی سه ساله از اروپا یا آمریکای شمالی دل بسته‌اند. اگر کاربرد مدرک دانشگاهی همین‌ها باشد که طفلانه به دوستان نوبت به نوبت پز مدرک بدهیم، بی‌شک آن مدارک کوچک‌ترین فایده‌ای نخواهد داشت.
 در کشور ما، البته مدرک بی‌محتوا وسیله‌ای برای شغل‌گرفتن عده‌ای شده است. آن‌هایی که شغل تقسیم می‌کردند و سر در نمی‌آوردند که چه کسی دارای صلاحیت بوده و چه کسی نبوده، برایشان صرف مدرک دکترا مهم بوده است. هر آقای دکتر اقتصادی، کارشناس اقتصاد تلقی می‌شده و چون قدرت تشخیص نداشتند، کارها را به بسیاری از دکتراهایی دادند که بی‌شک کارشان را بلد نبودند.
 اگر مدرک دانشگاهی ضمانت اخذ شغل مناسب نباشد، تلف‌کردن چندین سال برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد و مدارک بالاتر، بی‌معنا خواهد بود؛ به‌ویژه اگر درخت تهی از بار دانشگاه محل اخذ مدرک، ساقه معنا نداشته باشد و واقعا چیزی آموزش نداده باشد؛ چیزی که با اخذ مدرک بتوانیم ادعا کنیم در حوزه‌ای از اجرا، صاحب‌نظر و تخصص‌ایم.
 دریافت آموزش و اخذ مدرک در رشته‌ای تحصیلی که جوانان در آن قبول ‌شده‌اند خودبه‌خود به‌معنای وجود کار در آن رشته و نیز علاقه‌مندی به آن نیست. اندوه‌زار خاطر انبوه جوانانی که در رشته غیرمرتبط با مدرک خود شغل گرفتند و زندگی گذراندند، در عین حال بیانگر مصیبت کشور در عرصه آموزش عالی بوده است. به‌علاوه، داشتن برخی مدرک‌ها در جمهوری اسلامی ایران به هیچ دردی نخورده است و آبی از آنها برای صاحبان مدرک گرم نشده است. البته برخی از مدرک‌ها به‌ کار گرفتن مدرکی بالاتر خورده است که در آن حد غنیمتی بوده است! هرچند که دوباره باید سال‌ها سر کلاس می‌نشستند و درس‌هایی می‌خواندند که از خواندنشان شکمی سیر نمی‌شد.
 در موسسه‌ای که من 36 سال قبل در آنجا درس می‌خواندم، از 14 دانشجوی ژاپنی دکترا طی چند سال، سه نفر دوره را به پایان بردند و مدرک گرفتند. بقیه 11 نفر فقط به آن دانشکده سرک کشیده بودند تا مطلع شوند آیا چیزی در آنجا برای یادگرفتن بوده. لابد در کشور آنان کسی به صرف داشتن عنوان و مدرک، صاحب ارزش نمی‌شده است.
 از سوی دیگر اما در کشوری زندگی می‌کنیم که اگر کسی واقعا کاری را خوب بلد باشد، بیکار نخواهد ماند. مشکل آن است که مثلا با اخذ مدرک مهندسی از دانشگاهی ضعیف‌، جوان فارغ‌التحصیل لزوما چیزی یاد نگرفته که حداقل او را به تعمیرکاری خوب بدل کرده باشد؛ تعمیرکاری که برای وی کار فراوان است. انبوه دانشجویان با مدرک کارشناسی در رشته مدیریت مثالی مناسب از مقوله‌ای قابل‌تامل است. دیرگاهی است که جوانانی 22 ساله با مدرک کارشناسی مدیریت‌ از دانشگاه‌های ایران فارغ‌التحصیل می‌شوند که واقعا دانشگاه هیچ به آنان نیاموخته است: نه اندکی حسابداری آموخته‌اند، نه می‌توانند طرح بازاریابی بنویسند، نه می‌توانند برای سازمانی طرح اولیه سازمانی را بریزند و نه ... . فقط مدرک کارشناسی دارند. وقتی می‌پرسید مدعی انجام چه کاری هستید و چه چیزی را بلدید، جوابی غیر از سکوت ندارند. اینان حتی وقتی مدرک کارشناسی ارشد هم می‌گیرند، هنوز هیچ حرفه و هنری را بلد نیستند. حکم پرنده‌ای را دارند که از مترسک می‌ترسد و چنین است که بیکار خواهند ماند.
 دلیل دیگر ادامه تحصیل آموزشی در دانشگاه‌ها، ضعف آموزش ضمن‌خدمت یا ضمن‌کار (training) در ایران است. آنچه به‌ناگاه زندگی بی‌مسوولیت، یله و توأم با خوشگذرانی مثلا دانشجوی آمریکایی را به نظم می‌کشد، نظم آهنین حضور در محیط کاری است که او را از سریر ساحل فانتزی محیط آموزشی به دنیای سخت و اضطراب‌آلود کسب‌وکار می‌آورد و برای آماده‌شدن برای چنان حضوری، این آموزش حین‌خدمت است که دانشجوی سابق را با مزارآباد کارمندی منضبط، آموزنده و دارای‌صلاحیت آشنا می‌کند.
 شگفتا بسیاری از داوطلبان مدرک کارشناسی ارشد و دکترا یا پایان‌نامه‌نویسان این مدارک که به من مراجعه می‌کنند، از حداقلی از دانش زبان انگلیسی هم برخوردار نیستند. می‌پرسم چگونه می‌خواهید بدون دسترسی به جویباری از زبانی که بی‌شک زبان علم است، پایان‌نامه بنویسید. به انبوه مقامات دارای مدرک دکترا ارجاعم می‌دهند که یک صفحه مطلب انگلیسی هم نمی‌توانند بخوانند. می‌پرسند، اینها چگونه مدرک گرفته‌اند و پایان‌نامه نوشته‌اند و این بار منم که نمی‌دانم چگونه به آنان پاسخ دهم.
 به‌راستی چگونه ممکن است در این عصر کسی پایان‌نامه کارشناسی ارشد یا دکترا بنویسد، بدون اینکه به مراجع انگلیسی‌زبان مراجعه کند. هرچه باشد بیش از 90 درصد منابع و مراجع در تقریبا کلیه حوزه‌های علم به زبان انگلیسی نوشته شده است. حتی اگر دانشجو فرانسوی، آلمانی یا ژاپنی باشد، تمنای محال است که بدون انگلیسی بتواند پایان‌نامه بنویسد. امروزه حتی جوانی که می‌خواهد دکترای ادبیات فارسی بگیرد، ناچار است نظر خارجی‌ها را هم در مورد موضوع مورد پژوهش خود جویا شود و این نظرها البته به زبان انگلیسی نگارش شده است.
 وقتی می‌پرسم به‌جای هیاهوی اخذ مدرک کارشناسی ارشد، چرا زبان انگلیسی خود را تقویت نمی‌کند، تازه منطق حرف را می‌فهمد، سری تکان می‌دهد و می‌گوید حتما تقویت خواهم کرد. با این وضعیت، کار این قافله تا به حشر لنگ خواهد بود.
 ناشدنی و در بسیاری نقاط دنیا ناشنیدنی است که دانشجویی بتواند مدرک ارشد یا دکترای حسابداری یا مالی بگیرد، بدون اینکه به منابع انگلیسی‌زبان مراجعه کند؛ آنجا که بیش از 90 درصد کل منابع به زبان انگلیسی‌ است، آوازی غریب است اگر مدعی شویم بدون مراجعه به این مآخذ، کار پژوهش انجام‌شدنی است. این هم از اعجاز کشور ماست که برخی از مقامات مدعی اخذ مدرک دکترای اقتصاد، حسابداری یا مالی، از خواندن دو صفحه متن انگلیسی در رشته خود عاجزند. خواب مخمل آبی‌شان به هم می‌خورد اگر بپرسید پس چگونه ادبیات موضوع پایان‌نامه خود را نگاشته‌اید؟
 اخذ مدرک زربفت دکترا به درد مدیریت وکالت، سیاست، اداره کسب‌وکارها و انجام کاری تخصصی در بنگاه‌ها نمی‌خورد. مدرک دکترا به کار کسانی می‌آید که می‌خواهند معلم یا پژوهشگر شوند. من خود در 10 سال اخیر در بنگاه‌های محل خدمتم، از استخدام دارندگان مدرک دکترا پرهیز کرده‌ام؛ چرا که فراتخصص‌شان انتظارات و توقعاتی می‌آفریند که بنگاه را تاب پاسخگویی آن نیست. با اخذ این مدرک، مصداق ضرب‌المثل «از اونجا مانده و از این‌جا رونده» می‌شوند.
 به‌علاوه، در 10 سال اخیر سعی کرده‌ام کمتر در سطح دکترا به کلاس درس بروم، چون اولا عمده دانشجویان دکترا تا این اواخر از مقامات یا حداقل مدیران رده ارشد بوده‌اند که وقت درس‌خواندن نداشته‌اند و کلاس‌رفتن وقت هر دو نفرمان را تلف می‌کرد و ثانیا تدریس در دکترا در رشته تخصصی من، باید عمدتا مختص معلمان جوانی باشد که در مباحث تخصصی به‌روزند و افرادی در سن من، طبعا صاحب صلاحیت برای تدریس در سطح دکترا نیستند و در همه‌جای دنیا هم، بیشتر مدرسان سطح دکترا جوان و در موضوع مورد ‌ارائه خود بهنگام‌ و روزآمدند.
 با درونی سوخته به انبوه مشتاقان دکترا باید گفت که برای دستیابی به شغل غیرآموزشی و پژوهشی عمر خود را برای اخذ درجه دکترا تلف‌ نکنند. مشتاقان کار باید مدعی باشند که واقعا تخصصی دارند. برای کارجویان رشته‌های حسابداری و مالی، بعد از گذراندن مدرک کارشناسی یا حداکثر کارشناسی ارشد، اخذ مدارک حرفه‌ای هم‌چون گذراندن آزمون‌های حسابداران رسمی، آزمون‌های بورس، امتحانات CPA و CFA و ... به‌مراتب پراهمیت‌تر، مهم‌تر وضروری‌تر از مدرک دکترا است. مدرک دکترا مورد نیاز کسانی است که زندگی آموزشی و پژوهشی را دنبال می‌کنند. در جوامعی که همه چیز جای خود است، در حوزه اجرائیات حسابداری و مالی، کسی از شما نمی‌پرسد مدرک دکترا دارید یا نه، بلکه از مدارک حرفه‌ای شما می‌پرسند تا مطمئن شوند حرفه‌ای را بلد هستید. می‌خواهند مطمئن شوند آیا می‌توانید بودجه بنویسید؟ می‌توانید صورت جریان نقدی تنظیم کنید؟ می‌توانید سازمانی ماتریسی پیشنهاد دهید؟ می‌توانید طرح صندوق بازنشستگی را از آب درآورید؟ می‌توانید معاملات فارکس انجام دهید؟ می‌توانید سبد مناسبی از سهام درست کنید؟ می‌توانید مدیریت ثروت کنید؟ می‌توانید طرح فروش محصول مالی جدیدی را بنویسید؟ می‌توانید متن بیمه‌نامه حمل‌ونقل دریایی را تنظیم کنید؟ می‌توانید از پس ممیز مالیاتی برآیید و برای محاسبه مالیات خود دلایل متقن بیاورید؟ می‌توانید متن الحاقیه اعتبار اسنادی را تنظیم کنید؟ می‌توانید ... و نمی‌پرسند دکترا دارید یا ندارید. اگر قصد زندگی آموزشی و پژوهشی ندارید، چند مدرک دکترای شما هم دردی دوا نمی‌کند. در قله کوهسار دارنده برای مثال دو مدرک دکترا نیز، درکشوری که حساب‌وکتاب دارد، هیچ کاری غیر از تدریس و پژوهش به شما پیشنهاد نخواهد شد. برای ادامه زندگی پرنشاط، باید مدعی بلدبودن کاری باشید. اخذ مدرک باید وسیله این یادگیری باشد، نه اینکه گرفتن مدرک خود به هدف تبدیل شود.
 بیماری دکترا یکی از مزمن‌ترین بیماری‌های 20 سال اخیر در ایران بوده است. شتر را گم کرده، پی افسارش می‌گردیم. عمری در امتحان گرفتن و امتحان‌دادن تلف می‌شود، بدون اینکه چیزی عاید کشور شود. تا آنجا که نفس داشتن مدرک ارزش تلقی شود، خورجین‌خورجین دکترا گرفتن دردی از کشور دوا نمی‌کند و افسوس از عمری که از جوانان در این مسیر تلف می‌شود. بی‌دلیل نبود که در رژیم گذشته، غیر از پزشکان، دیگر دارندگان مدرک دکترا، در مکاتبات اداری حق نداشتند از عنوان دکترای خود استفاده کنند تا بلکه اندکی از شرار آتش دکتراطلبی جهان سومی کاسته شود.
 انسان جهان سومی سخت به ظاهر چسبیده و محتوا را رها کرده است. علاقه به مدرک بیانگر توجه به ظاهر و غفلت از ژرفا و مضمون آموزش عالی در جوامع جهان‌سومی است؛ توجهی که متاسفانه امروز فراتر از عرصه آموزش، بسیاری از پهنه‌های اقتصادی و اجتماعی را هم درنوردیده است. ارائه آمار غلط اقتصادی یا عدم انتشار آماری که نامناسب تلقی می‌شود وجهی از این دیدگاه است. فخرفروشی ابلهانه مراسم جشن و عزا تجلی همین نگاه در وادی اجتماعی است. سطحی‌نویسی در مورد مسائل غامض اجتماعی، از جنس آنچه در این مقاله می‌یابید، توسط نگارنده‌ای مالی‌چی در روز سیزده نوروز، اگر از نحسی این روز تلقی نشود، بی‌شک از عواقب همین توجه جهان‌سومی به ظاهر امور است!

به نقل از دنیای اقتصاد 17 فروردین 92