ژیسکار دستن به شاه جواب می دهد که عذر خواهی می کنم اعلیحضرت!، اما در جامعه ای که مجبور است دور چمن ها و پارک ها را زنجیر بکشد، اصلا چمن می خواهد؟ ابتدا باید پول هایی را صرف فرهنگ سازی کرد باید این پول را جای دیگری خرج کرد....
خبراقتصادی - محسن شمشیری: سرمایه های نمادین که قبلا سرمایه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... بوده اند حالا به خاطر شهرت جهانی و منطقه ای تبدیل به سرمایه نمادین شده اند. عید نوروز، کارآفرینان بزرگ، سرودهای ملی، رقص و سرود و آهنگ و شعر کردها، استاد شجریان و فرشچیان، سیاستمداران دارای نفوذ کلام و توانمند در عبور از بحران های تاریخی، مردان توسعه و عمران و آبادانی، مخترع های مشهور و... از سرمایه های اجتماعی و نمادین هستند ...
نوروز و سال 1395 را به ملت ایران و فارسی زبانان افغانستان، تاجیکستان، اقلیم کردستان عراق و سایر ملت هایی که نوروز را جشن می گیرند، شادباش می گوییم
در باب عید باستانی نوروز، که با بهار و سال جدید، شکوفایی طبیعت و امید به حیاتی دیگر آغاز می شود، و هزاران سال است که از جمشید و نیاکان ما به ارث رسیده و... سخنان و مطالب و شعرهای بسیاری گفته شده و ما ایرانیان نوروز را به یکی از باشکوه ترین روزهای زندگی خود تبدیل کرده و هزاران سال است که به عنوان سرمایه ای نمادین در مسیر پیشرفت، تولد دورانی جدید، نو شدن و امید به آینده، و در یک کلام احیای زندگی ملتی بزرگ از آن بهره برده ایم و به جهانیان نیز معرفی کرده ایم به گونه ای که حتی در آن سوی اقیانوس ها، سفره های هفت سین در تجلیل از نوشدن روزگار، گسترده می شود و امروز رسانه ها و سیاستمداران جهان نیز به آن توجه دارند و به یکی از شیرین ترین و زیباترین و عمیق ترین و با معناترین جشن های تاریخ بشر تبدیل شده است که یادگار تاریخ کهن ایران زمین است
به بهانه نوروز برآن شدیم که متن سخنرانی دکترمحسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان در کانون دانش آموختگان اقتصاد که به تازگی انجام شده و در ارتباط با ضرورت توجه به سرمایه های اجتماعی ونمادین و بومی ملت ایران در مسیر توسعه و نقش فرهنگ در توسعه و نهادگرایی و ریشه دار شدن مفهوم توسعه و تجدد و... بیان شده و نکات مهمی را در ارتباط با نقش فرهنگ غنی وکهن ایران زمین در ارتباط با توسعه و تجدد و دولت مدرن مطرح کرده، به عنوان عیدی سایت خبراقتصادی به مخاطبان گرامی هدیه دهیم و به سبک و روش مطالب اقتصادی، تحلیلی از نقش مردم و فرهنگ ایرانی در مسیر توسعه داشته باشیم.
خلاصه کلام این است که فرهنگ یک ملت قادر است دستاوردهای بشری و مفهوم توسعه و پیشرفت را به زبان بومی و ملی در اندیشه و پندار، گفتار، رفتار و کردار مردم نهادینه کند و قبل از این که نشانه های رشد و پیشرفت و رفاه اقتصادی را شاهد باشیم مفهوم و معنای آن را در فکر و گفتار و رفتار خود نهادینه کنیم. نهادسازی کنیم. قبل از این که چمن بکاریم زنجیر و طناب و دیوار محافظ آن را در ذهن خود ایجاد کنیم تا کسی از چمن عبور نکند و پا به روی چمن ها و سبزه ها و گل ها نگذارد و هزینه ایجاد فضای سبز و پارک و چمن و درخت و گل را کاهش دهیم.
این مفهوم سازی و نهاد سازی، هزینه زندگی ما را کاهش می دهد و هزینه گران زندگی ما را کاهش می دهد....
توصیه می کنیم که مخاطبان گرامی سایت خبراقتصادی، این عیدی شیرین را به خاطر اهمیت مطالب آن با حوصله بخوانند تا به میمنت عید نوروز و سال میمون، مفهوم و نقش تعادل و فرهنگ، تساهل و مدارا و همراهی مردم با تحولات نوین و تجدد و توسعه، رضایت همراه با رفاه و... را به خوبی درک کنیم و فرهنگ و آموزش کودکان را برای رسیدن به توسعه ایران زمین جدی بگیریم و از تاریخ پر افتخار و همراه با شادی و رنج بسیار درس بگیریم...
.........
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد
از ادب پر نور گشتست این فلك وز ادب معصوم و پاك آمد ملك
14 سال از بهترین سال های عمرم را در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران بوده ام و خوشحالم که در کانون دانش آموختگان اقتصاد، به بحث فرهنگی توسعه می پردازیم.
خوش اقبالی و بد اقبالی مشروطه و نفت
در 100 سال اخیر که انقلاب مشروطه به پیروزی رسید و مفهوم دولت مدرن، دموکراسی و انتخابات نیز با مفهوم جدید وارد زندگی ایرانیان شده، همزمان کشف نفت را نیز داشته ایم و در 100 سال اخیر، نفت به زندگی اقتصادی مردم ایران، بودجه، عمران، روابط خارجی و... نیز وارد شده و بسیاری از پدیده های اقتصادی واجتماعی و سیاسی را دگرگون کرده است.
به عبارت دیگر، تقریبا همزمان با مشروطه خواهی و آزادی خواهی، نفت از میدان نفتی مسجد سلیمان فوران کرد و توجه دولت و ملت وجهانیان و دولت های خارجی را به خود جلب کرد.
در 100 سال اخیر، باید ابتدا به یک سوال اصلی و مبنایی پاسخ می دادیم که توسعه یا به قول قدیمی ها تجدد چیست؟
پوسته و باطن توسعه
عده ای پاسخ دادند که تجدد این است که از فرق سر تا ناخون پا به دنبال غربی شدن باشیم. یعنی پوسته توسعه و تحول را به جای خود تحول معرفی کردند.
در حالی که توسعه اصول و باطنی دارد و ظاهر و پوسته ای دارد. در حالی که ما ظاهر و پوسته را به جای اصول و باطن و متن توسعه معرفی کرده ایم.
در حالی که ما می توانستیم الگوی زیستی و بومی خود را داشته باشیم اما اصول و الگوهای خود توسعه و تجدد را داشته باشیم. نه این که تنها به ظاهر غربی شدن و متجدد شدن و توسعه یافتگی توجه کنیم!
ما در 100 سال اخیر، پوسته و ظاهر توسعه را به جای اصل توسعه اشتباه گرفتیم. بسیاری از کلماتی که در متون برنامه ریزی و بودجه و برنامه های دولت آمده، به تحولات فیزیکی توجه داشته است مثل سرمایه گذاری، راه، صنعت، پتروشیمی، فرودگاه، پالایشگاه و...
یعنی کلمات فرهنگی و سرمایه اجتماعی و... استفاده نشده است. تنها به ظاهر توسعه توجه داشتیم و باطن و اصل آن را به حاشیه بردیم.
سرمایه اجتماعی تنها در کلام دکتر عظیمی مطرح شد
تنها در برنامه چهارم توسعه، به ابتکار و پافشاری و پیگیری شادروان دکتر حسین عظیمی، یکبار در طول تاریخ 100 سال اخیر، از کلمه سرمایه اجتماعی استفاده شده است و دکتر عظیمی برای این منظور، کمیته ها، تحقیقات و مطالعات و تیم های کارشناسی و برنامه ریزی در نظر گرفتند. اما جالب این است که مجریان برنامه و دولت ها، به این مفهوم نیز بی توجه بوده اند و هنوز بسیاری نمی دانند که سرمایه اجتماعی چیست؟
از دفتر اجتماعی پرسیدم که در مورد ماده 106 برنامه چهارم، که دولت را موظف کرده که موضوع سرمایه اجتماعی را پیگیری کند، چه کرده اید و آنها پاسخ دادند که سرمایه اجتماعی چیست؟ یعنی خود مجری برنامه نیز در مورد سرمایه اجتماعی پاسخ و اطلاعات کافی ندارد.
در مورد سرمایه گذاری فرهنگی و اجتماعی، هیچ کاری در برنامه ریزی ها صورت نگرفته است. سرمایه گذاری برای ایجاد دوستی و محبت وهمکاری، سرمایه گذاری برای نقد کردن و نقد شنیدن، برای ریسک پذیر شدن مردم، برای مدارا، تساهل و تسامح، اعتدال ومیانه روی، خشونت پرهیزی، تحمل یکدیگر، برای آنکه پرخاش گری در جامعه کم شود و...
40 سال است که در انتظار ژاپن شدن هستیم. سازمان برنامه به دستور شاه، در سال 1355 کتابی منتشر کرده که ایران چگونه می تواند ژاپن شود؟ و بعد از انقلاب نیز عده ای دنبال این بودند که ایران ژاپن اسلامی شود. اما هیچگاه سوال نکردیم که ژاپن چه دارد که ایران باید آن را رعایت و ایجاد کند تا تبدیل به کشوری مانند ژاپن شود.
تلنگر ژیسکاردستن به شاه
جایی خواندم در سال 1355 والری ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه به ایران آمد ، این سفر برای شاه سفر بدی بود زیرا به دنبال این سفر، اختلافاتی بین شاه و رئیس جمهور فرانسه پدید آمد و همین اختلاف ها باعث شد که وقتی اجلاس گوادالوپ برگزار شد و کارتر، ژیسکار دستن، کالاهان و اشمیت رهبران آمریکا، فرانسه، انگلستان و آلمان غربی وضعیت بحرانی ایران در پیش از انقلاب ۵۷، را بررسی کردند و رئیس جمهور فرانسه علیه شاه موضع گرفت و به رفتن شاه رای داد....
اما در آن سفر، شاه به استقبال رئیس جمهور فرانسه رفت. سوار خودرو شدند و در مسیری که از قبل مشخص شده بود و از خیابان ها و مناطق مناسبی از شهر تهران عبور می کرد که رنگ زده شده بود وچمن کاشته بودند و بهتر از خیابان های دیگر بود و... شاه در مورد کتاب سوم خود، دروازه های تمدن بزرگ سخن می گفت که ما می خواهیم ظرف 10 سال با این اقدامات، به ژاپن برسیم.
و ژیسکار دستن به شاه جواب می دهد که عذر خواهی می کنم اعلیحضرت!، اما در جامعه ای که مجبور است دور چمن ها و پارک ها را زنجیر بکشد، ابتدا باید پول هایی را صرف فرهنگ سازی کرد باید این پول را جای دیگری خرج کرد....
این سوال درستی است... آیا جامعه ای که مجبور است دور چمن را نرده بکشد، آیا اصلا چمن می خواهد؟!
وقت گل کاری رسیده اما آیا می تواند از گل لذت ببرد. اگر شما یک گلدان 10 هزار تومانی داشته باشید و دور گل را 200 هزار تومان نرده بکشید و برای آن حریم تعریف کنید، نیازمند این هستید که پول را صرف فرهنگسازی کنید؟
باید اول برای ارتقای فرهنگ توسعه هزینه کنیم تا وقتی کسی گل را می بیند، به حریم گل احترام بگذارد و به گل نزدیک نشود ونیازی به نرده برای چمن و گل نداشته باشیم.
توسعه یعنی ایجاد حریم چمن و گل در ذهن ما
توسعه یعنی کندن نرده ها وزنجیرها از کنار چمن و گل و پارک و... و فرو کردن در مغز ما و ایجاد حریم در مغز ما ... این تحول را می گوییم توسعه...
توسعه تنها کاشتن درخت و گل و چمن نیست بلکه حریم قائل شدن و احترام به گل وچمن معنای واقعی توسعه است.
توسعه تنها اقدام فیزیکی وعمرانی و ساخت و ساز نیست بلکه حریم تعریف کردن و استفاده درست کردن وایجاد تعادل و نظارت کردن به معنای توسعه است. فرهنگ توسعه از خود عمران و آبادانی و ساخت و ساز مهمتر است وعمران نیز تنها به معنای ساخت و ساز نیست...
توسعه یعنی درونی شدن محدودیت ها...
به جای این که پلیس و نرده و بند و بست ایجاد کنیم باید محدودیت ها را در درون مغز و رفتار و اندیشه خود ایجاد نماییم و قانون گرایی و حریم و محدودیت ها و حریم آزادی را در درون خود داشته باشیم.
بنابراین جامعه ای که باید برای این همه زنجیر و پلیس و... باید هزینه کند، آیا بهتر نیست که گل کاری را به تعویق بیاندازد؟
بد بیاری کشف نفت همراه با فرمان مشروطه
متاسفانه دو ماه بعد از امضای فرمان مشروطه، اولین چاه نفت مسجد سلیمان ایران فوران کرد...
فرمان مشروطه به معنای تشکیل دولت مدرن در ایران بود، اما این فرمان، همزمان با کشف نفت و ورود نفت به بودجه دولت و قدرتمند شدن دولت، مشکلاتی را برای ایجاد دولت مدرن ایجاد کرد.
برای درک بهتر موضوع، باید توجه داشت که در دولت پیش از مدرن، دغدغه های دیگری دارد، در گام اول دولت پیش از دوران مدرن یا پیشا مدرن، به دنبال تحکیم قدرت خود است. در گام بعد، به دنبال امنیت بیرونی در جامعه و ایجاد نظم داخلی است. تا دوره قاجاریه، تقریبا دولت ها به دنبال این سه اولویت بوده اند.
اما پس از فرمان مشروطه، اجازه تشکیل دولت مدرن داده می شود و البته به دلایل مختلف، دولت مدرن تشکیل نمی شود. زیرا باید توجه داشت که مفهوم دولت مدرن در گذر زمان تحول پیدا می کند و شاخص های آن با تغییراتی مواجه می شود.
ما هنوز هم دولت مدرن به مفهوم واقعی نداریم. این بذر از زمان مشروطه جوانه زد اما متاسفانه با کشف چاه نفت، دولت مدرن به نفت وابسته شد و پستان نفت در دهان این نوزاد قرار گرفت و آسیب های مختلفی از این زاویه خوردیم.
اتکای دولت ها به قدرت، پول نفت و اسلحه
دولت ها یکه تازی کردند و خواستند که به تنهایی اقتصاد و جامعه را آن طور که خود می خواهند مدرن کنند.
برخورد رضا شاه با حجاب نشان می دهد که رضا شاه می خواست با اتکا به قدرت و پول نفت و اسلحه، کشف حجاب کند و حجاب زنان را بردارد و فراموش کرد که هر تحولی باید با آماده سازی فرهنگی انجام شود و نمی توان با یک حرکت ظاهری و استفاده از ظاهر تجدد غربی، ایران را نیز به تجدد رساند.
این حرکت های رضا شاه وتلاش هایی که صورت گرفت، عملا باعث تحکیم حجاب در جامعه ایران شد و تنها بخشی از جامعه شهری این تحول را پذیرفت ولی اکثریت مردم روستاها و شهرها واکنش نشان دادند و برعکس خواسته اجباری و متکی به زور دولت عمل کردند. بخش عمده ای از جامعه شهری و تقریبا تمام روستاها به تحکیم حجاب پرداختند و نتیجه کار رضاشاه در کشف حجاب، برعکس شد.
این موضوع نشان می دهد که درطول تاریخ، هر حرکتی که با اتکا به قدرت و زور، و پول نفت و عدم وابستگی به مردم و مالیات های بخش خصوصی باشد، کارکردی خلاف نظر دولت را خواهد داشت و اقتدارگرایی، عملا نتیجه ای عکس می دهد. در حالیکه همراهی با مردم و احترام به انتخاب مردم، نتیجه بهتری می دهد.
یعنی تاکید بر نکته ای که با اتکا به قدرت و پول نفت وعدم وابستگی دولت به مردم باشد، باعث پس زدن انتظار و برنامه دولت تا عمق خانواده ها خواهد شد...
همه این حرکت ها شبیه حرکت رضاشاهی، به درآمدهای نفتی متکی بوده اند و نیازی به جامعه نداشته اند و دولت به نظر مردم و جامعه توجه نکرده است.
نخبه گرایی در هشت سال اول عصر رضاشاهی
رضا شاه در دوره اول و 8 سال اول یا نیمه اول حکومت خود، که درآمد نفت نداشت و متکی به مالیات ها و کمک های مردمی وهمراهی بزرگان، روشنفکران، سیاستمداران، فعالان اقتصادی و صنعتی و... بود، بهترین تحولات عصر خود را به پیش برد و حکومتی به مراتب بهتر از دوره دوم داشته وتحولات ماندگار و اصلی عصر رضا شاهی در دوره اول بوده است.
اما در دوره دوم، کشور به کام یک حکومت استبدادی رفت و برعکس دوره اول، تحولات با حرکت های استبدادی صورت می گرفت ونتیجه عکس می داد.
وقتی فرمان تغییر رژیم را از مجلس گرفت، رو کرد به سیاستمداران و نمایندگان مجلس، و گفت: من حکومت نمی دانم، کار من ایجاد امنیت است. کشور پر از ناامنی است و من امنیت را ایجاد خواهم کرد. شما طرح تصویب کنید و به من برای اجرا بدهید تا اجرا کنیم.
فروغی و حدود 12 نفر از یاران رضاشاه، دراین دوره طرح های مختلف ایجاد سازمان ها، ادارات، طرح های عمرانی، بازسازی کشور، قانون مدنی، قوانین و توسعه امور حقوقی، قانون گرایی، حقوق در رشته های مختلف، عدلیه، نظمیه و... را ارائه دادند و رضا شاه اجرا می کرد و حتی در مواردی به آنها می گفت که چرا دیدگاه شما در مورد فلان موضوع اینقدر کوچک است بهتر است که بلند پروازانه تر فکر کنید و اجرا کنیم و...
مثلا در مورد خاص دانشگاه تهران، رضا شاه گفت که دانشگاه تهران را بزرگتر بسازید و..........
در دوره اول رضا شاه، عدلیه، امنیه، آموزش و پرورش مدرن، آموزش نظام مند، دانشگاه تهران، بهداشت مدرن و... ایجاد شد.
نفرین نفت و دیکتاتوری
اما وقتی درآمد نفت وارد بودجه کشور شد، همه چیز تغییر کرد و روش همکاری ومشورت و نوسازی و بازسازی تغییر کرد. رضا شاه دیگر به دنبال آن 12 نفر نرفت و آنها منزوی شدند. خوی دیکتاتوری تقویت شد و استبداد حاکم شد.
در اواخر دوره رضا شاه افرادی همچون فروغی، داور، وبسیاری از روشنفکران و سیاستمداران آن زمان خانه نشین شد و مورد غضب قرار گرفتند. آنها که سیاست و حقوق و قانون آوردند، خود به انزوا و حاشیه رفتند... مشکل از قانون نبود مشکل از نفت و اتکای دولت به نفت بود.
بنابراین، روشن است که با سرازیر شدن درآمد نفت به جیب دولت، برنامه های توسعه و عمران نیز شکل دیگری گرفت و فرهنگ توسعه، دموکراسی و... نیز تضعیف شد.
دولت ها احساس کردند که یک دست جام باده، و یک دست زلف یار، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست... و با اتکا به قدرت خود، و درآمد نفت، خواستند که حجاب مردم را نیز تعیین کنند...
با پول و قدرت، به جامعه، روشنفکران و سیاستمداران بی توجهی شد و برای ایجاد عمران و نوسازی کشور، تصور کردند که پول و قدرت کافی است که هرچه میخواهند بسازند و ایجاد کنند و این حلقه بسته ای است که تمام حکومت ها و دولت های توتالیتر، به آن گرفتار می شوند.
خطای تاریخی ما کجا بود؟
پس باید این پرسش را مطرح کرد که در کجا خطا کرده ایم؟
باید گفت که ما تقریبا تمام ذخایر نفتی خود را تخلیه کرده ایم و آنچه باقی مانده دیگر ارزش اقتصادی قابل توجهی ندارد.
ممکن است که در سال های بعد، دوباره به رشد قیمت نفت برسیم اما حداقل در 5 سال آینده، این اتفاق ممکن نیست و قیمت نفت حداقل تا 2020 در سطح پایینی خواهد بود.
شاید در آینده کابردهای دیگری برای نفت ایجاد شود اما شاید مانند زغال سنگ، زیر خاک بماند و فعلا نیازی به آن نباشد.
نفت به پایان عصر حاکمیت خود رسیده و دیگر نمی تواند یک شاخص و متغیر عمده برای اثرگذاری بر رفتار دولت ها باشد.
لذا دولت ها باید با اتکا به درآمد مردم، کسب وکار فعالان اقتصادی و مالیات ها اداره شوند و با مشارکت مردم، اقتصادگردانان، سیاستمداران، روشنفکران و... به توسعه بیاندیشند.
اما باید توجه داشت که توسعه تنها کارعمرانی و رفاه و ایجاد ثروت فیزیکی با اتکا به فروش نفت و مواد معدنی و خام فروشی و ایجاد کارخانه و جاده و... نیست. توسعه علاوه بر رفاه باید به سعادت جامعه و جلب رضایت مردم نیز توجه داشته باشد.
سعادت چیست؟
سعادت، از زمان سقراط تاکنون پیگیری شده است و هر فیلسوفی دنبال سعادت بوده است. سقراط گفت که اخلاقی عمل کنیم.
افلاطون گفت که دنبال خیر باشیم و فیلسوفان شاه شوند.
سقراط گفت که اخلاقی کردن جامعه، یعنی آنچه برای خود می خواهیم برای دیگران نیز بخواهیم.
ارسطو گفت که سعادت محصول سه ویژگی است که فرد مرکز و محور جامعه باشد و حقوق فرد محترم شمرده شود.
مالکیت خصوصی محترم شمرده شود و آزادی طبیعی حاکم باشد تا جامعه به سعادت برسد.
در دوره های بعدی و تا قرن 20، عدالت و آزادی، ابزار تسلط عده ای بر دیگران شد. سعادت در عدالت و آزادی تعریف شد و قرن ها برای آزادی، آزادی دیگران سلب شد، برای عدالت خون ها ریخته شد، و عدالت و آزادی ابزار فریب دولت ها شد و حق و عدالت و آزادی ذبح شدند.
احساس تعلق به جامعه
اما از قرن 18 به بعد، به تدریج نوگرایی وخردگرایی شکوفا شد و عصر خرد گرایی در قرن 20 باعث تحولاتی در جوامع مختلف شد.
............. وسعادت روی زمین مورد توجه دولت ها و روشنفکران قرار گرفت. و این سوال مطرح شد که سعادت زمینی چیست؟
کسی که احساس تنهایی نکند و احساس نکند که فضای زندگی و جامعه تنگ است. جامعه ای سعادتمند است که اگر درها باز شود و محدودیتی برای ورود و خروج انسان ها نباشد کسی نخواهد از جامعه خارج شود. مردم جامعه احساس کنند که مشکلی ندارند و به زندگی خود مشغول هستند... چنین جامعه ای و چنین افرادی که دراین جامعه زندگی می کنند، سعادتمند هستند.
امروز عده ای از اروپا به آمریکا مهاجرت می کنند اما با هدف استفاده از تخصص و امکانات و نیازهای سازگار با خود در جامعه دیگری، مهاجرت می کنند اما به معنای فرار کردن از جامعه و وطن خود آنها نیست.
لذا اگر چه در تمام کشورها مشکلاتی وجود دارد اما انسان ها تلاش می کنند که سازگاری داشته باشند و مشکلات را حل کنند و احساس می کنند که می توانند مشکل خود را حل کنند و حاضر به ترک جامعه و کشور خود نیستند. چنین جامعه ای سعادتمند است و مردم با احساس تعلق خود، جامعه را رشد می دهند.
اما اگر شرایط به گونه ای باشد که به محض باز شدن درها و رفع محدودیت ها، افراد بتوانند از کشور خارج شوند و حاضر به تحمل مشکلات جامعه خود نباشند، چنین جامعه ای سعادتمند نیست.
همه جوامع با معضلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، مواجه هستند اما حاضر به ترک جامعه خود نیستند و لذا چنین جامعه ای درمجموع سعادتمند است.
لذا اگر سعادت را زمینی کنیم، و نخواهیم از جامعه فرار کنیم، به معنای ایجاد سعادت در جامعه و توسعه است.
سعادت در قرن 20
براین اساس در قرن 20 و 19 و 18 نوسازی، تجدد، مدرنیته، نوگرایی، صنعتی شدن، سرمایه داری و ... در قلب گفت وگوهای علمای اقتصادی و توسعه و اجتماعی و... بود.
مارکس با تمام عظمت خود از نظر فکری و شخصیتی و... در قرن 20 دچار سرگردانی بوده است و دچار محدودیت هایی برای تعریف سعادت جامعه بوده است.
در قرن 20 به این پرسش پاسخ دادند که اگر دو حرکت انجام شود جامعه از نظر زمینی سعادتمند است
1- در برابر فشارها و نیازهای طبیعی محافظت کند
2- در برابر فشارها و نیازهای اجتماعی محافظت کند
اگر نیازهای طبیعی مانند سرما، گرما، گرسنگی، دوری راه و... رفع شود و اگر شورش، دزدی، بی قانونی، تورم، رکود، سقوط بورس، نبود تامین اجتماعی، ناامنی، ظلم های اجتماعی، فشارهای سیاسی و... رفع شود، جامعه سعادتمند است.
توسعه یعنی رفاه + رضایت
لذا باید جامعه را ساماندهی کنیم که این دو مشکل حل شود و اسم این کارخانه که دو خط تولید رفاه و رضایت دارد، توسعه است. رفاه امکاناتی است که مشکلات طبیعی را حل می کند و رضایت، نیازهای اجتماعی ما را برطرف می کند.
اگر دارو، کسب درآمد، مسکن، امنیت و... باشد یعنی رفاه ایجاد شده و اگرآزادی مهاجرت، دین، سبک زندگی و... تامین شود، بی قانونی و بی ثباتی رفع شود، به معنای رضایت است و مجموعه رفاه و رضایت، توسعه ایجاد می کند.
برنامه و خط تولید رفاه مدرنیزاسیون یا نوسازی است که با سرمایه گذاری برای تولید پیش می رود.
برنامه و خط تولید رضایت نیز مدرنیته یا تجدد و نوگرایی است. این تحولات باعث رضایت و زیست دوستانه می شود.
گاهی رفاه داریم اما رضایت نداریم. شخصی در یک خودروی پیشرفته نشسته اما اعصاب او به خاطر برخورد راننده سایر خودروها، دادگاه، پلیس، ادارات، بانک، نظام آموزشی و... خورد است. یعنی رفاه دارد اما رضایت ندارد و در نتیجه با وجود ثروتی که دارد خوشبخت و سعادتمند نیست.
در یک خانواده ممکن است که ثروت داشته باشند اما تفاهم و احترام نداشته باشند و لذا باعث طلاق و جدایی و عدم احساس خوشبختی می شود.
یک جامعه خوشبخت و سعادتمند باید هر دو خط تولید رفاه و رضایت را داشته باشد.
متاسفانه چه قبل و چه بعد از انقلاب، تمام سیاستمداران ما به دنبال ایجاد رفاه و سرمایه گذاری فیزیکی بوده اند و به دنبال رضایت نرفته اند.
شاه می خواست که ایران را ژاپن کند، منظورش این بود که صنایع را وارد کند و یا ایجاد کند. اما به ایجاد فرهنگ مدارا، احترام به دیگران، گفت و گو با مردم و دولت و حکومت، خشونت پرهیزی و صبوری، خلق و خوی مردم، قناعت، نظم پذیری، دمکراسی، و... در ژاپن توجه نداشت. یعنی به پوسته توسعه ژاپن توجه داشت و به متن و باطن و اصول توسعه ژاپن توجه نداشت.
امروز نیز متاسفانه بر همان طبل می کوبیم و منظور از مالزی و ژاپن شدن، ایجاد رفاه و تولید و سرمایه گذاری فیزیکی است.
بعد از جنگ، اینقدر فرودگاه ساخته ایم که تعداد آنها از تعداد هواپیماها بیشتر است.
دومین شهر کشور یعنی اصفهان، به نیمی از فرودگاه ها پرواز ندارد. یعنی به اندازه کافی مسافر برای پرواز به این شهرها نداریم. پس چرا این همه فرودگاه ایجاد کرده ایم؟ چون پول نفت داشتیم و سد، فرودگاه، جاده، بزرگراه و... ایجاد کردیم.
خودروها در ایران بیش از اسلحه در آمریکا آدم می کشد
پول نفت باعث شد که دولت به دنبال ایجاد رفاه و ساخت و ساز باشد و به دنبال رضایت نرفتیم و خط تولید رضایت را رها کردیم.
این مسئله باعث می شود که وقتی رفاه تا یک حدی بالا رود باعث دردسر شود و ما به هم آسیب می زنیم.
آمریکایی ها 300 میلیون نفر هستند و 600 میلیون اسلحه دارند اما چقدر تیراندازی می شود، در طول سال چند تیراندازی می شود ورسانه ها همان را به شدت در بوغ و کرنا می کنند که چند نفر کشته شده است.
اما در کشور ما با 15 میلیون خودرو، سالی 15 تا 20 هزار نفر را می کشیم. یعنی وقتی خودرو ها زیاد و پرسرعت می شود، و ما خط فرهنگی را ایجاد نکرده ایم قاتل جان هم می شویم یعنی رفاه بدون فرهنگ و رضایت باعث دردسر و مزاحمت و تخریب می شود و به ضد خود تبدیل می شود یعنی رفاه و سعادت و خوشبختی و رضایت را کاهش می دهد.
وقتی می خواهیم سرکار برویم علاوه بر آسفالت و خودرو و بنزین، باید دوربین، پلیس، خط کشی و... را ایجاد کنیم یعنی کلی باید هزینه کنیم تا خودروها در جاده ها حرکت کنند.
این مسائل باعث می شود که بسیار گران و پر هزینه زندگی کنیم هزینه اجتماعی و کشته و زخمی هم داریم و خودروهایی که انتخاب می کنیم متناسب با اندازه پارکینگی و کوچه و خیابان و جاده نیست و خیابان ها و کوچه هایی مملو از شاسی بلند و خودروی تک سرنشین داریم که تناسبی با وضعیت جامعه ما ندارد و رفاهی است که بدون رضایت ایجاد شده و به جای رضایت برای مردم، نارضایتی و ترافیک و مشکلات دیگر ایجاد کرده است....
اما در نقاط مختلفی از جهان مانند استرالیا، کافی است که دست خودتان را تکان بدهید، خودروها می ایستند و شما عبور می کنید. اما در کشور ما حتی با قرمز شدن چراغ، بازهم باید مراقبت کنید که تصادف نکنیم و سالی 15 هزار نفر دراثر تصادف جان می دهند و خودروها به جای این که رفاه را افزایش دهند، رضایت را کاهش می دهند و ما کلی باید انرژی و هزینه کنیم تا از خیابان ها عبور کنیم. خودروها حتی برای عابر پیاده نیز احترام قائل نیستند ...
به عبارت دیگر، برای ایجاد فرهنگ و رضایت کاری نکرده ایم. در برنامه های توسعه، سرمایه گذاری در مدارا، صبر، خلق و خوی اجتماعی، قانون مندی و قانون مدار کردن مردم، گفت وگو، فرهنگ سازی و...را نمی بینیم و نسبت به این مسائل بی توجه هستیم.
پایان نفت و توجه به ایجاد رضایت در جامعه
بسیار خوشحالیم که نفت به پایان عصر حاکمیت و یکه تازی خود رسیده، و اثر آن بر بودجه دولت و عدم اتکای دولت به درآمد مردم کم شده است.
در 30 سال آینده، تحول بزرگی برای کاربری های نفت، ایجاد نخواهد شد و مصرف نفت به صورت سوخت سهم عمده ای خواهد داشت و لذا قیمت نفت رشد نخواهد کرد.
پایین ترین قیمت تمام شده نفت در عربستان 7 دلار، و در دریای شمال 35 دلار است و 40 میلیون از 80 میلیون نفت تولید روزانه جهان برای مصرف سوخت است و لذا قیمت نفت تا 2020 احتمالا زیر 30 دلار خواهد بود ولذا با این پول می توانیم دارو، خوراک دام و مایحتاج وارد کنیم و لذا دولت نمی تواند به درآمد نفت اتکا داشته باشد.
و اولین جایی در تاریخ 100 سال اخیر است که دولت تعریف توسعه را باید ارائه دهد و انتظارات جامعه و رضایت و رفاه را باید باهم پیگیری کند.
البته هنوز این سوال به صورت جدی در بین دولتمردان وسیاستمداران نظام مطرح نیست.
فقط می دانیم که مسوولان کشور توسعه غربی وظواهر و روش های آنها را نمی خواهند و نظام دموکراسی، دین و... در غرب را نمی پذیرند.
لذا در سال های آینده باید در مورد مفهوم توسعه و فرهنگ و رضایت و رفاه به سرعت به جمع بندی برسیم که چه می خواهیم؟ چه توسعه و رضایت و رفاهی را می خواهیم ....
چون در تعلیق بودن تعریف ما از آینده و توسعه و برنامه ریزی برای کشور، به معنای پر هزینه بودن زیست و زندگی ما و پر هزینه بودن فعالیت های دولت است.
یک جاهایی زیاد خرج می کنیم و در دیگر جاها اصلا خرج نمی کنیم. لذا باید به این جمع بندی برسیم که کدام مولفه های توسعه را قبول داریم و کجا باید پول خرج کنیم و کجا کمتر و کجا بیشتر و کجا اصلا نباید خرج کنیم.
زیرا در گذشته که پول نفت بود این سوال ها برای دولت مهم نبود زیرا با اتکا به قدرت و پول نفت، کار خود را انجام می داد اما امروز با توجه به کاهش درآمد نفت، و اتکا به درآمد مردم، باید به جلب رضایت مردم توجه شود تا مشارکت مردم در مخارج کشور نیز افزایش یابد ومالیات ها، سرمایه گذاری ها و... سمت و سوی رضایت جامعه را داشته باشد تا امکان رشد درآمدهای دولت از محل مالیات های مردم را ایجاد کند.
خط تولید رفاه مثل این است که ایران خودرو، خودرویی با سرعت 200 کیلومتر بسازد اما سیستم هدایت، و کنترل و ترمز، ایربگ و... نداشته باشد و لذا باید خط تولید دیگری بسازد تا کنترل و هدایت را ایجاد کند.
ما در جامعه خط تولید ایجاد کرده ایم اما عصبیت، تصادف، جاده های بی کیفیت، ناراحتی و عدم رضایت ایجاد کرده ایم.
عمر جاده های ما 5 سال و در دنیا 25 سال است یعنی جاده ای ساخته ایم که یک پنجم دنیا است و به دلیل بی توجهی به رضایت و استانداردها عمر جاده ها و طرح ها و ساخته های ما بسیار کمتر از متوسط جهانی بوده است.
به جای تبدیل دارایی به سرمایه، سرمایه را به دارایی تبدیل کرده ایم
ما چهار برابر نیاز کشور طرح های صنعتی کلنگ زده ایم و رها کرده ایم. یعنی عملا سرمایه گذاری را به دارایی تبدیل کرده ایم که قادر به تولید ثروت و محصول و ارزش نیست و مثل یک خانه کلنگی رها شده است.
ما نیروی انسانی کمبود نداریم ولی روی رضایت آنها کار نکرده ایم و آنها را تبدیل به سرمایه برای کشور نکرده ایم و بسیاری از آنها به فرار مغزها تبدیل شده اند و از آنها استفاده نمی شود.
رفاه به نیروی انسانی و اقتصادی نیاز دارد و به سرمایه گذاری نیاز دارد.اما سرمایه گذاری با دارایی فرق دارد. خانه کلنگی ما دارایی است و رفاه و خلق ارزش ندارد. اما اگر دارایی را بفروشیم و کارخانه و بورس داشته باشیم تبدیل به سرمایه شده است.
سرمایه ایجاد ارزش می کند و بازدهی دارد و بازگشت سرمایه را در سرمایه گذاری ها شاهد هستیم اما دارایی ها ایجاد ارزش و ثروت نمی کنند و ما در سال های اخیر، متاسفانه به جای این که دارایی را به سرمایه تبدیل کنیم، سرمایه خود را به دارایی تبدیل کرده ایم!
عده بسیاری، سرمایه و پول خود را به خانه و مسکن و ساختمان تبدیل کرده اند و رها کرده اند و خانه های خالی بسیاری داریم. تعداد بسیاری سوله و امکانات صنعتی را رها کرده ایم و به دنبال تولید کالاهایی رفته ایم که خریدار و تقاضا ندارد و ارزش ایجاد نمی کند. در حالی که باید دارایی را به ثروت و سرمایه تبدیل کنیم.
به عنوان مثال، در مصلای تهران سال هاست که سرمایه را تبدیل به دارایی کرده ایم. اگر از آن استفاده کنیم و خلق ثروت کند و آنقدر خوب بسازیم و استفاده کنیم و گردشگران برای بازدید از مصلا بیایند وبه عنوان نماد تهران و ایران شناخته شود و... یعنی تبدیل به ثروت و سرمایه شده است اما اگر از آن استفاده نشود، یعنی سرمایه به دارایی تبدیل شده است.
ما دارایی نفت را از چاه نفت خارج کردیم و تبدیل به ثروت و سرمایه دلار کردیم و این دلارها را دوباره تبدیل به دارایی طرح های صنعتی نیمه تمام و ناتمام کرده ایم. بسیاری از این طرح ها، در بهترین حالت ثروت هستند و شاید قابل واگذاری باشند و روزی تکمیل شوند و تولید داشته باشند اما در بیشترین حالت، دارایی های بلا استفاده هستند.
لذا ما دارایی های کافی داریم که می توانیم به سرمایه تبدیل کنیم. نیروی انسانی و دانشگاه زیاد داشته ایم و تبدیل به سرمایه انسانی کرده ایم. 60 فرودگاه اضافی داریم و چون پرواز ندارد درآمد نداشته و سرمایه تبدیل به دارایی بدون استفاده شده است.
سرمایه گذاری اجتماعی و سرمایه گذاری نمادین
لذا برای ایجاد خط تولید رضایت باید سرمایه گذاری در نیروهای اجتماعی و سرمایه های نمادین داشته باشیم.
سرمایه گذاری اجتماعی، یعنی همکاری، مشارکت، رفاقت، انسانیت، محبت و...
وقتی از کوچه عبور می کنیم و با همسایه ها رفیق نباشیم و سلام و علیک نداشته باشیم، در نتیجه هزینه زندگی ما زیاد می شود.
اما اگر با همسایه رفیق باشیم به جای این که جشن خود را در تالار و باغ کرایه ای برگزار کنیم از پارکینگ و خانه همسایه استفاده می کنیم و این موضوع باعث کاهش هزینه های ما می شود و باعث تولید ثروت می شویم.
در اصفهان، کوچه ها را می بندند و چادر می زنند و شام می دهند و تولید ثروت و ارزش می کنند. این اتفاقات هرچه قوی تر باشد و رفاقت ها بیشتر شود زیست کم هزینه ای خواهیم داشت. اما اگر ضعیف باشد زیست بسیار گرانی خواهیم داشت.
زیست ما ایرانی ها بسیار گران است و زندگی پر هزینه ای داریم و برای هر کاری باید هزینه کنیم و پول خرج کنیم.
40 میلیارد بشکه نفت بعد از انقلاب فروخته ایم اما درآمد سرانه ما با این همه خرج و سرمایه گذاری و تبخیر ذخایر آب، به اندازه سال 1355 است، یعنی با وجود این همه سرمایه گذاری برای رفاه، چون سرمایه گذاری اجتماعی نداشته ایم، درنتیجه خرج ومخارج ما بسیار گران شده است.
نظام اداری ما ناکارآمد است و هزینه زیادی دارد. ترافیک، اتلاف وقت در ترافیک و شهرها و حمل ونقل و تردد در شهرها بسیار پر هزینه است. آموزش و پرورش گران شده است.
یعنی رفاه زندگی ما در مواردی به اندازه گذشته است اما بسیار گران تر شده و در مواردی با وجود صرف وقت و پول بیشتر، رفاه کمتر شده است.
نتیجه و رفاهی که می گیریم یا کمتر شده یا به اندازه قبل است ولی با هزینه بیشتر کسب شده است.
در مواردی نیز هزینه این مشکلات اجتماعی را با بیماری، سرطان، عصبیت، ناراحتی و نارضایتی و... می دهیم.
ظاهرا نفت می فروشیم اما سطح رفاه ثابت یا کمتری داریم.
دوکشور را در نظر بگیریم که نفت می فروشند و تولید ناخالص داخلی برابری دارند. یک کشور شاد، همراه با رضایت وجشن و رفاه است و هزینه های زندگی کمتر است و در نتیجه با همان پول سطح رضایت و رفاه بالاتری دارد.
اما در کشور دیگر، همان تولید ناخالص و درآمد را صرف ترافیک، آلودگی هوا، ناکارآمدی نظام اداری، فساد و... می کند و از شادی و رفاه و جشن خبری نیست.
ظاهرا سطح رفاه آنها برابر است اما در یک کشور رضایت بیشتری داریم و در کشور دوم، سطح رضایت کمتر و مشکلات بسیار اجتماعی داریم.
پول کشور اول صرف ورزش و هنر و تفریح و جشن شده ولی پول کشور دوم صرف وکیل و زندان و مشکلات برخورد با دیگران شده است.
سرمایه های اجتماعی باعث راحت شدن مبادله، معاملات، قراردادها، کاهش برخورد و شکایت و تنش و... می شود وعصبیت و نارضایتی و هزینه های مبادله و اتلاف وقت و سال ها انتظار برای گرفتن نتیجه و... را کاهش می دهد.
سرمایه های نمادین
سرمایه های نمادین پیش از این یکی از سرمایه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و... بوده اند و حالا به خاطر شهرت جهانی و منطقه ای تبدیل به سرمایه نمادین شده است.
اگر مصلا آنقدر زیبا ساخته شود که شهرت جهانی داشته باشد و تبدیل به محل برای بازدید جهانگردان شود و همه از آن بازدید شود سرمایه نمادین خواهد شد.
در سیدنی استرالیا، اپرای سیدنی در کنار آب، سرمایه نمادین این کشور است.
در ترکیه مسجد آیاصوفیه استانبول، برج العربیه دبی، جزیره نخل و جمیرا در دبی و امارات و...
استاد شجریان و فرشچیان، سرمایه های اجتماعی بوده اید که به شهرت رسیده و سرمایه نمادین شده اند.
مراسم عید نوروز سنت و سرمایه نمادین ایرانیان است.
مراسم عاشورا مربوط به ایران و تشیع است و سرمایه نمادین است. در عاشورا رفاقت ها زیاد می شود، و محبت ها زیاد است. فقرا رضایت دارند زیرا همه به اندازه کافی غذا خورده اند، ثروتمندان نیز نذری داده اند و مشارکت کرده اند و رضایت دارند.
رقص و سرود و آهنگ و شعر کردها، سرود ملی برخی کشورها، شعرا و نویسندگان، مخترع های مشهور در بسیاری از کشورها وملت ها، سرمایه نمادین هستند که باعث کاهش هزینه های جامعه شده اند.
سرود ملی وقتی سرمایه اجتماعی است که وقتی دور هم جمع می شویم همه جا آن را بخوانیم در عروسی، ورزش، کوهنوردی، شادی ها و اجتماعات و... به راحتی آن را بخوانیم و ایجاد شادی و شعف کندو محبت های ما را افزایش دهد.
اگر این سرمایه اجتماعی تبدیل به شهرت جهانی شود و همه را بشناسند تبدیل به سرمایه نمادین می شود.
سرمایه نمادین باعث رشد قیمت می شود.
اگر یک استاد مانند فرشچیان و یک شاگرد ایشان، دو تابلوی شبیه هم بکشند و مثل هم باشند، یکی قیمت می خورد 500 هزار دلار، یکی قیمت می خورد 10 هزار دلار.
لذا قیمت سرمایه نمادین بالاتر از بقیه است.
وقتی دبی جزیره نخل می سازد، یک ویلا به دیوید بکام هدیه می دهد و در دنیا اعلام می کند، بعد از خرید بکام، قیمت ویلا گران شد و 10 برابر شد. زیرا سرمایه گذاران، بازیگران و... رفتند و ویلا خریدند.
بکام ویلا را به پدرخانم خود هدیه داد و این موضوع نیز تبلیغ دیگری برای جزیره نخل شد.
در نتیجه سرمایه های نمادین، باعث جلب سرمایه های دیگر می شود و افزایش سرمایه گذاری را موجب می شود.
اگر افراد صاحب برند و نمادین را در فولاد، خودروسازی، و... جذب کنیم باعث افزایش سرمایه می شوند.
همچنین باعث کاهش بی ثباتی می شود.
سوریه سرمایه نمادین نداشت، وقتی شورش زیاد شد، یک آدم بزرگ نرفت مذاکره کند تا بر سر یک نفر توافق کنند.
یعنی ثبات ایجاد می کنند.
الگوی رفتاری ایجاد می کنند. صنعتگر ملی، هنرمند ملی، هنرمندملی در خاتم، صنایع دستی، و... نداریم.
اگر سرمایه نمادین داشته باشیم استانداردها را بالا می برند. اگر رستوارن نمادین ایجاد کنیم استانداردها را بهبود می بخشند و برندسازی می کنند.
سرمایه های نمادین و فرهنگ
سرمایه های نمادین فرهنگ را متحول می کنند. اگر رئیس جمهور همسر خود را در مراسم استقبال رسمی از روسای جمهور سایر کشور ها شرکت دهد، باعث ایجاد تحول خواهد شد.
اگر همسر مسوولان یا خود مسوولان، از لباس های رنگ روشن و شاد استفاده کنند، باعث ایجاد تحول خواهد شد.
یعنی سرمایه های نمادین هزینه ها را کاهش می دهند و سرعت تحولات را بیشتر می کنند. سال ها طول کشید تا دانشجویان بتوانند با لباس روشن و مانتوی روشن به دانشگاه بیایند. اما اگر یک سرمایه نمادین چنین حرکتی انجام دهد، با هزینه های کمتر و سرعت بیشتر، تحولات به پیش خواهد رفت.
در همه حوزه های قانون گذاری، و... نیز سرمایه نمادین سرعت بیشتری ایجاد می کنند.
مردم عادی با سعی و خطا و هزینه بسیار و زمان طولانی می توانند تحول ایجاد کنند.
اما یک سرمایه نمادین در هر حوزه ای مثل لباس و مد، موسیقی و... با یک حرکت می تواند موج ایجاد کند و تحولاتی کم هزینه با سرعت بالا را موجب شود.
لذا برای تحول فرهنگی در توسعه، نیازمند سرمایه های نمادین هستیم و نیازمند مشارکت آنها در ایجاد تحولات هستیم.
اما نکته مهم این است که سرمایه اجتماعی تنها یکبار در برنامه چهارم به خاطر تلاش شادروان دکتر عظیمی مطرح شده و جالب این است که سرمایه نمادین در برنامه های توسعه هنوز مورد توجه قرار نگرفته است و هیچ جا نیامده است.
ما باید طرح، سرمایه گذاری، برنامه و پول برای ایجاد سرمایه نمادین داشته باشیم.
اما برعکس، جامعه ایران، و دولت ضد سرمایه نمادین است و روحیه موجود جامعه ضد سرمایه نمادین است
امین الضرب و ناصرالدین شاه
امین الضرب، 130 سال پیش از ناصرالدین شاه می خواهد که اجازه دهد راه آهن شمال به تهران را احداث کند... و جالب این است که هنوز در30 سال گذشته، یک بزرگراه از شمال به تهران به صورت کامل ایجاد نکرده ایم.
ناصرالدین شاه اجازه نمی دهد و امین الضرب از کارخانه خود تا انزلی یک راه آهن می کشد تا قاطرها را حذف کند.
اگرچه به لحاظ عقل اقتصادی، به نفع دولت بود و می توانست مالیات بگیرد. اما از آنجا که راه آهن شمال به تهران، سرمایه نمادین ایجاد می کرد و به امین الضرب قدرتی می داد که در کنار شاه خود را نشان دهد، در نتیجه به او اجازه نداد.
دولت ها در طول تاریخ ایران، هر کس به اندازه ای قد بلند کند و سرش به تنش بیارزد، او را می زنند و قدش را کوتاه می کنند تا به نظر نیاید.
در حالی که سرمایه نمادین می تواند برای دولت ها و کشورها درآمد ایجاد کند ومانند عالی قاپو، تخت جمشید و.... می تواند منشا غرور ملی باشد و درآمد ایجاد کند.
دیوید بکام برای انگلیسی ها، درآمد ارزی قابل توجه ایجاد می کند ودرآمد ارزی دیوید بکام بیش از درآمد ارزی کل آثار باستانی کل ایران است.
در حالی که در ایران دولت ها و جامعه، سرمایه نمادین را تخریب می کنند. اگر یک انسان پولدار بیاید و یک ساختمان کلنگی را تخریب و ساختمان شیک و مدرن بسازد، پشت سر او می گوییم که این پول از کجاست؟ و برای او مراسم افتتاح برگزار نمی کنیم
ما به سیاستمداران و دیگران رای می دهیم و چند ماه بعد شروع به تخریب او می کنیم ... با جک ساختن و پیامک و... تخریب می کنیم.
سرمایه های نمادین مانند عالی قاپو، تخت جمشید، سیاستمداران و... چه سوخته باشند یا بد عمل کرده باشند، در هر حال می توانند به عنوان سرمایه نمادین، تحول مثبت و فرهنگ سازی برای توسعه داشته باشند.
اگر کار غیر قانونی انجام داده باید محاکمه شود یا پاسخ گو باشد، اما نباید تخریب کنیم.
ما کلی هزینه کردیم تا شخصی سیاستمدار بزرگ شود اما پس از آن تخریب ها شروع شد.
مراجع کشور نیز سرمایه های اجتماعی و سرمایه های نمادین هستند . مراجع ما روزگاری با یک الیوم گفتن، کلی تحول ایجاد می کردند، اما امروز با وجود فتواهای بسیار، بخشی ازمقلدین آنها حرکت هایی انجام می دهند....
تنها زمانی دور هم جمع می شویم که جشن تولد یا عزاداری داشته باشیم. اما وقتی موفقیتی برای کسی داریم، دور هم جمع نمی شویم، اگر خانه ای ساختیم، در کنکور قبول شدیم و موفقیت هایی داشتیم باید دور هم جمع شویم و افراد را تشویق کنیم و برای دیگران انگیزه ایجاد کنیم تا این حرکت ها ادامه یابد و باید افتخار کنیم به این موفقیت ها...
در حالی که فرهنگ اجتماعی ایران چه در دولت و چه در جامعه، مخرب سرمایه های نمادین بوده است.
باید در برنامه های توسعه، سرمایه گذاری کنیم و پول خرج کنیم و برویم و بگردیم و انواع سرمایه های نمادین را پیدا کنیم.
تنها یک نفر استاد هنر آتش و چرم در جهان داریم که خانم زینت السادات امامی در اصفهان است و بالای 70 سال عمر دارد. روی چرم با آتش رنگ های مختلف را ایجاد می کند و رنگ چرم را تغییر می دهند و جالب این است که ما حتی هنر سوخت را نمی شناسیم.
آمریکایی ها، میرزا آقای امامی را می شناسند که نقاشی های بسیاری را کشیده که اکثرا در آمریکاست. اما ما او را نمی شناسیم.
از کجا شروع کنیم؟
نمی توان از دولت و مردم خواست که تخریب نکنند؟
لذا چاره ای نداریم جز این که از نظام آموزشی و مادران شروع کنیم.
توسعه در هواپیما، کارخانه، انرژی اتمی و... نیست. این ها فناوری است که می توانیم بخریم و...
اینها محصول توسعه و مظاهر توسعه است.
بذر توسعه در خانه ها و در حضور مادران و در دبستان کاشته می شود.
روانشناسان می گویند که انسان ها بین 2 تا 7 سال تغییر می کنند، و بین 7 تا 18 سال اول از همسالان همجنس و دوم از غیرهمجنس تاثیر می پذیرند و شکل می گیرند و از محیط تاثیر می گیرند.
بعد از 18 سالگی، تنها از درون خودش شکل می گیرد و خودش باید تصمیم بگیرد.
لذا بذر توسعه تا 7 سالگی شکل می گیرد. مادران بعد از 2 سالگی که بچه را از شیر می گیرند می گویند خسته شدیم و بچه را رها می کنند و بین 2 تا 7 سال هیچ برنامه ای ندارند تا وقتی بچه به مدرسه برود.
لذا مردم، مادران، دولت و و آموزش و پرورش، باید بین 2 تا 7 سالگی و دوره دبستان سرمایه گذاری کنند. برای دو نسل باید روی دبستان و پیش دبستان، کار کنیم.
جامعه شناس ها می گویند که اگر بچه ها در این دوره 2 تا 7 سال شخصیت توسعه خواه پیدا کنند، می توانند توسعه خواه بشوند.
اما وقتی که بچه وارد دبستان می شود، مدرسه ها تلاش می کنند که ابعاد آن را کوتاه کنند و مثلا به او نظم بدهند.
همین کوچک کردن و کوتاه کردن باعث شده که روحیه کارجمعی نداشته باشیم.
کار جمعی ومشارکت یاد نمی گیرند و وقتی بزرگ می شوند می گویند که اگر شریک خوب بود خدا هم شریک برای خود می گرفت!
در نتیجه یک بنگاه کوچک برای خود راه اندازی می کنند ولی حاضر نیستند که یک بنگاه بزرگ با 10 شریک راه اندازی کنند.
در نتیجه کشوری درست می شود که همه بنگاه های آن کوچک هستند و 95 درصد بنگاه های ما زیر 5 نفر کارکن دارند و اکثرا خانوادگی هستند.
وقتی هم شریک می گیرند، بعد از شش ماه، به هم می زنند، چون شراکت و مشارکت و مدیریت گروهی بلد نیستند.
کدام بنگاه بزرگ را داریم که موسسان آن فوت کرده باشند و همچنان سهام و مدیریت آنها باقی مانده باشد و شرکت به کار خود ادامه دهد؟
یک کفش ملی داشتیم که تمام شد و رفت.
امروز ژاپن 100 هزار بنگاه بلندمدت دارد که طول عمر بنگاه از طول عمر موسسان آن بیشتر است. در حالی که طول عمر بنگاه،
صبر ومدارا، توانایی ارتباط مثبت، هوش اجتماعی، توانایی گفت وگو و شنیدن و نقد شنیدن، اخلاقی و عقلانی گفت وگو کردن، پذیرش نقد کردن بدون رودرواسی، احترام به دگراندیشی و دگر باشی، قانون پذیری، سلسله مراتب اجتماعی، ریسک پذیری و... باید در کودکی ایجاد شود.
توسعه بدون حضور اجتماعی مادران غیر ممکن نیست.
مادران محتاط استقلال رای، نوآوری، ریسک پذیری، و... را در کودکان از بین می برند.
اگر مادران در کوچه و خانه در مورد زباله، پارک خودرو، آب دادن گل ها، مسائل خانه، شستن ظرف و مشاعات و... گفت وگو کنند، بچه ها یاد می گیرند.
ماملتی هستیم که استدلال نمی کنیم و گفت وگو نمی کنیم. بلکه یا سکوت می کنیم یا شورش می کنیم.
انگلیسی ها در طول 1000 سال گذشته تنها یک پادشاه کشته اند و ما ایرانی ها در 250 سال گذشته، هر 25 سال یک پادشاه کشته ایم یا سکوت و کرنش کرده ایم و یا شورش می کنیم. گفت وگو نمی کنیم. بلکه یا سکوت یا شورش می کنیم.
مقامات، مراجع، سیاستمداران و.... به گفت وگو توجه ندارند.
تا بحال نشنیده ایم که در مورد یک حکم مورد اختلاف، دور هم جمع شوند و گفت وگو کنند و یک حکم و نظر واحد و همراه با اجماع نظر واحد بدهند.
در تمام سطوح گفت وگو مختل ومنحل است. در خانه ها، مدارس، و.... گفت وگو نداشته ایم.
رمز توسعه در گفت وگو است
ملتی که صبر و گفت وگو ندارد به توسعه نمی رسد.
لذا راهی نداریم جز این که نظام آموزشی ما حداقل برای 20 سال رابطه محور و اهل گفت وگو و صبر باشد تا بذر توسعه رشد کند.
تنها در دبیرستان باید علم محور باشیم، قبل از دبیرستان باید یاد بگیریم که چگونه انسان باشیم و چگونه اهل مدارا، صبر و گفت وگو، فرهنگ سازی، مشارکت، نقد کردن، و... باشیم.
ویژگی های انسان بودن و زیست انسانی را باید در مدارس یاد بدهیم. راهکار آن هم بازی و کارهایی است که از طریق بازی به همه کودکان منتقل می شود تا با بازی کار جمعی و مشارکت را باد بدهیم.
نقاشی، کاردستی، ورزش، سه درس توسعه ای هستند که مهمترین درس های مدارس محسوب می شوند.
بچه ها جمع می شوند و یک گل می کشند. مدادهای رنگی را روی میز می ریزند تا حقوق مالکیت و مشارکت در مالکیت را تمرین می کنند.
گفت وگو می کنند تا چه گلی بکشند. سلسله مراتب را یاد می گیرند. صبر را یاد می گیرند. رنگ خوب و ریسک پذیری را یاد می گیرند. خلاقیت و نوآوری ایجاد می شود.
در حالی که ما در نظام آموزشی فعلی، انفرادی کردن و حفظ مداد رنگی برای خودمان را یاد می دهیم و روحیه مشارکت را یاد نمی دهیم.
در جامعه نیز گفت وگو در تمام سطوح تعطیل است.
ملت ایران تا گفت وگو را یاد نگیرد و رفع اختلال ارتباطی را نیاموزیم، توسعه نمی یابد.
صحبت کردن در جمع را یاد نگرفته ایم و وقتی این موضوع همه گیر شود و همه به آن دچار شوند، جامعه به اختلال ارتباطی دچار می شود.
تبعیض یکی از عوامل فاصله رفاه و رضایت است. اما تنها عامل نیست. در موارد بسیاری، تبعیض نداریم و مثلا درآمدها یکی است اما بازهم برخورد و تنش بین افراد وجود دارد و عدم رضایت ایجاد می شود.
لذا تبعیض در مواردی که باعث کاهش احساس تعلق می شود، سرمایه اجتماعی را کاهش می دهد.
تبعیض باعث هنجارشکنی می شود و باعث مخالفت با وضع موجود می شود. اما در هر صورت،
سرمایه نمادین چگونه انتخاب می شود؟
سرمایه نمادین باید ظرفیت نمادین شدن را داشته باشند و خودشان بالا می آیند اما جامعه و حکومت باید مراقبت کنند.
مثلا علی دایی می توانست سرمایه نمادین شود و از نظر تکنیک از بکام بالاتر است اما بکام سرمایه نمادین شد چون خودش به موضوع توجه داشت و دولت هم مراقب بود.
اما در جامعه ما سرمایه نمادین مورد نظر ممکن است اشتباهاتی داشته باشد و جامعه نیز باعث تخریب آنها شود. لذا باید به جای تخریب آنها راحفاظت کنیم و ارزش بگذاریم.
برای سرمایه نمادین ساختن، باید آگاهی اجتماعی داشته باشیم و مثلا جوک و پیامک سیاه نسازیم و فرهنگ سازی کنیم که پیامک سیاه نسازیم.
اقتصاد علم بین رشته ای است
هایک جزو سه نفر اقتصاددان بزرگ قرن است که می گوید که اقتصاددان باید روانشناسی، فلسفه و تاریخ و... بداند زیرا اقتصاد یک تخصص بین رشته ای است و برای حل مشکلات موجود زنده ای به نام اقتصاد، باید به مسائل انسانی و بومی و تاریخی نیز توجه کرد.
وقتی یک ریال حجم پول در دو کشور تغییر می کند، تورم متفاوت ایجاد می کند. چون رفتار دو ملت و دو کشور متفاوت است. یعنی وقتی نرخ ترجیح زمانی در جامعه ای بیشتر باشد بیشتر تورم ایجاد می کند.
در ایران ممکن است 10 درصد نرخ سود پایین بیاید و سرمایه گذاری بیشتر نشود. چون سایر شرایط و نهادها آماده نیست.
نرخ ارز در دولت هاشمی 20 برابر شد ولی صادرات کم شد، چون مشکلات دیگری مطرح بوده است که مانع رشد صادرات می شود.
باید رشته هایی مانند اقتصاد رفتاری باشد که بورس و روانشناسی و... را بررسی کند.
اقتصاد دان هر چه جامعه شناسی و علوم دیگر را بهتر بشناسد، اقتصاددان تر است.
در کشورهایی که توسعه تدریجی بوده، سرمایه اجتماعی نیز بلوغ داشته و سرمایه نمادین نیز به تدریج رشد کرده است.
لذا باید در کنار تلاش برای رفاه و عمران و ساخت و ساز، به سرمایه اجتماعی و نمادین نیز توجه داشته باشیم.
امیرکبیر یک شخصیت توسعه خواه است اما حکومت و جامعه او را حمایت نمی کنند.
لذا تکامل جامعه و دولت و سیاستمداران، همراه و همزمان با هم لازم است و از ریشه باید شروع کرد و آموزش داد تا همه به هم کمک کنند و توسعه رخ دهد.
ای کاش بعد از مشروطه، نفت کشف نمی شد. چون تعارض ایجاد کرد.
توسعه؛ افزایش اقتدار جامعه مدنی نسبت به اقتدار دولت
روشنفکری و دانشگاهی بر علیه نظام استبدادی و روحانیون برعلیه حکومت غیردینی، قیام کردند و چون دانشگاه ها رهبر نداشتند. دانشگاه ها نیز به رهبری امام خمینی که رهبر مذهبی و دینی بود، پیوستند و البته بعد از انقلاب نیز برخی اختلاف ها ایجاد شد.
تحولات تاریخی می گوید که ابتدا اقتدار دولت بالاست و اقتدار جامعه مدنی پایین است به تدریج با رشد اقتصادی، اقتدار جامعه مدنی بیشتر می شود و اقتدار دولت کم می شود.
برخی دولت ها اجازه دادند که اقتدار دولت پایین بیاید و برخی مانند رضا شاه اجازه کاهش اقتدار دولت را ندادند.
در افغانستان دولت توسعه خواه است اما بستر جامعه توسعه خواه نیست.
جامعه کابل فرخنده را آتش زد و جامعه آمادگی نداشت برای توسعه، اما دولت جلوتر از مردم بود در روند توسعه ...
تا زمانی که اقتدار دولت کم نشود و اقتدار جامعه مدنی زیاد نشود، توسعه رخ نمی دهد.
بازی نخبگان است که بستر توسعه را فراهم می آورد. در برخی کشورها نخبگان متوجه نقش تاریخی خود نیستند. اما نقش عمده ای برای نخبگان وجود دارد.
شادروان دکتر عظیمی، جرقه ای زد و رفت و به مفهوم سرمایه اجتماعی اشاره کرد.
در حال حاضر متخصص تورم زیاد داریم. ولی متخصص اقتصاد سیاسی و متخصص توسعه ای به اندازه کافی نداریم.
در مورد مفاهیمی مانند قیمت و تقاضا، باید گفت که همه تقاضا به قیمت و ابسته نیست اما قیمت را معرفی می کنیم.
کار علم ساده سازی و برجسته کردن نکات مغفول مانده است.
پذیرش واقعیت؛ ملتی باهوشی نیستیم
ملت باهوشی نیستیم هوش ما متوسط جهان است حدود 84 است کشور نرمال بین 90 تا 100 است. باید مطرح کنیم که خیلی با هوش نیستیم.
باید برخی مشکلات و بیماری ها را بزرگ کنیم تا مردم به آن توجه کنند.
باید علم اقتصاد را با عامه مردم پیوند دهیم تا این مفاهیم راه بیافتد.
4 میلیون زن دانش آموخته داریم که 60 درصد مشغول کار نیستند. در حالی که نقش آنها بسیار مهم است و آنها می توانند پیشگام حرکت نوینی در رشد و توسعه کودکان باشند.
مشکلات بچه ها را حل کنید رها نکنید
بچه های خانم هایی که نیمه وقت کار کرده اند، هوش اجتماعی آنها از خانم هایی که تمام وقت کار می کرده اند و یا اصلا کار نمی کرده اند، بالاتر بوده است. زیرا کسی که نیمه وقت کار می کرده ا با واقعیت ها آشنا بوده اند و فرصت آموزش آن را به بچه ها داشته است. اما کسانی که در بیرون کار کرده اند بچه ها را رها و کسانی که درخانه بوده اند به شدت کنترل کرده اند.
خیلی ازمادران بیش فعالی را درمان نمی کنند و اختلال ارتباط را خجالتی بودن ارزیابی می کنند، درحالی که باید این مشکلات را حل کند.
دولت فعلی در حال حاضر، باید بدون درآمد نفت، به حفظ سرمایه اجتماعی و نمادین بیانجامد.
دولت با مخالفان گفت وگو کند
اردوغان آقای کوچ، سرمایه گذار حزب مخالف خود را صدا کرد و گفت تو 80 هزار شغل ایجاد کرده ای بگو من چه کنم تا اشتغال تو به 160 هزار اضافه شود تا از این طریق سایر سرمایه گذاران نیز وارد کشور شوند و وضعیت اقتصاد کشور بهتر شود.
سرمایه گذاری آمریکا برای نفت شیل
آمریکایی ها قیمت نفت را با جنگ خلیج فارس بالا بردند تا سرمایه گذاری کنند برای نفت شیل، و گرمایش زمین را کنترل کنند.
با قیمت بالای نفت، انرژی جایگزین آمد و فناوری آنها باعث رشد شدید تولید نفت شیل شد و چیزی بود که غربی ها انتظار نداشتند.
در افق 20 ساله، قیمت نفت در حال کاهش است و روند عمومی قیمت نفت نزولی خواهد بود.
مگر این که در پتروشیمی تحولی ایجاد شود که محصولات جدیدتولید شود و قیمت نفت را بالا ببرد.
الان هر کس سعی داره که پول بیشتری به دست بیاره تا ماشین و خانه و ویلا و جشن و سفر خارجی برای خودش داشته باشه درحالی که اگر جامعه قانون مند و اهل گفت وگو و نهادگرا باشه و به اندازه کافی امنیت و رضایت و قانون و سرمایه گذاری داشته باشیم می توانیم به راحتی و با هزینه کم همه چیز داشته باشیم و پول کمتر خرج کنیم و از امکانات جامعه بهره مند بشیم نه این که به شدت گران و پر هزینه زندگی کنیم. می تونیم در کشور خودمان در چارچوب قانون سفر کنیم و در کنار هموطن خود خوش باشیم و به جشن و عید و اجتماعات خود علاقه مند باشیم و از این همه مزیت با نگاهی بهتر به زندگی و قانون لذت ببریم.
این که یک عده همه چیز برای خودشون محیا می کنند و رضایت ندارند و اکثریت هم ندارن اصلا خوب نیست درحالی که جامعه می تواند همه چیز را برای همه داشته باشد و شاد و با رضایت باشیم. باید از هرس زدن برای پول به سمت تلاش برای رضایت و دل خوش حرکت کنیم.