محسن رنانی: نه دکتر عظیمی اندیشهای دولتمحور داشت و نه کسانی که با او کار میکردند یا اکنون اندیشه او را ترویج میکنند. مرحوم عظیمی البته به مفهوم اقتصاد کاملاً آزاد (که برخی از ما تصورات سادهای از آن داریم) معتقد نبود اما به اقتصاد دولتی هم معتقد نبود. من در دو سه سال آخر حیات دکتر عظیمی که ارتباط منظمتری با او داشتم این نکته را درک کردم. حسین عظیمی واقعی با برداشت رایجی که از او وجود دارد فاصله زیادی داشت.
خبراقتصادی - به مناسبت دوازدهمین سالگرد درگذشت دکتر عظیمی نظر صاحب نظران اقتصاد ایران در مورد دکتر عظیمی منتشر شد؛
دکتر محسن رنانی
• دکتر حسین عظیمی با توجه به ویژگیهای علمی و اخلاقی نهتنها به یک سرمایه انسانی و ملی تبدیل شد بلکه از این مرز نیز فراتر رفت و به یک "سرمایه نمادین" برای همه ایرانیان تبدیل شد. ما باید از این سرمایه نمادین برای توسعه و پیشرفت کشور بهره ببریم.
• نه دکتر عظیمی اندیشهای دولتمحور داشت و نه کسانی که با او کار میکردند یا اکنون اندیشه او را ترویج میکنند. مرحوم عظیمی البته به مفهوم اقتصاد کاملاً آزاد (که برخی از ما تصورات سادهای از آن داریم) معتقد نبود اما به اقتصاد دولتی هم معتقد نبود. من در دو سه سال آخر حیات دکتر عظیمی که ارتباط منظمتری با او داشتم این نکته را درک کردم. حسین عظیمی واقعی با برداشت رایجی که از او وجود دارد فاصله زیادی داشت.
دکتر محمد سعید نوری نائینی
• دکتر عظیمی دانشجویی تلاشگر بود که از همان ابتدا سلیقهای عمل نمیکرد و همیشه با مطالعه، کنجکاوی و نوآورانه به مسائل نگاه میکرد. حتی دو کتاب تازه انتشار یافته آن زمان را مطالعه کرده بود و در هیچیک از صفحات آن نبود که سؤالی را مطرح نکرده باشد.
• " طی عمر نسبتاً کوتاه توسعه، عوامل فراوانی به عنوان عامل اصلی توسعه، محرک، موتور یا زیربنای توسعه معرفی شدهاند. زمانی سرمایه و انباشت سرمایه مورد توجه بود و تصور میشد که هر کشوری که بتواند به حد معینی از آن دست یابد، راه توسعه را خواهد پیمود و به همین دلیل چه بسیار کشورها که بر دیگران جفاها روا داشتند تا به سرمایه کافی برای توسعه دست یابند. این فرضیه، آزمون زمانه را برنتابید. چه کشورها که به برکت منابع طبیعی هنگفت به سرمایههای کلانی دست یافتند ولی جز درخششی موقتی که به بهای فروپاشی ساختار موجودشان بدست آمد، طرفی بر نبستند. ارز هم سرنوشتی مشابه سرمایه داشت و جز وابستگی بیشتر گره ای از کار توسعهنیافتگی نگشود. تکنولوژی (فناوری) نیز سهم خویش را در این بازار داشت و چند صباحی دلربایی کرد ولی شیفتگانش بزودی دریافتند که این بت هم اگر درونی و خودی نباشد یا نشود و شرایط پیچیده و جامع کار کردنش فراهم نگردد، عیارش عاریتی و زودگذر است. کارگر ارزان، قطبهای توسعه و برنامههای متمرکز دولتی و غیره نیز هر یک بخت خویش را به بهای عقب نگاهداشتن حصول توسعه واقعی آزمودند و هیچکدام جز تجربهای در فرآیند طولانی آزمون و خطا نتیجهای ملموس بر جای ننهادند. در نهایت نوبت به عامل اصلی و حقیقی رسید و اکنون کم و بیش همه دریافتند که یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم. این انسان است که جهان را اداره میکند و توسعه را رقم میزند و این مقوله ایست که عظیمی بر آن بسیار پای فشرد و هرچه در توان داشت، خالصانه عرضه کرد... ما یک زمانی ابرقدرت جهان بودهایم و در حال حاضر نیز همه پیش نیازهای توسعه سریع را داریم. اتفاقاتی افتاده است که امکان بهرهبرداری بهینه از این شرایط را نداریم و عظیمی به دنبال این امّاها و اگرها و پرسشها در اقتصاد ایران بود. او با تسلط کاملی که به تئوریهای اقتصادی داشت میخواست این مسائل را در عمل واکاوی کند و پاسخ این سؤالها را بشناسد و به دیگران هم بشناساند. "
دکتر سیدمنصور خلیلی عراقی
• او که دو سالی نسبت به ما ارشدیت داشت دانشجویی ممتاز و محبوب بود. استادان دانشکده اقتصاد و مخصوصاً صاحبان کرسی اقتصاد ایران او را بسیار دوست میداشتند و برای او احترام فراوان قائل بودند و همین امر سهم بسزایی در علاقمندی ایشان به اقتصاد ایران داشت.
• دکتر حسین عظیمی توسعه را مبین یک نوع "بازسازی کامل جامعه" و بهعبارتدیگر "تحول یک تمدن به تمدنی دیگر"میداند. توسعه، مفهوم سادهای مثل رشد اقتصادی، ایجاد اشتغال، رفع فقر و محرومیت، توزیع عادلانهتر درآمد یا حتی ایجاد جامعه مدنی و گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی نیست؛ این مقولات همگی به دنبال و همراه با توسعه ایجاد میشوند، ولی خود توسعه خیلی فراگیرتر از این مفاهیم است.
دکتر فرهاد دژپسند
• او هیچ گاه صرفاً دانش فراگرفته خود در مراحل تحصیل را کافی ندانست و به نسخههای وارداتی متکی نشد، بلکه همیشه درصدد بود اندیشههایی را تولید کند که هم با تئوریهای علمی سازگار باشند و هم با مختصات ایران همراهی داشته باشند.
• عشق دکتر عظیمی به شکل گیری ایرانی آباد موجب شد بهرغم وقوف از بیماری صعب العلاج خود، مسؤولیت بس مشکل را پذیرا شود و در این مسیر ناهمواریها و کج خلقیهای فراوانی را تحمل کند. او را باور بر این بود که باید هرچه زودتر مسیر اصلاح ساختار برنامه را پیمود و کشور را از گزند برنامههای جامعی که الزاماً نمیتوانند نسخه ای فراخور ایران را ارائه کنند در امان داشت. او اعتقاد داشت برنامه جامع نمیتواند در کشوری مانند ایران توسعه و تعالی را به ارمغان بیاورد؛ چنآنکه بهرغم انجام سرمایه گذاریهای فراوان، در تمام دورههای گذشته، همچنان از بخش زیادی از آثار و ثمرات توسعه یافتگی محروم هستیم. بدین روی او تغییر نگرش نسبت به ساختار برنامه در تدوین برنامه چهارم را سرلوحه پیگیریهای خود قرار داد و در این راه از هیچ فرصتی درنگ نمیکرد و حتی در واپسین لحظات حیات (آخرین شب حیات) در این خصوص میگفت و مینوشت.
دکترمحمد ستاری فر
• یکی از ویژگیهایی که مرحوم دکتر عظیمی داشت، جامعنگری ایشان بود. ایشان هم در دانشگاه تهران و هم در انگلستان خوب درس خوانده بود و تکنیکها را خوب میشناخت. ایشان شرایط محیطی را هم خیلی خوب میشناخت، به همین دلیل راهحلهایی که ارائه میکرد با راهحلهای اقتصاددانهای دیگر متفاوت بود. یک اقتصاددان بزرگ، اقتصاددانی است که شرایط محیطی را خوب بشناسد، تاریخ را خوب بشناسد و با استفاده از آن بتواند از تکنیک استفاده کند و راهحل مناسب ارائه کند. ایشان به تاریخ، فرهنگ و سیاست مسائل داخلی جهانی کشور خوب اشراف داشت و راهحل ارائه میکرد. من این ویژگیرا در کمتر اقتصاددانی دیدهام.
یک وجه دیگر دکتر عظیمی، وجه انسانی ایشان بود. ایشان بسیار انسان فروتن و متواضعی بود، و صدق و صفای زیادی داشت. در نشستهایی که برقرار میشد کسی احساس نمیکرد که خودی و غیرخودی است. ما کم کسی در اقتصاددانان داریم که خود را در گروههای مختلف قرار دهد و بتواند در جاهای مختلف و یا در دفاتر مختلف سازمان برنامه که به تخصصها و تجارب مختلف نیاز داشت و دارد، فعالیت کند ولی دکتر عظیمی این توانایی را داشت هم از نظر علمی جامعنگری لازم را داشت هم از نظر انسانی و عاطفی میتوانست خیلی خوب ارتباط بگیرد. ایشان نگاهش بسیار انسانی بود، راهکارهایش انسانی بود.
• تکریم عظیمی عملیاتی کردن عقاید اوست.
• در قلمروی فکری و ارزشی، او تعصب زیادی نسبت به کشور و وطن داشت و غیرتمندی باشکوهی نسبت به مردم نشان میداد. در قلمروی فکری و اندیشه ای گرچه رشته تحصیلی دکتر عظیمی اقتصاد بود اما احاطه کاملی بر علوم اجتماعی، جامعهشناسی و تاریخ داشت. عظیمی مانند اقتصاددانان اولیه همچون اسمیت، مالتوس، ریکاردو و مارشال جامعنگر بود و به فلسفه، فرهنگ و سیاست مسلط بود.
دکتر فرشاد مومنی
• در طی همین دوران حسین عظیمی، با شرکت در سمینارهای علمی و گفتگوها و میزگردها و مناظرههای دانشگاهی و نیز از طریق مصاحبه با رسانههای همگانی بهویژه مطبوعات و صداوسیما تلاش نمود تا دانش اقتصاد را به زبانی ساده و درعینحال فاخر به میان تودههای مردم ببرد و نوعی اعتلای اندیشه اقتصادی در حوزه عمومی را تحقق بخشد. این زمینه از تلاشهای او نیز با فرازوفرودها و حوادث بیشمار روبرو بود که وی برخی از آنها را برای دوستان نقل میکرد و تصریح مینمود که اگر قرار باشد اقتصاد ایران روزی به شکوفایی برسد تربیت دانشجویان و ارائه گزارشهای کارشناسی برای مقامات و تصمیمگیران لازم هست اما کافی نیست و شرط کفایت آن است که فهم عمومی مسائل اقتصادی نیز در گستره و عمق افزایش یابد.
• چرا باید اندیشههای حسین عظیمی بازخوانی شود؟
در پاسخ به چنین سؤال مقدّری اولین نکته آن است که او حقوق بزرگی بر گردن ملت ایران دارد. بدون آنکه در تمام طول عمر خود حتی یکبار چنین ادعایی را مطرح کرده باشد. بنابراین حقشناسی ایجاب میکند که ذکر او در میان ما همواره جاری باشد.
علاوه بر آن حسین عظیمی یک دانشمند نابغه و کمنظیر در میان اقتصاددانان ایرانی است و بازخوانی آثار او همچنان میتواند گرهگشای تنگناهای تحلیلی و معرفتی دانشجویان، مدیران بنگاههای اقتصادی و سیاستگذاران امور اقتصاد ملی باشد.
به گمان اینجانب گرچه هر یک از استدلالهای بالا در جای خود درست است و موضوعیت دارد اما از منظر ملاحظات اقتصاد توسعه یعنی رشتهای که حسین عظیمی عمر خود را بر روی آن گذاشت یک استدلال قدرتمندتر و همگانیتر وجود دارد و آنهم این است که واکاوی تجربیات موفق توسعه حکایت از آن دارد که تنها زمانی پیشرفت در مقیاس ملی امکانپذیر و کمهزینه میگردد که یک ملت به آن سطح از بلوغ فکری رسیده باشد که هر نسل نقطه عزیمت خود را قله دستاوردهای نرمافزاری نسلهای قبلی قرار دهد.
بهعبارتدیگر، ما نمیتوانیم در مسیر دستیابی به یک اندیشه راهگشا در زمینه توسعه گامهای موفقیتآمیزی برداریم بدون آنکه خود را به لحاظ معرفتی بر روی شانههای حسین عظیمی و امثال او قرار دهیم. واقعیت این است که او میتوانست مانند بسیاری دیگر زندگی کند و از استعداد نبوغ خود صرفاً بهرهمندی شخصی نماید. اما او مسیر دیگری را برگزید که گرچه درمجموع منافاتی با ملاحظات نفع شخصی نداشت اما درعینحال هنرمندانه توانست همسویی خارقالعادهای میان نفع شخصی و نفع ملی برقرار سازد و در این راستا به اعتبار تلاشهای حیرتانگیز و ارزشمند او یک ذخیره دانش قابلاتکا در زمینه اندیشه بومی توسعه در اختیار ماست و بهرهگیری از آن میتواند موازنه رو به بالندگی نفع شخصی – نفع جمعی را برای همه افراد، بنگاهها و سیاستگذاران امکانپذیر و قابل تحقق سازد و بهاینترتیب ما در مسیری قرار میگیریم که افراد از زندگی مؤثر و مفید خود بهره میبرند و به جامعه نیز بهره میرسانند.
• همه علوم تجربی در این نکته مشترکاند که تماماً از واقعیت بیرونی و یا به زبان دقیقتر از درکی ویژه از واقعیت بیرونی، شروع میشوند آنگاه به دنیای تفکر و اندیشه پا میگذارند و درنهایت به واقعیت بازمیگردند. بهعلاوه این حرکت بهطور مداوم تکرار میگردد و این تکرار به پویایی و تغییر در هر سه زمینه موردبحث، یعنی واقعیت بیرونی، نحوه تفکر و اندیشه و کاربرد میانجامد.
این سخنان تذکر مشفقانه و هوشمندانهای است به کسانی که هنوز گمان میکنند که میان علوم تجربی و واقعیتهای بیرونی اگر شکافی وجود دارد میتوان بر مجموعه آنچه که وجود دارد اساساً نام «علم» گذاشت. اگر دانشی خود را تجربی بداند و قادر به ارائه تبیینها، تجویزها و پیشبینیهای راهگشا نباشد، اساساً صلاحیت داشتن عنوان علمی را از خود سلب نموده است. اما تأکید حسین عظیمی به تقدم امر مشاهده واقعیتهای بیرونی او را در میان نحلهای از متفکران قرار میدهد که دانش تجربی مستقل از راهگشاییهای کاربردی و عملی را اساساً دانش تجربی نمیدانند.
• اینجانب شهادت میدهم که بسیاری از ایدههایی که حسین عظیمی با اتکا به این روششناسی مطرح نمود در زمان طرح آنها جزو ایدههای پیشگام بود و صرفاً به خاطر ایرانی بودن و فارسینویسی او در دنیا مطرح نشده و از او بهعنوان یک نظریهپرداز پیشگام نام برده نمیشود بهطور مشخص باید بگویم که ایده اولویت آموزشهای پایه در فرایند توسعه ملی که در نیمه دوم دهه 1360 شمسی توسط او ارائه شد نزدیک به 15 سال بعد از سوی آمارتیا سن مطرح گردید و با استقبال گستردهای از سوی متفکران و دانشمندان جهان روبرو شد بدون آنکه نامی از حسین عظیمی و پیشگامی او به میان آید.
• در سال 1366 او به همراه تنی چند از متخصصان برجسته و ممتاز اقتصاد ایران یک طرح پژوهشی برای سازمان برنامه و بودجه وقت به اجرا درآوردند که در آن نتیجهگیری شده بود که نقطه عزیمت مناسب برای نیل به توسعه در ایران قبل از هر چیز میبایست دولت را مقید و ناگزیر به رفتار قاعدهمند و با انضباط در فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع نماید. این ایده در نیمه دوم دهه 1990 توسط صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی مطرح شد و همگان از آن استقبال کردند و حتی آن دسته از مسئولان اجرایی کشور که بالغ بر یک دهه پیش از طرح مسئله از سوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول نسخه ایرانی و راهگشاتر حسین عظیمی و دوستانش را نادیده گرفتند امروز با افتخار سخن از بودجهریزی عملیاتی به میان میآورند.
• در میان نسل اقتصاددانان مؤثر بر سرنوشت اندیشه توسعه ملی در ایران، شاید کمتر کسی را بتوان یافت که صلاحیتهای کارشناسی خود را تا اندازه حسین عظیمی رسانده باشد و اگر احیاناً بهندرت چنین کسانی یافت شوند، قطعاً هیچکدام از آنها بهاندازه دکتر عظیمی نتوانست با طیفهای گوناگون فعال در امر اندیشه ورزی و سیاست گزاری تعامل داشته باشد. درعینحال تأثیرگذاری او بر نسلهای پس از خود از طریق مشارکت فعال او در تدریس درسهای اقتصاد توسعه، اقتصاد ایران و برنامهریزی توسعه در دانشکدههای اقتصاد، علوم اجتماعی و مدیریت، تجربهای منحصربهفرد و کمنظیر بود. طی این دوره نسبتاً کوتاه اما پربار در فرآیندهای آموزش و پرورش و سیاست گزاری، حسین عظیمی دیدگاههایی را مطرح کرد که برخی از آنها حتی در مقیاس جهانی نیز در زمره کارهای پیشگام محسوب میشوند. اما به دلایل گوناگون جامعه علمی و جامعه سیاست گزاری جهانی از این ایدهها در زمان ارائه مطلع نگشت.
• وی در مقام یک کارشناس به شرافت حرفهای و علمی بها میداد و به هیچ قیمت حاضر نشد از یافتههای علمی خود بر اساس ملاحظات سیاسی یا سلیقهای دست بردارد. در این زمینه هم، هزینههای متعددی را پرداخت و تا آنجا که میدانم تا پایان عمر این رویه را ترک نکرد.
• در این شرایط شاید بیش از هر زمان دیگری باید اندیشه اقتصادی حسین عظیمی اجرا شود. او تعقل را در اقتصاد چارهساز میدانست و با دو قطب منفی اقتصادی، یعنی بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی دولتی مخالفت میکرد. آرامش و میانه ماندن آن هم با تکیه بر واقعیتهای اجتماعی ایران مشخصه اصلی اندیشه اقتصادی استاد عظیمی را شکل میداد. او با این باور که بازی اقتصادی در ایران همواره حاصل جمع معادل صفر داشته است ساختاری را طراحی کرده بود که بر مبنای حکومت خوب میتوانست از درون آن توسعه ایرانی را به دست آورد. از همین منظر دکتر فرشاد مؤمنی، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، حسین عظیمی را نابغه اقتصاد ایران میداند.
• "عظیمی صادقانه در جستجوی یافتن واقعیتها بود و دوست داشت که این کار را عالمانه و به روش علمی انجام دهد. او به واسطه آشنایی که با روش علمی و روششناسی علمی داشت مرز بین تئوری و ایدئولوژیک را به درستی تشخیص میداد. بنابراین هرگز به هیچ الگوی نظری دلبستگی ایدئولوژیک پیدا نکرد. اما از آنها هنرمندانه و هوشمندانه به مثابه یک ابزار برای شناختن هرچه بهتر اقتصاد ایران استفاده کرد. "
• "همه کارهایی که میکرد یک مضمون داشت، توسعه ایران. اما توسعهای نه منطبق با الگوهای وارداتی و گاه تحمیلی. او آنچه را که در غرب آموخته بود، دستمایه و پشتوانه قرار داد ولی کاملاً ملی و بومی چارهجویی کرد."
• در یکی از جلسات عمومی که نتایج آمارهای بودجه خانوارها و فقر آنها مطرح شد من دیدم که عظیمی وقتی از این آمارها و نتایج آن بر فقر مردم صحبت میکرد، بهشدت متأثر شد و بدون هیچ ابایی در این جمع دانشگاهی و تخصصی گریست.
علی دینی ترکمانی
• استاد فقید، حسین عظیمی، فرزانهای «با سلوک عارفانه» بود که «محبت، گذشت و دوست داشتن» را همراه با مباحثی بدیع و نو، به نسل جدیدی از دانشآموختگان رشته اقتصاد و همینطور سایر رشتههای علوم اجتماعی آموخت.
شخصیت او آمیزهای از دانش و تخصص قابلتحسین بهویژه در باب مسائل اقتصاد ایران و نگاهی عاشقانه، مشفقانه و مهرورزانه نسبت به نوع آدمی، طبیعت و هستی و خالق هستی بود. به همین دلیل، حتی در دورانی که با بیماری اخیرش درگیر بود، آرامش عجیبی داشت؛ نهتنها با خود که با همنوعانش، حتی آن زمان که کمر همت به حذف او از ریاست «موسسه عالی پژوهش و برنامهریزی و توسعه» بسته بودند، در صلح و آرامشی حیرتانگیز به سرمی برد. منباب مثال، زمانی که برخی با استدلالی ضعیف، آییننامهای، کلیشهای و بوروکراتیک به غیرقانونی بودن انتصاب عضوی از اعضای هیأت علمی دانشگاه آزاد به ریاست موسسه مذکور پرداختند، او در گفتوگویی با «همشهری اقتصادی» تنها به این اکتفا کرد که بگوید «چرا مدافعان بخش خصوصی در چنین موقعیتهایی علیه آن موضع میگیرند» (نقل به مضمون). میتوانست در برابر چنین اعتراضها و انتقادهای غیر مشفقانهای، "آکسفورد" را به رخ مدعیان بکشد و موضوع راه نیافتنش به دانشگاههای مدنظر آنان را به عنوان مسأله ای قابلتأمل پیش رویشان قرار دهد. اما، آرام و صبور، با لبخندی بر لب و نگاهی دوستانه از کنار چنین مسائلی میگذشت تا نشان دهد تساهل و مدارا و رقابتپذیری به عمل برآید نه به سخن.
• دکتر تمدن در کلاس روششناسی علم اقتصاد در ابتدای دهه 70 گفته است: پیش از انقلاب، اقتصاددان معروف و برنده جایزه نوبل، جان هیکس به ایران آمد و سری به دانشکده اقتصاد (دانشگاه تهران) زد. با عظیمی نیز گفتوگویی کرد و بعد از آن به ما گفت: شما وقتی چنین دانشجویان باهوشی دارید چه نیازی به ما هست؟
• عظیمی به مواردی که معمولاً مایه افتخار و مباهات هر کسی است، اشارهای نمیکرد. این موارد که نشانههایی از تواضع و فروتنی واقعی و عمیق او بود، یکی از علل اصلی محبوبیتش محسوب میشود.
• عظیمی معلمی عاشق و توانمند بود و بهگونهای مشفقانه سعی میکرد دانشجویان را درگیر مباحث کند و به سهم خودش جرات اندیشیدن را به آنان بیاموزد.
• در ورای نگاه بلندمدتی که به تحولات توسعه ای داشت، به عنوان کارشناس برجسته اقتصاد ایران، مسائل و مشکلات را بسیار عالی تجزیهوتحلیل میکرد. همچون مکانیک ماهری میماند که موتور اقتصاد ایران را به آسانی تجزیه و سپس ترکیب میکند. آنچه مینوشت و میگفت سهل و ممتنع بود. بدون کاربرد فنون پیچیده نکات بدیعی را طرح میکرد. برای مثال، در مقالهای با عنوان «مسائل اساسی در بازسازی و توسعه اقتصادی ایران» (مندرج در: مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران) با محاسباتی سهل و ممتنع نشان میدهد که «پسانداز پولی کشور در سال 1368 در حدود 7800 میلیارد ریال خواهد بود. درحالیکه در همین سال ظرفیت تشکیل سرمایه بر اساس موجودی کالا احتمالاً به 2400 میلیارد ریال بالغ میشود». در ادامه به این نتیجه- با ارقامی مبتنی بر فروض و محاسبات ساده- میرسد که حتی اگر منابع مالی بهاندازهای که برای رفع بیکاری لازم است موجود باشد، ظرفیت محدود جذب سرمایه اجازه چنین سرمایهگذاری را نمیدهد. موضوع رابطه میان ظرفیت جذب سرمایه و تورم موضوعی شناختهشده برای دانشآموختگان اقتصاد است، اما محاسبه آن با روش ساده تنها در اذهان خلاقی چون ذهن عظیمی میگنجد.
• وی بهرغم آنکه در چارچوب سنت تجربهگرایی انگلیس به تجربهگرایی در عرصه معرفتشناسی باور داشت، هرگز مفتون و شیفته پازیتویسم منطقی رایج در حوزه دانش اقتصاد و فرمالیسم غالب بر آن نشد. او، به دنبال جهشهایی که در دبیرستان داشت با دیپلم ریاضی وارد دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران شد، بااینحال، مفتون و یا مرعوب ریاضی گرایی بیشازاندازه در حوزه اقتصاد نشد. در تحلیلها و آثارش اصل پرهیز از پیچیده نویسی و تکلف رایج درمتان اقتصادی را رعایت میکرد و به کارایی آثارش در انتقال رویکردش به دیگران عنایت داشت. از همین رو باکی از درج «سفرنامه» (خاطرهای از یک سفر) در کتاب «مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران» نداشت. نهتنها مفتون و مرعوب شیوه رایج و مسلط مقالهنویسی اقتصادی نشد، بلکه با آثار خود به ساختارشکنی در این حوزه پرداخت؛ و این البته گستره فعالیت او را محدود میکرد. بخشی از انرژی عظیمی، برخلاف فرزانگان رشتههای دیگری چون جامعهشناسی سیاسی و یا فلسفه علوم اجتماعی، صرف این میشد که نشان دهد اصالت مقاله یا کتاب لزوماً به روش ریاضی که به کار میگیرد نیست، مهم قدرت تبیین آن است در هر چارچوبی که میخواهد باشد. اما، فضای تک ساحتی اقتصاد چنین رویکردی را تاب نمیآورد. در چنین فضایی تألیف آگاهانه آثاری که در چارچوب «بینرشتهای» قرار میگیرند گشایشهای فکری نوینی برای دانشجویانی بود که اقتصاد را چندان جدای از سایر حوزههای علوم اجتماعی نمیدیدند و یا دستکم آگاهی ولو جزیی از حوزههای دیگر را ضرورت برخورداری از نگاهی فراگیرتر و عمیقتر به تحولات اقتصادی و توسعه ای میدانستند. با این نگاه بود که اثری از محمدعلی فروغی درباره اقتصاد را با عنوان «اصول علم ثروت ملل» تصحیح و همراه با مقدمه بسیار سودمندی که بر آن نگاشت، روانه بازار کرد.
• عظیمی با " پنجمین موج نظریهپردازی در علم اقتصاد توسعه" یعنی رویکرد توسعه ی پستمدرن نیز بهخوبی آشنا بود اما اعتقادی به آن نداشت. چنانچه در جایی دیگر ذکر کردهام، در سال 1379 به اتفاق تنی چند از دوستان در منزلش بودیم. دوستی پیشنهاد ترجمه کتابی را داد که عظیمی با آن موافق نبود. این کتاب بعداً با عنوان "نگاهی نو به مفاهیم توسعه"، در سال 1383 ترجمه و منتشر شد، با ویراستاری ولفگانگ زاکس نظریهپرداز برجسته پستمدرن آلمانی و مقالاتی از دیگر نظریهپردازان برجسته این رویکرد ازجمله مجید رهنما و واندانا شیوا. عظیمی بر این باور بود که در شرایط کنونی که اقتصاد ایران هنوز درگیر با چالشهای توسعه ای مدرنیته است، طرح چنین مباحثی میتواند دوران گذار از جامعه نیمه سنتی - مدرن متکی بر نهادهای غیر توسعه ای یا ضد توسعه ای، به جامعه مدرن مبتنی بر نهادهای توسعه ای و دموکراتیک را به عقب بیاندازد. طبیعی بود که چنین نیز باشد چراکه او به پارادایم توسعه به معنای تلاش برای رفع عقبماندگی فناورانه از طریق درونزاد کردن دانش علمی و فنی پیشرو اعتقاد داشت حالآنکه رویکرد رادیکال پستمدرن اساساً رویکردی ضد رشد و ضد توسعه به معنای متعارف آن است؛
• عظیمی بهنوعی منتقد ساختار قدرت بود و از این زاویه برخلاف برخی از اقتصاددانان عمل کرد که به خاطر جاه و مقام، خود را با بسیاری از سیاستها همراه کردند و از رانتهای مختلف با عناوین علمی بهرهمند شدند. او حتی بهرغم شایستگیاش در دانشگاههای دولتی چون تهران سهل است در هیچ دانشگاه دولتی دیگر جذب نشد؛ به سهم خودش جرات اندیشیدن را به بسیاری از دانشجویانش آموخت. این ویژگیها بهعلاوه آنچه نوشت و گفت در مجموع او را به چهرهای متمایز تبدیل کرده است.
علت دیگر موفقیت سبک نوشتاری عظیمی را میتوان در اعتقاد او به اهمیت تحلیلهای بینرشتهای دانست؛ عظیمی فقط مخاطبان اقتصاد خوانده را مدنظر نداشت بلکه برای مثال با جامعه شناسان و سیاست شناسان نیز سخن میگفت و به نحوی سخن میگفت که توانایی برقراری ارتباط را داشته باشد. او میتوانست زبان دیگری را بکار گیرد؛ با دیپلم ریاضی و با جهشهایی در دبیرستان، وارد دانشگاه تهران شد و آگاهانه رشته اقتصاد را در این دانشگاه و سپس در دانشگاه آکسفورد دنبال کرد؛ اولین کتاب اقتصاد سنجی را به زبان فارسی برگرداند؛ با اصول برنامهریزی اقتصادی و تکنیکهای آن به خوبی آشنا بود؛ با وجود این، زبانی تحلیلی و مستند به دادههای قوی و شاخصهای قابلقبول و درعینحال قابلفهم را بکار گرفت تا اثرگذارتر باشد. ناگفتههایی در مورد مرحوم حسین عظیمی - علی دینی
• اگر این پیشفرض را بپذیریم که بنگاههای تولیدی در بخشهای مختلف بیشتر ترجیح میدهند از فارغالتحصیلان رشته مدیریت در مقام مشاوره استفاده کنند تا از فارغالتحصیلان رشتهٔ اقتصاد، در این صورت میتوان بر مبنای تجربه عظیمی دَلیل آن را چنین ذکر کرد: به نظر میرسد مشکل اصلی، مرتبط با زبان و گفتمان اقتصاد جاری و متعارف است که توانایی برقراری ارتباط با مدیران بنگاههای تولیدی را ندارد؛ مدیران بهجای درگیر شدن با مباحث کلاسی و مدرسی چون انواع توابع تقاضا یا تولید بیشتر ترجیح میدهند بر مبنای شاخصهای قابلفهمی، مسائل و مشکلاتشان شناسایی و آسیبشناسی شود. به عنوان یک مثال میتوان به تحلیل SWOT اشاره کرد که به دلیل سادگی، عملیاتی و کاربردی بودن با استقبال قابلتوجهی در میان مدیران مواجه شده است. زبان و گفتمان صرف ریاضیوار اقتصاد نهتنها قدرت برقراری ارتباط با فعالان کسبوکار را ندارد بلکه به نحوی است که قدرت تکلم و بیان و همینطور قدرت تجزیهوتحلیل دستاندرکاران این حوزه را نیز ضعیف میکند. به خاطر میآورم که در اواسط دهه 1370 یکی از دانشجویان بسیار خوب دوره دکترای دانشگاه تهران که هماکنون عضو هیئتعلمی یکی از دانشکدههای اقتصاد ایران است، برایم تعریف میکرد که در صورت نبود تخته و گچ آن زمان (و وایت بورد و ماژیک این زمان)، توانایی تدریس دروس اقتصادی را ندارد. همین چند روز پیش نیز یکی از دانشجویان دکترای یکی از دانشگاههای کشور تعریف میکرد که استادی که سالهای سال در پی قرار دادن مفاهیم اقتصادی در قالب منطق ریاضی و بنابراین اثبات فرمولهای متعدد و طولانی بوده، خود در فهم و اثبات آنها در کلاس مشکل دارد و به دانشجویان میگوید:" این 50 تا فرمول را من خودم اثبات کردهام ولی آلان بخاطر نمیآورم"! به تعبیر پاول استریتن در مقاله " کجا علم اقتصاد به خطا میرود" سخن بر سر استفاده از ابزار ریاضی نیست بلکه این است که چرا چنین زبانی آن چنان در یکی از رشتههای علوم انسانی اشاعه مییابد و آن حوزه را به زیر سیطره خود در میآورد که در نهایت برای دستاندرکارانش مشکل ایجاد میکند. در یک کلام، خطابه صرف ریاضیوار اقتصاد متعارف و جاری یکی از رموز موفقیت در تدریس و ارائه مشاوره که همانا برخورداری از قدرت سخنوری قابل توجه است را به شدت تضعیف میکند. علاوه بر این، ریاضی گرایی بیشازاندازه در حوزه دانش اقتصاد که به فرمالیسم به شدت قابل نقد منتهی شده، زبان و نثر و نگارش فارغالتحصیلان این رشته را الکن و غیر قابل تحمل کرده است .ناگفتههایی در مورد مرحوم حسین عظیمی
دکتر بهروز هادی زنوز
• به راستی این مرد بزرگ دارای چه خصائل اخلاقی و علمی بود که قلوب همگان را به سوی خود جلب میکرد. من در این زمینه مایلم به چند نکته از خصایل فردی او و دیدگاههای علمی او اشارهای داشته باشم. یکی از مهمترین نکاتی که در برخورد با دکتر عظیمی برجسته بود و همه دوست و دشمن به او اعتراف داشتند، فروتنی و تواضع آقای دکتر عظیمی بود. حسین فروتنی و تواضع را هرگز از دست نداد. اعتدال در رفتار و گفتار و متانت ذاتی یکی از عوامل مهم جذب دوست و دشمن به او بود. کسی را ندیدیم که از دست و زبان او آزرده شود. او بهرغم آنکه منتقد جدی نظم موجود جامعه در حال گذار ایران بود هرگز نقد خود را به تیرهای زهرآگین طنز و تحقیر آغشته نکرد. به همین دلیل همگان با احترام نظرات انتقادی او را میشنیدند و پند میگرفتند.
• ...نکته سومی که به تفکر علمی حسین بازمی گردد تفکر تاریخی او بود. معدود هستند اقتصاددانانی که معاصراند و به تاریخ علاقه مند هستند و یا از تاریخ چیز زیادی میدانند. او تحولات درازمدت اقتصادی را در سیر تاریخ مورد تجزیهوتحلیل قرار میداد. از این نظر میتوان او را همردیف همایون کاتوزیان و دکتر پاکدامن که سمت استادی برای حسین داشت و همچنین دکتر احمد اشرف دانست. او در کتاب مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران جامعه سنتی را در مقابل جامعه صنعتی یا مدرن قرار داد. ویژگیهای این دو جامعه را برجسته کرد. در تحلیل وضعیت ایران او جامعه ایران را جامعه ای در حال گذار ارزیابی میکرد. او تقدم بازسازی فرهنگی و علمی را به توسعه اقتصادی از تجربه دوره رنسانس اروپا به عاریت گرفته بود. او نقش مهم عامل تکنولوژی را در توسعه اقتصادی به خوبی از تجربه صنعتی شدن اروپا دریافته بود، درعینحال او با کاستیهای ذاتی اقتصاد بازار و جامعه سرمایه داری از دریچه اعتراضات و تحولات سیاسی و اجتماعی ۳ دهه ۹۰ میلادی آشنا شده بود. او جامعه رفاه بعد از جنگ جهانی دوم را محصول یک فرآیند طولانی در تحول یک نظام سرمایه داری میدید. یکی از ویژگیهای دکتر حسین عظیمی مطرح کردن تحولات اندیشههای اقتصادی در بستر تاریخی بود. این مسئله نهتنها اهمیت پداکوژیکی و آموزشی داشت بلکه اهمیت روششناسی نیز داشت به این معنی که علم اقتصاد را علم بدون تاریخ و جهانشمول نمیدانست. از این طریق دانشجویان اقتصاد با نظریه آدام اسمیت در سده ۱۸ که همزمان با پایه گذاری جامعه مدرن در اقتصاد بازار به معنای امروزی است آشنا میشدند. از منظر او با نظریه مارکس در سده ۱۹ که همزمان با انقلابات سیاسی و تحولات عظیم اجتماعی بود آشنا میشدند. پیدایش اقتصاد کلان را که همزمان با بحران ادواری جامعه سرمایه داری بود فرا میگرفتند و متوجه میشدند که اصلاح گر بزرگ نظام سرمایه داری است. او به خوبی آگاه بود که شرایطی که جوامع در حال گذار سده ۲۰ برای صنعتی شدن و پیشرفت اقتصادی با آن مواجه بودند به کلی متفاوت از شرایط اقتصادهای پیشرفته است. نظریه اقتصادی متغیر را برای جهان در حال توسعه نظریه توسعه اقتصادی میدانست. او نیک میدانست که در این جوامع تعاملهای سنتی در هم ریخته و تعادلهای جدید حاصل نیامده است. به عبارتی دیگر به گفته او این جوامع هنوز در تلاطم التهاب و رنج طبیعی هستند و باید دنیای خود را سراپا دگرگون سازند. او به اثر وجودی سلطه اقتصادی و انفجار انتظارات در جوامع در حال گذار وقوف کامل داشت. او با عامل زمان و محدودیت فرصت برای دستیابی به رشد و توسعه پایدار آگاه بود و بالاخره دستیابی به رقابت کامل را در عصر پیشرفتهای فنی و سلطه انحصارات سرابی دست نیافتنی میدانست. او معجزه دست نامرئی بازار را که کشف بزرگ آدام اسمیت در علم اقتصاد است در کشورهای در حال توسعه نمیپذیرفت. او اقتصاددانی ساختارگرا بود.
• ...چهارمین نکته ای که در نظریههای دکتر عظیمی بارز است و به چشم میخورد و شاید بشود گفت که زودتر از اقتصاددانان دیگر به این مسئله وقوف داشته و در آثار خودش مکتوب کرده این رگههای اقتصاد نهادگرا و ساختارگرا در تفکر عظیمی است. دکتر عظیمی نهتنها عامل سلطه اقتصادی انفجار و انتظارات و محدودیت زمان و کاستیهای اقتصاد بازار را در تحلیل خود وارد میکرد، بلکه آگاهانه به نقش فرهنگ، سنتها، آموزش و حکومت در توسعه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشور تاکید میکرد. او میگفت اگر امتیاز پیشرفت اقتصادی به حکومتها تعلق میگیرد باید حکومتها سهم خودشان را در عقبماندگی اقتصادی اذعان کنند. از نظر او اندیشهها در جامعه در حال گذار اندیشهها و شیوههای تفکر باورهای فرهنگی، روشهای رفتاری، ذخایر علمی و فنی، ابزار و وسایل سرمایه ای و نظامهای حکومتی باید تغییر یابد. به نظر او این همه در بطن تحول و دگرگونی جوامع قرار میگیرد. او به دشواری این راه پر پیچ و خم نیز وقوف داشت و میگفت طبیعی است که چنین تغییر همه جانبه ای الزاماً در مقطع تحول تعادلهای اساسی جامعه و نظم اجتماعی کهن را درهم میریزد و دورانی از سختیها را پیش میآورد.
• ...ششمین ویژگی عظیمی این بود که مخاطبان خودش را نخبگان جامعه فقط قرار نمیداد. حسین مخاطبان عام را مخاطب خود میدانست به همین دلیل زبانی بسیار ساده چه در گفتار و چه در نوشتار به کار میبست. او سخنران قابلی بود. گفتاری شیرین و جذاب داشت هرگز سخنان خود را مزین به مباحث پیچیده و غامض نظری و نقل قول از اینان نمیکرد. مخاطبان او چه در آثار مکتوب و چه در سخنرانی نهتنها کارشناسان فن و دانشگاهیان بلکه عموم مردم بودند. گواه این مدعا تعداد مقالاتی است که او در روزنامهها و مجلههایی که مخاطب عام دارد نوشته در مقایسه با مقالات به اصطلاح علمی که در دانشگاهها به چاپ میرسید قطعاً این به این معنی نبود که او قاصر بوده باشد از بیان علمی مطالب بلکه به دنبال تأثیر گذاری مباحث خودش در میان مخاطبان عظیم تر و وسیع تر بود. شاید بعضیها بگویند که حسین اقتصاددانی عوام گرا بود اما اگر حتی این اتهام را بپذیریم نمیشود گفت که به هیچ وجه حسین اقتصاددانی عوام فریب بود. هرگز او در این نقش ظاهر نشد و صداقت کارشناسی و دانشگاهی خود را از دست نداد چون مخاطبان او زبان او را به خوبی میفهمیدند و سخنانش از دل برمی آمد در جان می نشست. اینها رمز ماندگاری و بزرگواری دکتر عظیمی است و راز محبت بی دریغ صاحبان اندیشهها و موقعیتهای مختلف او است. اگر نبود مردم دوستی حسین، اگر نبود مردم داری حسین و گرمی مصاحبت او و مهر و محبت او هرگز او در اواخر عمر خودش موفق نمیشد که بیش از ۳۰ موسسه تخصصی را و بیشتر نخبگان فکری این مملکت را به هم اندیشی فرابخواند و همگان با خوشرویی جواب مثبت بدهند و آن سمینار بی همتای چالشهای اقتصاد ایران را برگزار کند.
احسان هوشمند
روزنامه ایران 24 اردیبهشت 1382
• در آن سالهای بی مهری که عظیمی از کار و کلاس و دانشگاه محروم بود و چه بسا ناتوان از تأمین حداقل نیازهای معیشتی، چه زیبا و عاشقانه دعوت یکی از شرکتهای بزرگ نفتی را برای سخنرانی در لندن رد کرد، حق الزحمه 4500 پوندی برای 45 دقیقه سخنرانی ممکن است وسوسه ای برای هر کسی آن هم در شرایط آن مرحوم باشد اما عظیمی آن را نپذیرفت و در پاسخ سؤال من با صلابت پاسخ داد که در ازای دریافت 4500 پوند با شناختی که آن شرکت نفتی از اوضاع ایران به دست خواهد آورد هزاران بار بیشتر از آن رقم را از حساب ملت برداشت خواهد کرد!
• در این اواخر که به سمت ریاست موسسه آموزش عالی و پژوهش برنامهریزی و مدیریت برگزیده شده بود نشان داد که چه اندازه به آرمانها و دیدگاههایش وفادار است. در جلسه ای مورخ 9 دی ماه با تعدادی از نمایندگان مجلس گفت: من همیشه با عشق کار میکردم. نه دنبال پول بودم نه چیزهای دیگر...
امیر لعلی
تئوریپرداز بومی
• دکتر حسین عظیمی در میان اهالی اقتصاد به عنوان نظریهپرداز توسعه اقتصادی مطرح میشود. در اقتصاد ایران کمتر دیده شده است که نظریهپردازی صورت گرفته و دیدگاههای توسعهای بومی در راستای ارتقای وضعیت اقتصادی کشور مطرح شود. آنچه از بدو ورود ادبیات علم اقتصاد تاکنون در ایران شاهد آن بودهایم، پدیده «کپیبرداری استراتژیها» و اجرای بیچون و چرای برخی سیاستهای دیکته شده نظامهای اقتصادی غرب بوده است که یا نتیجه آنها با دیدگاههای اقتصادی حاکم بر جامعه اسلامی سازگاری نداشتند و یا به دلیل عدم تطبیق با رفتار اقتصادی و اجتماعی مردم کشور، نتوانستند به سرانجام مشخصی برسند. بر همین مبناست که بسیار دیدهایم اقتصاد ایران شاهد اعمال سیاستهای «آزمون و خطا» یی بوده که نتیجه آن جز عقبماندگی در برخی حوزههای اقتصادی در قیاس با اهداف بلندمدت رشد و توسعه اقتصادی کشور نبوده است. حسین عظیمی یکی از معدود اقتصاددانانی بوده است که در حوزه نظریهپردازی و شناخت مشکلات و گرههای اقتصاد ایران موفق عمل کرده، اما متاسفانه به دلیل برخوردهای با او در سازمان مدیریت و برنامهریزی در سالهای دهه ۶۰ اقتصاد ایران دیر نظریاتش را درک کرد.
• مساله دیگری که از نگاه عظیمی در جامعه مطرح شده و توانسته نقش مهمی در تغییر نگاه مدیران اقتصادی و دولتمردان ایران اسلامی داشته باشد تغییر نظام برنامهنویسی و بودجهریزی در کشور بوده است. او با وارد ساختن انتقادهای جدی به برنامههای اول، دوم و سوم توسعه و با نقد شیوه بودجهریزی دولت، در دهه ۶۰ با انجام طرح پژوهشی معروف به «تام» اثبات کرد که یکی از مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران به موضوع نظام بودجهریزی برمیگردد و بودجهنویسی در کشور نیازمند اصلاحات اساسی است. بر مبنای همین دیدگاههاست که همچنان در کشور ندای تغییر نظام بودجهریزی شنیده میشود.
دکتر عباس شاکری
• "عظیمی نظریات غربی را خوانده بود و به آنها تسلط داشت و با توجه به فروض و شرایط موجود در کشور خودمان باز تولید و بومی میکرد. این از خصوصیات منحصربهفرد ایشان بود.
• "درعینحال که از تحلیلهای متعارف کمّی و ساده مطلع بود، از برخورد سطحی با مسائل اقتصاد و توسعه ایران اجتناب میکرد و اعتقاد داشت باید همه موانع نهادی و تنگناهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در تحلیلهای اقتصادی منظور کرد "
دکتر جمشید پژویان
• او یک اقتصاددان توسعهنگر بود و به همین دلیل مسائل ساختاری برای او از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بودند. او اقتصاد ایران را به درستی میشناخت و عدهای تصور میکردند که تاکید فراوان دکتر روی دیدگاههای توسعه، او را از اقتصاد نوین دور کرده در حالی که دکتر ضمن تأکید بر دیدگاههای خود از اقتصاد نوین غافل نبودند.
• حسین عظیمی حتی در شناخت تکنیکهای مدرن اقتصادی در سطح اقتصاددانان برتر کشور بود.
دکتر حجتالله میرزایی
• اما سخن گزافی نیست اگر گفته شود، شاگرد اول و دانشجوی اصلی، حسین عظیمی در درس توسعه زبان فارسی بود. عظیمی به زبان فارسی توسعه آموخت؛ زبانی که پیش از آن فضای گفتمان ایدئولوژی انقلابی و دفاع حماسی در طول دو دهه قبل از آنی بود که وی درباره توسعه سخن میگفت. در بیشتر تحلیلهایی که درباره انقلاب ایران چه در داخل و چه خارج از کشور ارائه شده، انقلاب ایران را یک بازگشت، یک واکنش بزرگ انقلابی در مقابل روند پرشتاب و آمرانه نوسازی معرفی میکنند؛ روندی که افسانه بازگشتناپذیری نوسازی را باطل کرد. شجاعت عظیمی این بود که در چنین فضایی و در آخرین سالهای جنگ، مفهوم نوسازی را در زبان فارسی مطرح کرد. از نوسازی و از توسعه سخن گفت. بهجای جهش انقلابی و تحولات رادیکال و بنیادین، از تحولات تدریجی، برنامهریزیشده و عقلانی سخن گفت. این خدمت بزرگی بود که عظیمی به زبان فارسی کرد. دیدگاه عظیمی، ریشهای در اندیشه نوسازی داشت اما نسبتی با باورهای سنتستیز نوسازی نداشت و رویکرد او هم برخلاف رویکرد کلاسیک نوسازی، مبتنی بر نوسازی نخبگان شهری نبود، بلکه مخاطب خود را بهجای گروه کوچک نخبگان، عامه مردم قرار داده بود و به همین دلیل زبان و روشی را برگزید که با همه مردم بهعنوان حاملان اصلی نوسازی سخن بگوید و در این نوسازی، هیچ سخنی از فروگذاشتن و رهاکردن سنت و نهادهای سنتی نبود؛ وی خود تمامعیار، نماد یک روشنفکر سنتی بود که جامعه مدرن و توسعه را میشناخت و از آن دفاع میکرد اما سراپا تجلی سنت ایرانی اسلامی بود.
• ...علم برای علم و پژوهشکردن، برای اینکه در این چارچوب تشریفات آکادمیک، کسانی ارتقا بگیرند، ترفیع بگیرند و در سلسلهمراتب آکادمیک ارتقا پیدا کنند، شکل گرفته بود. و این همان چیزی بود که عظیمی از آن فاصله میگرفت و بهصراحت میگفت در علوم اجتماعی علم برای علم بیمعناست. خود او هم هیچگاه همتی و اهتمامی برای اینکه در این سلسلهمراتب و مدارج دانشگاهی تلاش کند و این درجات را طی کند، نداشت.
• عظیمی البته از دانش عقلانی متعارف و از تکنیکها و فنون و ابزارهای پژوهشهای متعارف در اقتصاد بیبهره نبود، اما بهجای اینکه بر مبنای این تکنیک، در فضای تنگ و دالان تاریک آکادمیک سخن بگوید، زبان عمومی گشود و توسعه را به فضای عمومی برد و اقتصاد را به یک دانش عمومی تبدیل کرد. این همان چیزی بود که در سطح جهانی بهعنوان یک تحول بسیار بزرگ در فرآیند برنامهریزی و سیاستگذاریهای توسعه رخ داده بود. یعنی بر مبنای کنش ارتباطی، رویه جدیدی در برنامهریزی و سیاستگذاری توسعه بهنام برنامهریزی و سیاستگذاری تعاملی اتفاق افتاد. در این دیدگاه، برنامهریزی و سیاستگذاری اساساً یک فرآیند کاملاً تعاملی و ارتباطی است و برنامهریزان و سیاستگذاران بیش از آنچه به فنون و ابزارها نیاز داشته باشند، نیازمند دانستن دانش ارتباط و تعامل با مردم هستند. محصول برنامهریزی و سیاستگذاریهای اقتصادی هم بیش از آنچه محصول فنی و تخصصی باشد، یک محصول کاملاً ارتباطی و تعاملی و قابل فهم است و به همین دلیل رسالت و مسوولیت اصلی علوم اجتماعی و ازجمله اقتصاد، شکلگیری دانش و زبانی است که وسیله تفاهم باشد و در چنین رویکردی، کسانی که برای خود رسالت روشنفکری اقتصاد یا جامعهشناختی قائل بودند، مخاطب خودشان را از حاکمان و نخبگان به سمت جامعه مدنی تغییر دادند و باید با زبانی سخن بگویند که مردم و جامعه مدنی آن را میفهمند، اگر چنین زبانی وجود ندارد، باید شکل میگرفت؛ زبانی برخوردار از نمادها و مفاهیمی که میتوانست ابزار شکلگیری تفاهم در فضای اجتماعی باشد.
• اقتصاد بر این مبنا، یک دانش تخصصی و برخوردار از زبان مغلق، پیچیده و انتزاعی و تخصصی و نامفهوم برای مردم نیست، اقتصاد یک دانش تفاهمی و ابزار تفاهم بین دولت و ملت، ابزار تفاهم جامعه مدنی و یک ضرورت برای شکلگیری سرمایه اجتماعی است و فضای گفتوگوی روشنفکران با عامه مردم تلقی میشود. برخلاف دانش تخصصی آکادمیک که از چگونگی و چرایی در قالب پژوهشهای رسمی سخن میگفت، این دانش تعاملی که از سه جزو دانش زندگی که نزد عامه مردم بود و دانش آکادمیک و دانش تجربی تشکیل شده بود، سؤال اصلیاش این بود که اقتصاد برای چه کسی و اقتصاد برای چه چیزی است. پاسخ این بود که اقتصاد برای عامه مردم و اقتصاد برای رهاییبخشی، برای توانمندسازی، برای قدرتمندسازی؛ برای اینکه زبان مردم را از لکنت باز بکند. برای اینکه مردم توانایی پیدا کنند در مقابل اغواگریهای مفهومی و آماری سیاستگذاران اقتصاد رسمی، خود را در مقابل آسیبهای اقتصادی حفظ کنند.
• تقریباً از یک یا دو دهه قبل؛ تلاش برای عمومیسازی دانش اقتصاد و جامعهشناسی در سطح بزرگی به صورت یک نهضت تشکیل شد. در کنار اقتصاد حرفهای و اقتصاد سیاستگذاری، اقتصاد انتقادی و اقتصاد عمومی مورد توجه قرار گرفت. پیشتر از اینکه ادبیات این رویکرد در زبان فارسی مطرح بشود، عظیمی چنین رویکردی را در عمل انتخاب کرده بود. یعنی گشودن یک زبان جدید برای گفتوگو با مردم.
• غالباً کارکرد اصلی اقتصاددانان رسمی یا کارگزاران اقتصادی دولتها هموارسازی مسیر سیاستهای غلط یا توجیه آنهاست. کسانی که وقتی از مهمترین و غامضترین پدیدهها و مسائل اجتماعی چون فقر فزاینده و بیکاری فراگیر سخن میگویند گویی هیچ اتفاقی درون کشور روی نداده و آثار تحولات پیرامونی در کشور ما رخ نشان داده است. بیکاری را به بحران بزرگ جهانی نسبت میدهند. یا آنقدر مسائل بزرگ و غامض اجتماعی را شخصی میکنند که مردم با احساس سرخوردگی و از دسترفتن عزتنفس و اعتماد مواجه شوند... اقتصاددانان و جامعهشناسان باید بتوانند مردم را توانمند کنند که از این اغواگریها مصون باشند و با تصمیمات مناسب در مقابل روندهای پرشتابی که منابع انسانی، ثروت مالی، قدرت و عزت نفسشان را از آنها میگیرد، از خود محافظت کنند. ما به چنین نهضتی در سطح وسیع در کشور نیاز داریم و معتقدیم که عظیمی آغازکننده این نهضت بود ولی پایاندهنده آن نخواهد بود.
دکتر وحید محمودی
• او اعتقاد داشت باید چشمانداز مشترکی از توسعه یافت. چشم اندازی که اکثریت قریب به اتفاق جامعه آن را پذیرفته باشند؛ لذا اقدام به برپایی «همایش چالشها و چشماندازهای توسعه ایران» با مشارکت سازمانها، مراکز تحقیقاتی و اندیشمندان مختلف نمود.
• دکتر عظیمی نه به سان پولانی در کتاب معروف "دگرگونی بزرگ" بازار آزاد را همچون دشمن انسانیت میدانست و نه در مقابل همچون هایک در کتاب "راه رقیت" به یکسره مزیتهای دولت را نادیده میگرفت. او همانند آمارتیا سن معرفت روشنی از آموزههای اسمیتی داشت. بازار را به عنوان نظم پایه ای قبول داشت ولی درعینحال به نقش بی بدیل دولت در هدایت امر توسعه ای کشور نیز اهتمام ویژه ای داشت. ایشان بیان میکنند در دنیای سنتی به عنوان یک دوران تاریخی "فرمان اشرافیت و سنت" پایه گذار اقدامات بود. اما در دنیای مدرن این دو پایه کاملاً فروپاشیده و در این دنیا ما چهار محور برای ساماندهی اقتصاد داریم که عبارتاند از پیگیری نفع شخصی، تکیه بر عقلانیت فردی، تکیه بر اقتدار علم و نوآوری. اساساً" در این دوران جدید فرمان در امر اقتصادی قابل فهم نیست. در حقیقت در اقتصاد مدرن فرمانی را به جزء فرمان بازار نمیشناسیم. به بیانی دیگر او معتقد است دولت باید به تدریج از دولت سنتی (متکی بر فرمان سنت) به دور شده و به سوی دولت مدرن (متکی بر اداره امور بر پایه مشارکت فراگیر تشکلهای غیر دولتی) حرکت کند. ایشان در همین راستا باز اشاره میکنند که مشروعیت ساختار سیاسی سنتی که متکی بر اشراف بوده باید در دوران مدرن به دو مشروعیت حاکمیت علم در امور علمی و مشروعیت آراء عمومی در امور غیر علمی تغییر یابد. بر همین اساس معتقد هستند که دولت در کشورهای در حال توسعه باید دولت تغییر باشد.
• دکتر عظیمی و همفکران او به حکمرانی خوب یا نظام تدبیر شایسته ای اعتقاد دارند که بر پایه سه ضلع دولت، نهادهای مدنی و بازار استوار است. تعامل تعریف شده و صحیح نهاد دولت، نهادهای مدنی و بازار میتواند زمینه ساز دستیابی به توسعه پایدار گردد. بهعبارتدیگر برای دستیابی به توسعه پایدار باید نقش و جایگاه و وزن هر سه نهاد به رسمیت شناخته شوند و روی یک پلاتفورم روشن و با حضور هر سه نهاد به سمت توسعه پایدار حرکت کرد. لذا برای دستیابی به توسعه پایدار نیازمند باز مهندسی مأموریتی و فرآیندی نهادهای سه گانه مذکور هستیم، بهگونهای که هر کدام در جای اصلی خود قرار گرفته، مأموریت نهادی خود را به عهده گرفته و در تعاملی نظام مند در جهت دستیابی به توسعه پایدار ملی حرکت کنند.
• در میان اقتصاددانان معاصر توسعه میتوان به رابطه وثیق و فصل مشترک بسیار میان دیدگاههای پروفسورآمارتیا سن اقتصاددان شهیر هندی و برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ و زنده یاد استاد حسین عظیمی اقتصاددان شهیر و معلم توسعه ایران اشاره کرد. درست است که دکتر عظیمی خیلی مجال ارائه دیدگاههای خود را در محافل علمی بین المللی پیدا نکرد، اما بدون تردید مباحث و دیدگاههای ایشان اندازه بین المللی دارد و در ادبیات توسعه مباحثی نو است. دکتر عظیمی را میتوان در مقیاس بین المللی در دسته اقتصاددانان انسان گرا گروه (UNDP) همچون آمارتیا سن، محبوب الحق، سودهیر آناند و... قرار داد. در این فرصت کوتاه تلاش میشود به ویژگیهای مشترک، دیدگاههای مشترک و احیاناً نکات افتراق دیدگاههای این دو اقتصاددان بپردازیم.
• اولین گام در مباحث توسعه و برنامهریزی توسعه ارائه تصویری روشن از هدف و مفهوم توسعه است. دکتر عظیمی نیز مانند سن اعتقاد دارد «قبل از اینکه از برنامه توسعه حرف زد باید ابتدا توسعه را معنا کرد و مفهوم دقیق آن را دریافت.» توسعه چیزی جز افزایش دامنه انتخاب انسان نیست و بر این مبنا سن فرآیند گسترش آزادیهای انسان و افزایش دامنه انتخاب انسان را حرکت در مسیر توسعه یافتگی میداند و توسعه را برخورداری انسانها از زندگی دلخواه تعبیر میکند. اگر بر همین قیاس سیری تاریخی به دیدگاههای عظیمی داشته باشیم ملاحظه میشود که در ابتدا بهرغم تاکید خاص و پررنگ بر نیروی انسانی نوع نگاه ایشان نیز به انسان به خاطر اهمیت بی بدیل او در فرآیند تحقق توسعه اقتصادی بوده است بهعبارتدیگر با وجود محوریت قائل شدن برای نیروی انسانی و توسعه انسانی باز نگاه او به انسان یک نگاه ابزاری بوده است. به تدریج در آثار مکتوب او حرکت از تاکید خاص بر توسعه اقتصادی را به نگاهی جامع و بسیط تر به توسعه مییابیم، بهگونهای که در این سالهای آخر حیات او، دیدگاههایش به نگاه سن که فرآیند گسترش آزادیهای انسانی و کرامت انسانی را هم ابزار و هم هدف توسعه میداند نزدیک تر میشد.
• عظیمی در همین راستا بیان میدارد که «راه توسعه را خود مردم پیدا میکنند و کسی حق ندارد به عنوان حکومت راه توسعه را به مردم تحمیل کند. دولت فقط وظیفه دارد که ابزار ممکن را برای مردم مهیا کند.» از نظر روششناسی توسعه، نمیتوان به هدف و روش (ابزار) نگاه انتزاعی و منفک داشت. باید الزامات، اقتضائات و جوهرههای هدف در روش ملحوظ و پررنگ باشد. از نقاط قوت رویکرد سن همین اتصال ناگسستنی و زیبای ابزارها و هدف توسعه است. بالندگی دیدگاههای عظیمی هم در همین مسیر بود بهگونهای که به صراحت میگوید «هنوز بعضی این را نفهمیدهاند که هدف و روش به هم وصل است.» همانطور که اشاره شد عظیمی معتقد است اگر آزادی عمل به مردم داده شود مردم در مسیر ساختن زندگی دلخواه خود قدم برخواهند داشت یا به تعبیر ایشان «توسعه در تمدن حاضر متکی بر خلاقیت تک تک انسانها و سرمایه انسانی است، توسعه متکی بر این است که فضای ایدئولوژیک برابری و آزادی و فضای علمی و کاربردی برای خلاقیت، کار و تلاش انسانی وجود داشته باشد و بدون این چنین سرمایه انسانی و بدون ایجاد اینچنین فضاهای زندگی برای مردم، تحقق توسعه ممکن نیست.» یا در جای دیگری میگوید «هیچ چیز به اندازه این که باور کنیم انسان موجودی زنده است و فکر میکند در ایجاد توسعه نقش ندارد. باید بپذیریم که اگر او آزاد باشد قله توسعه را فتح میکند.» بنابراین، دیدگاه این دو اقتصاددان به توسعه دیدگاه دوستانه، نرم افزاری و اخلاقی به توسعه است. به بیان دیگر نگاه آنها نگاهی انسان گرا و آزادی محور به توسعه است.
• سن و عظیمی هر دو قائل به ترکیب خردمندانه ای از دولت و بازار هستند و معتقدند دولت و بازار هر کدام باید جایگاه واقعی خود را در اقتصاد داشته باشند و تناسب میان آنها به درجه کارایی هر فعالیت اقتصادی یا اجتماعی بستگی دارد. عظیمی همانند سن معتقد بود «اقتصاد نباید دولتی باشد اما دولت نیز نباید از مردم غافل شود.» او صراحتاً به نقش کلیدی و مؤثر دولت در فرآیند توسعه اقتصادی تاکید داشت و معتقد بود «افتخار توسعه یافتگی نصیب دولت ها است، باید علت عقبماندگی را نیز در آنجا جست وجو کرد».
دکتر بایزید مردوخی
• " همیشه از یک قدرت متقاعدسازی برخوردار بود و در همه ایجاد اعتماد میکرد. چنین قدرتی برخاسته از وسعت دانش و آگاهی او بود که مستمع را مجذوب میکرد. در جلساتی که نظرات مختلف به گونهای ارائه میشد که اصطلاحاً با هیچ نخ تسبیحی نمیشد آنها را با هم جمع کرد، دکتر عظیمی این توان را داشت که یک جمعبندی اقناع کننده و قابل قبول از همه نظرات ارائه کند... وی توسعه را با توجه به ویژگیهای جامعه ایران تعریف میکرد... "
• «دکتر عظیمی ثمره محیط مناسب علمی بود و یک خصلت انسانی ویژه و برجسته نیز داشت که من در کمتر انسانی دیدم، و آن خصلت این بود که در طول بیستوپنج سال آشنایی من با وی، هرگز نشنیدم کسی را با صفات منفی یاد کند.
• عظیمی بر پایه یافتههای خود به این نتیجه رسیده بود که برنامهریزی جامع امری محال و غیرممکن است.
دکتر مهدی بهداد (ایجی)
حسین عظیمی و مسئله قانون
• ضرورت توجه به قانون در آثار مرحوم عظیمی تا جایی پیش رفته که ایشان تدوین قوانین متناسب با شرایط اقتصادی کشور را به عنوان یکی از مهمترین بخشهای نهادسازی در کشور به منظور تحقق اهداف توسعه ای بر میشمرد. مرحوم دکتر عظیمی معتقد بود که آدام اسمیت در اثر مهم خود تحت عنوان "ثروت ملل" به تبیین نکات مهمی از ویژگیهای نظام سرمایه داری پرداخته به نحوی که بررسی این نکات میتواند راهگشای نوع نگاه برنامه ریزان به نظام اقتصادی و اجتماعی کشور باشد. وی معتقد بود که با توجه به اهمیت لحاظ کردن نفع شخصی مورد اتکای آدام اسمیت، در صورتی که هیچ یک از نهادهای موجود در جامعه اقدام به کنترل سرمایه داران موجود در جامعه نکنند، به زودی انحصاراتی شکل میگیرد که میتواند برای جامعه خطرناک باشد. وی در یکی از آثار خود از آثار اسمیت استفاده و بیان میکند که "منفعت طبقه سرمایه دار ضد منفعت جامعه است، بنابراین مراقب این طبقه سرمایه دار باشید. باید حواستان به آنها باشد چون منافع ایشان ضد منافع اجتماعی است. او نمیگوید اموالشان را مصادره کنید بلکه توضیح میدهد که سرمایه دار خیلی زود میفهمد دنیای رقابت به نفع او نیست و انحصار به نفع اوست؛ یعنی سرمایه دار، انحصار را دوست دارد اما جامعه، رقابت را میخواهد. او حتی مثالی می زند و میگوید محال است که ۵ صاحب سرمایه برای عروسی فرزندانشان جمع شوند و در مجلس عروسی حرف و صحبتشان به احتکار و انحصار نینجامد و ختم نشود."
به نظر میرسد که نگاه آن مرحوم به مقوله سرمایه و نفع شخصی هیچگاه نگاه منفی نبوده و طبعاً در چارچوب اندیشههای مارکس قابل تبیین نیست؛ به همین اعتبار میتوان گفت که دکتر عظیمی به مقوله نفع شخصی توجهی خاص داشت لیکن معتقد بود که نفع شخصی به تنهایی نمیتواند مبین تحقق اهداف اجتماعی در کشور نیز باشد. هرچند که ایشان معتقد بود که نبایستی این مسئله همراه با برخوردهای غیرمتعارف با سرمایه (که باعث فرار سرمایه میشود) باشد. ایشان در بخش دیگری از آثار خود میگوید: "مراقب باشید نه آنکه اعدامشان کنید، اموالشان را مصادره کنید یا بیرونشان کنید. مراقب باشید که احتکار ایجاد نکنند، انحصار ایجاد نکنند، ولی تشویقشان کنید که به دنبال نفع شخصی بدوند چون وقتی به دنبال نفع شخصی دویدند اتفاقی که میافتد این است که در تولید تلویزیون یا تولیدات دیگر تکنولوژی ایجاد میشود، نوآوری ایجاد میشود، کیفیت ایجاد میشود، قیمت ایجاد میشود، تولید بالا میرود، اشتغال زیاد میشود و الی آخر. به عبارتی یک مارپیچ بازشونده توسعه ایجاد میشود."
• از نظر نگارنده، نگاه کمی- کیفی حسین عظیمی به مسائل اقتصاد ایران از جذابیت بالایی برخورداراست، به نحوی که نگاه او را در صف نگاه بزرگترین اقتصاددانان حال حاضر جهان قرار میدهد. تونی لاوسون که از معروفترین اقتصاددانان جهان به شمار میآید در نوشته خویش تحت عنوان "بازگشت به واقعیت" به فقر نگاه کیفی در اقتصاد توجه میکند و اقتصاددانانی که بیشازاندازه تلاش میکنند تا همه چیز را کمی کنند، به ندیدن بخش بزرگی از واقعیت رفتاری انسانها، اعم از ارزشهای اخلاقی و رویکردها و تعلقات ایدئولوژیک، متهم میکند و برای آنآنکه علم بودن اقتصاد ) و طبعاً عالم بودن در رشته اقتصاد) را منوط به حضور ریاضیات در همه عرصهها میدانند از قول استاد خویش، آمارتیاسن (برنده جایزه نوبل سال 1992(جمله ای را نقل میکند. وی میگوید: (ریاضیات تنها پایه برای علم اقتصاد نیست؛ در واقع آن (ریاضیات) اصلاپایه ای برای اقتصاد به عنوان یک علم نیست.)
• عظیمی این نکته را به خوبی فهمیده بود که حل مسائل توسعه ای ایران تنها منوط به خوب برازش کردن مدلهای آماری نیست بلکه در کنار آن عوامل و متغیرهای زیادی باید دیده شود تا آن مدل آماری خوب برازش شده از قدرت پیش بینی بالابرخوردار باشد؛ ملاحظه میشود که بحث در اینجا رد کامل مدلهای آماری نیست بلکه بحث آن است که این مدلها تحت شرایطی قدرت پیش بینی بالادارند که این شرایط در ایران لزوماً محقق نیست. هر اقتصاد خوانده ای میداند که اولین متغیر مهم برای مدل سازی خوب، در اختیار داشتن اطلاعات درست و قابلاتکا است. در همین شرایط اولین و بزرگترین گرفتاری برای همه کسانی که فعالیت تحقیقاتی میکنند آن است که چگونه مشکل دادههای آماری خود را حل و فصل کنند؛ حال تناقضهای آماری که بهطور واضح وجود دارد به جای خود. شاید برای کسانی که اندیشه حسین عظیمی را متهم به غیرعلمی بودن میکنند توجه به نقل قولی که از آمارتیاسن و تونی لاوسون شد قابل تأمل و قابل توجه باشد و بتواند بابی را برای تجدید نظر در نوع نگاه به اندیشهها باز کند. اگر امروز مشاهده میکنیم که اقتصاددانان منتقد اندیشه آن مرحوم برای تبیین مساله توسعه نیافتگی اقتصاد ایران اندکی به مسائل ساختاری و نهادی توجه میکنند و این ادبیات را در نوشتهها و گفتههای خویش به کار میبرند، شاید به خاطر زحمات آن مرحوم و همفکران ایشان باشد و این هم جای بسی خوشحالی از یک سو و جای بسی تأسف از سوی دیگر دارد.
• شاید در تبیین روش اخلاقی آن مرحوم ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که مرحوم دکتر عظیمی، برخلاف برخی از منتقدینش که در نقد ایشان از حد انصاف فراتر رفتهاند، هیچگاه عقربه ساعت زندگی خود را منطبق با جهت وزش باد قدرت تنظیم نکرد و همین نکته شاخص که مورد تأیید همه دوستان و حتی برخی منتقدین ایشان نیز هست حکایت از شرف، مردانگی، اعتقاد و پایبندی ایشان به اصول زندگی خویش داشت.
هادی سیدی و علی دهقانی
متن نامه دکتر حسین عظیمی در پاسخ به دانشجویانش (آقایان هادی سیدی – علی دهقانی)
دوستان عزیز، آقایان هادی سیدی – علی دهقانی
کارت تبریک نوروزی و نامه سراپا محبت شما مدتی است بدستم رسیده است. این نامه و کارت بویژه از دو جهت برایم ارزشمند بوده و هست. اولاً از جنبه شخصی که بهر حال گویای محبت صمیمانه ایست که نسبت به یکی از معلمان خود روا داشتهاید. و مگر معلم میتواند چیزی ارزشمندتر از محبت دانشجویان خود داشته باشد؟
ثانیاً، از جنبه ای عمومی تر، نامه پر محبت شما گویای این نکته نیز بود که خوشبختانه، مشعل خدمت به محرومان هنوز در قلب نسل جوان ما با همهٔ گرمی و حرارت نورافشانی میکند. در این زمینه باید توجه داشت که انسان موجودی عجیب است و سرنوشتی عجیب تر داشته است. در برق محبت، و صفایی که در چشم کودکانمان و کودکان همه جهان هست برای لحظه ای بنگریم؟ و لحظه ای دیگر به جنگها، به خشونتها، به ... و به این همه مصیبتهایی که با تصمیم مردان و زنان بالغ، زندگی انسانی را با اینهمه رنج عجین ساخته است بیاندیشیم؟ آنگاه میبینیم که براستی سرنوشت انسان سرنوشتی عجیب است.
موجودی که این چنین زیبا و معصوم به دنیا میآید و این چنین زشت و مملو از گناه، خشونت و بی رحمی میمیرد. واقعاً این نوع زندگی مسافرتی است به حضیض ذلت و به عمق تاریکیها. و چه باید کرد؟
امیدوارم که در معدود زمانی که به عنوان معلم در خدمتتان بودهام بیشتر از همه چیز موفق شده باشم که گرایش محبت به انسانها و بویژه محبت به انسانهای محروم را در اذهان جوان، فعال و تلاشگرتان تقویت کرده باشم. کشور ما نیازمند تلاش و کوششی فراوان برای بازسازی و سالم سازی " اندیشه" است. و در نهایت اندیشه است که کشور و زندگی را به راه توسعه و آبادانی میکشاند و یا آنرا به مسیر فلاکت و ادبار میاندازد. اندیشه ای میتواند کشور و زندگی را به ساحل سلامت رهنمون گردد که متکی بر حفظ حرمت تک تک انسانها باشد و چنین اندیشه ای برای بارورشدن قطعاً نیازمند آزادی و آزادگی است، و صد البته که آزاده بودن به سادگی قابل حصول نیست ولی میباید در حصول آن با تمام توان کوشید. هدف اول نظام آموزشی در کشورهایی چون ایران باید کمک به باورکردن همین اندیشه آزادی و آزادگی باشد. امیدوارم که در این راه بسیار سخت موفق باشیم.
اما پُرسه این حقیر در این دیار غریب به زودی به پایان میرسد. تا یکی دو ماه دیگر به ایران باز میگردم و مجدداً در خدمت همگی دوستان هستم.
ضمناً معذرت اینجانب را در تأخیر در جواب بپذیرید.
موفق و سلامت باشید – حسین عظیمی
H.Azimi
Oxford
دکترسید رحمت اله اکرمی
• دکتر حسین عظیمی عاشق ایران بود، به توسعه کشور بیشازاندازه میاندیشید، فکر میکرد، کار میکرد، مینوشت و دل میسوزاند. بارها در اواخر عمرش (که هر انسانی با وضعیت خاص بیماریش صرفاٌ بایستی به بیماریاش بیندیشد) به برنامه چهارم میاندیشید. در کنار تختش در بیمارستان دستم را گرفته بود و میگفت ما وقت نداریم، بایستی تا میتوانیم تلاش کنیم.
• دکتر عظیمی را اهل ریا و تظاهر ندیدم. دوستانش بعد از مرگش فهمیدند که مثلاٌ در فلان زمان در مراسم اعتکاف شرکت کرده است. بعداٌ متوجه میشوند که دکتر به عزاداریهای مردمی و مرسوم دلبسته است و ...شاید بارها و بارها موقعیت پیش آمده بود که این گونه موارد را بیان کند اما در او ریا و تظاهر ندیدم.
• در س دیگری که از دکتر میتوان آموخت تواضع علمی او بود.... با بردباری و احترام فوق العلاده به نظرات هر شخصی (با هر مرتبه و جایگاهی) گوش میکرد و با ادب فراوان نظر خود را میگفت. اصرار جدل آمیز در بیان نظراتش نداشت و این نشانگر روح بزرگ این فرد دانشمند و دلسوز بود.
سایت الف
• شهرت نام دکتر حسین عظیمی به عنوان اقتصاددان در نزد جامعه کارشناسی کشور، بیشتر به مخالفت شجاعانه و بسیار صریح آن مرحوم با برنامه اول توسعه برمی گردد. جایی که در سال 1368 در اولین سمینار بازسازی اقتصاد ایران پس از جنگ، با صراحت بی نظیری نقایص و اشتباهات فاحش "سیاست های تعدیل اقتصادی در برنامه اول توسعه" را تشریح و به درستی بحران اقتصادی ناشی از آن را پیش بینی کرد.
• در نزد جامعه دانشگاهی – اقتصادی ایران اما، نام «حسین عظیمی آرانی» بواسطه دو ایده درخشان اش در این دوره همچنان معتبر و مشهور ماند.
ایده اول دکتر عظیمی این بود که سرمایهگذاری پایه ای برای توسعه ایران را نه در سد و بانک و کارخانه، بلکه باید در مدارس و دانشگاهها صرف کرد. آن مرحوم 25 سال پیش به درستی تشخیص داده بود که راه برون رفت اقتصاد ایران از مدارهای توسعه نیافتگی و فقر، سرمایهگذاری در نیروی انسانی و ارتقای تواناییها و مهارتهای جوانان و دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است. خدایش بیامرزد که چه درست تشخیص داد و حیف که متولیان آن روز اقتصاد ایران به جای اینکه ایده او را بپرورانند و اجرا کنند، از سازمان برنامه بیرون و منزویاش کردند.
دومین ایده درخشان دکتر عظیمی که این روزها طرفداران بسیاری پیدا کرده، لزوم اجرای تمهیدات ارزشی و نهادی در جامعه به عنوان پیش نیاز توسعه اقتصادی بود. دکتر عظیمی میگفت بدون پلیس و دادگاههای سالم، کارآمد، قدرتمند، محرم و مستقل ونیز بدون قوانین و مقررات منطقی، شفاف و با ضمانت اجرایی کافی، سیاستگذاری های توسعه موفق نخواهند بود.
• امروز میتوان به روشنی دو نحله فکری و نگاه متفاوت را در جامعه دانشگاهی و سیاستگذاری اقتصاد ایران از هم تشخیص داد: نگاه مهندسی و نگاه اجتماعی
طرفداران نگاه مهندسی به اقتصاد، اقتصاد را علمی از جنس ریاضی و فیزیک میبینند و درون اتاقها و پای رایانههای ها ی خود نشسته و با چرخاندن اسطرلاب آمار و ارقام (اقتصاد سنجی)، برای اقتصاد ایران نسخه میپیچند.
دسته دوم یعنی طرفداران نگاه فرهنگی – اجتماعی به مسائل اقتصادی معتقدند تحلیلهای کمی "به تنهایی" برای نسخه نویسی برای اقتصاد ایران کافی نیست و برای داشتن تحلیل جامع و نسخه مؤثر برای درمان دردهای مزمن اقتصاد ایران باید آن را از همه جوانب، ازجمله مسائل فرهنگی، اجتماعی، نهادی و سیاسی نیز بررسی کرد.
گروه اول، آنچه را که از آن طرف آب نیامده باشد، علم اقتصاد نمیدانند، اما گروه دوم معتقدند اقتصاد یکی از علوم انسانی است و تئوری اقتصادی ملی باید بر اساس اقتضائات ملی تدوین شود. مرحوم دکتر حسین عظیمی معلم و پرچمدار این دسته از اقتصاددانان ایران بود.
• آنها که از نزدیک با مرحوم عظیمی حشر و نشر داشتند، او را انسانی فکور، بردبار، سختکوش، منظم، مردمگرا، متواضع و متین توصیف میکنند.
خسرو نورمحمدی
• در سالهای 72-1371 به عنوان استاد مدعو به دانشگاه آکسفورد رفت و بهرغم پیشنهاد ادامه کار از سوی آکسفورد، بعد از یک سال به ایران بازگشت. گفته بود: ترجیح دادم به کشور خود بازگردم و در آب و خاک وطنم و در آغوش فرهنگ و فضای ایرانی زندگی کنم.
• عظیمی در هر مسئلهای، بلافاصله به ظرف و قالب اجتماعی، تولد و سیر تحول آن مفهوم و آثارش در جامعه محل پیدایش میپرداخت. مطالعات فراوان او در مورد نظرات، تحولات و قانونمندیهایی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در مراحل سنتی، در حال گذر و توسعهای جوامع صنعتی به شناختش از عامل مربوطه کمک میکرد. نکته مهم این که عظیمی ضمن شناخت و تعریف این سه جامعه، روابط بین متغیرها، نهادها و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها را مشخص میکند. توجه شود که عظیمی در این شناخت و بررسی، پایههای پیدایش و تحول کشورهای توسعهیافته را فرهنگی شدن اندیشه انسانمحوری و علم محوری میداند و معتقد است پایهها و شرایط جهان صنعتی را باید از دید این دو محور دید و بررسی کرد، در غیراین صورت نمیتوان تصویر واقعبینانهای از تحولات آنها داشت. جهان صنعتی بهطور مداوم در حال متناسب سازی بنیانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود با این دو محور و حذف و تضعیف سایر محورها است. از اینجاست که عظیمی به عنوان یک اقتصاددان دیدگاهی جامع و البته متفاوت نسبت به ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پیدا میکند.
• تاکید میشود عظیمی را باید از دو دیدگاه شناخت در غیر اینصورت بهطور کامل و به درستی نمیتوانیم او را بشناسیم و از دانش او استفاده کنیم. اول اینکه دکتر حسین عظیمی ضمن تسلط و شناخت تئوریهای علمی جوامع دیگر، خود دارای مکتب فکری خاصی بود که منبعث از شناخت واقعیات و قانونمندیهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران بود. دوم اینکه عظیمی انسانی به شدت اخلاقی و نهتنها متعهد به سرنوشت کشور بلکه به همه مراجعین، دانشجویان و ... بود.
• عظیمی مطالعات مناسبی در مورد ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور داشت؛ لذا در چارچوب تحلیلی خود همان متغیر، مسئله یا نظریه را که در محل پیدایش ازجمله دنیای صنعتی بررسی کرده بود در بستر اقتصاد ایران از جنبههای (ظرف و قالب اجتماعی) فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تحلیل و بررسی میکرد. سؤال او این بود که آیا قانونمندیها و عوامل مؤثر این مسئله در شرایط "متفاوت در حال گذر ایران" همان نتایج را به ارمغان خواهد آورد یا خیر؟ ضمناً عظیمی مطالعات مناسبی از شرایط مختلف جامعه ایران داشت که در ترکیب با شناخت تئوریها میتوانست تبیین و تعاریف جدیدی نیز ایجاد کند. به ویژه این که در قالب نظریه توسعه جامع او، رابطه هر متغیر اقتصادی یا غیراقتصادی با سایر عوامل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در فرآیند توسعه بررسی میکرد. از این رو عظیمی در تحلیلهایش به تفصیل به آثار عواملی چون نهاد رسانههای جمعی، مراکز تحقیقات، قوه قضائیه، آموزش و پرورش، فرهنگ، بودجه، نهاد سیاسی و غیره بر یکدیگر و اقتصاد و توسعه توجه داشته و به بررسی و تبیین آنها برای توسعه ایران میپردازد.
• عظیمی معتقد است که ما در حال حرکت از یک تمدن به تمدن دیگر هستیم و در این جریان تغییر تمدنی، مفاهیم مورد استفاده ما تلفیقی از مفاهیم سنتی، مبهم و غیر علمی و حتی تقلید نادرست از جوامع صنعتی است؛ لذا وظیفه اصلی متخصصین در ابتدا باز تعریف این مفاهیم و واژهشناسی آن است.
• دکتر عظیمی نگرش عمیقی نسبت به جنبههای مختلف فرهنگ ایران داشت بطوریکه در نوشتههای مختلف او شدت علاق او به آثار مادی و معنوی فرهنگ کشور مشهود است. او ضمن توجه به جنبههای لازم جدید فرهنگی، نگران تضعیف بخشهای هویتی فرهنگ کهن کشور بود. شرط اصلی او این بود که برای توسعه باید دو اصل انسان محوری و علم محوری را در فرهنگ خود تقویت کنیم و صرفاً هر جا فرهنگ ما با این دو محور همخوانی نداشت با حفظ اصل هویت مستقل فرهنگی جامعه ایرانی نسبت به تغییر و اصلاح آنها اقدام کنیم.
• دکتر عظیمی در نگرش فلسفی خود جامعة مطلوبی را مد نظر قرار میداد که دانش اقتصاد تنها بخشی از آن را میتواند تأمین کند. بنابراین به همتاهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ساختن این جامعه بهتر (جامعه توسعه یافته) توجه میکرد.
• عظیمی نگرانیهای خود را نسبت به هویت انسانی و اجتماعی جامعه همه جا مطرح میکرد. «در تمدن جدید اصل بر برابری، آزادی و اصالت فرد است و هویت یگانة هیچ انسانی نباید مورد تهاجم قرار گیرد. اگر این تهاجم صورت گیرد، تمدن جدید قابل ساخته شدن نیست. ظرفیت تمدن جدید متکی بر تک تک انسانهاست. یعنی اگر ما بتوانیم شرایط شکوفایی انسانهایمان را فراهم کنیم، توسعه در کشور ما هم اتفاق خواهد افتاد و اگر نتوانیم، اتفاق نخواهد افتاد.»
• " عظیمی معتقد است علم اقتصاد، را نباید بصورت فنی و تکنیکی دید که مثلاً تولید در این علم همواره تابع نیروی کار و سرمایه آیت. بالعکس عظیمی معتقد است اقتصاد و تولید در ایران دیگر تابع سرمایهگذاری و نیروی انسانی متخصص بیشتر نیست و حتی بالعکس. در این رابطه عظیمی اظهار میدارد: طی بیست و پنج سال گذشته حدود هشتصد میلیارد دلار از محل ذخائر نفت و گاز کشور به اقتصاد ایران تزریق گردیده است. طی همین مدت، اقتصاد ما شاهد تلاشهای جان فرسا و شبانهروزی حجم بزرگی از مدیران در بخشهای دولتی و خصوصی بوده است. نیروی کار کشور نیز در همین دوره به تلاش و کوشش فراوان و مشقتباری مشغول بودهاند. در همین زمان نظام آموزشی کشور گسترش فراوان یافته و به جایی رسیده که در حال حاضر از هر سه نفر جمعیت ایران یک نفر در محیطهای آموزشی (دبستان، دبیرستان، دانشگاه) میباشد. طی همین مدت موفقیتهای واقعی در زمینه پایهگذاری و گسترش صنایع اساسی (فولاد، پتروشیمی، ...) بدست آمده و جامعه به توان تولید میلیونها تن از این مواد اساسی واسطهای صنعتی دست یافته است. باز هم در همین دوره شاهد تخصیص منابع عظیم به حوزههای زیربنایی (سدسازی، راهسازی؛ گسترش راهآهن، گسترش ارتباطات، ...) بودهایم. علیرغم این همه، تولید سرانه جامعه به قیمتهای ثابت طی این دوره طولانی ثابت مانده و احتمالاً کاهش یافته است. چرا؟ " "باید نتیجه گرفت که اقتصاد ایران تابع سرمایهگذاری و نیروی متخصص نیست. نباید علم اقتصاد را صرفاً یک فن و یک تکنیک تلقی کنیم که بر اساس آن همیشه تولید ملی تابعی از مقدار سرمایهگذاری و میزان تخصص در یک جامعه است. نباید فکر کنیم که چنین فرمولی در همه کشورهای جهان و تحت هر شرایط صادق است. باید حل مشکلات اقتصادی کشورهای در حال گذر مانند ایران را عمدتاً در شاخه اقتصاد توسعه بررسی کرد." اقتصاد ایران در شرایطی قرار دارد که همتاهای غیر اقتصادی آن (ساختار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی) متناسب برای توسعه نشدهاند و لذا تاکید بر عوامل اقتصادی (سرمایهگذاری فیزیکی و انسانی بیشتر)، نهتنها نتایج مثبت اقتصادی در برنخواهد داشت، بلکه به بحرانهای غیر اقتصادی و متعاقباً اقتصادی دامن زده و با از بین بردن دستاوردهای مثبت اولیه، مجدداً سطح تولید و رفاه را کاهش خواهد داد.
دکتر مصطفی معین
• دکتر عظیمی ازجمله متفکران و اندیشمندانی بود که به جد دغدغه توسعه همه جانبه کشور و خدمت به مردم داشت.
• فروتنی و سخت کوشی دکتر عظیمی برای توسعه علمی کشور سرمشق و مثال زدنی بود.
دکتر شیبانی
• دغدغه اصلی عظیمی، توزیع درآمد، فقر و عدالت اجتماعی بود.
غلامحسین دوانی
• عظیمی ضمن وفاداری به امر توسعه اقتصادی، به مشارکت حضور مردم در این فرایند پایبند بود و توهم تعدیلیون بانک جهانی مبنی بر توسعه از بالا را در جامعه ایرانی محکوم میکرد. او فقر و محرومیت و مصائب انسانی را لمس میکرد. مطالعات عمیق او بود که نشان داد تولید ناخالص داخلی کشور که در سال ۱۳۵۱ معادل ۲۵۰۷ میلیارد ریال بود در سال ۱۳۶۷ (به قیمت ثابت ۱۳۵۳) به حدود ۲۹۶۱ میلیارد ریال رسیده و طی همین مدت جمعیت کشور از ۳۱ میلیون به حدود ۵۳ میلیون ریال افزایش یافته و لذا تولید سرانه از ۵/۸۱ هزار ریال در سال ۱۳۵۱ به ۵/۵۵ هزار ریال در سال ۱۳۶۷ کاهش یافت.
• عظیمی معتقد بود تحقق توسعه مستلزم انسانهایی است که ذهن و نگرش آنها متحول شده باشد و این که این انسان متحول شده نیازمند شرایط و تخصصهای تازه ای است. بدین معنا که این انسان باید تخصص شرکت در جریان نوین تولید را داشته باشد؛ و این از طریق فرهنگسازی ممکن است.
محسن مؤمنی شریف
• به یاد دارم چند سال پیش یکی از اساتید بهنام علم مدیریت تعریف میکرد که به ملاقات ماهاتیر محمد رفته بودند و از ناهمواریهای اقتصاد ایران صحبت به میان آمده بود. او با تعجب پرسیده بود: «شما مگر دکتر حسین عظیمی ندارید؟» البته ما مردم ایران دکتر حسین عظیمی را بعد از مرگش شناختیم و تا آن روز خیال میکردیم مادر دهر در علم اقتصاد، عالمتر از مرحوم دکتر نوربخش و محمد حسین عادلی نزاده است! گویا اگر عزرائیل اگر چند دهه دیگر درنگ میکرد هنوز هم آزمون خطاهای مرحوم نوربخش ادامه داشت و کسی توانایی برکنار کردن او را نداشت حتی مجلس شورای اسلامی!از ماهاتیر محمد باید آموختن -نویسنده : محسن مؤمنی شریف
محسن شمشیری روزنامه نگار و کارشناس اقتصادی
• مفهوم سازی برای توسعه و اقتصاد ایران و ارزیابی و طرح واژهها و مفاهیم متعدد، در آن مقطع یک ضرورت بود و در حالی که جامعه مفاهیم نرخ ارز شناور و مدیریت شده، تعدیل اقتصادی، تثبیت اقتصادی و .... را جستجو میکرد، ارائه یک مدل تحلیلی از دکتر عظیمی، که بتواند چشم انداز یا آینده 10 تا 20 ساله اقتصاد کشور را مورد بررسی قرار دهد ذهن تشنه بسیاری را سیراب کرد و مانند یک بمب علمی، تمام دانشکدههای اقتصادی و استادان و دانشجویان را به خود جلب کرد. همان روز کسانی که از سالن دانشکده خارج میشدند با رضایت خاصی به مفاهیم مطرح شده فکر میکردند.
در روزهای بعد نیز در هر محفل و کلاس درس و به خصوص محفلهای غیر درسی، همه جا به این موضوع اشاره میشد که دکتر عظیمی، بسیاری از مسائل را در برنامههای توسعه کشور تذکر داده است.
- چشم انداز اقتصاد ایران از نگاه شادروان دکتر عظیمی در سال 1372
دکتر راه چمنی
• همین بس که او را دغدغه دار فقرا مینامیدند.
سیدرضا زواره ای، حقوق دان شورای نگهبان
• دکتر عظیمی در بیان دیدگاههایش ترس نداشت.
حجت الاسلام نادی نجف آبادی
• بهطور معمول در کمیسیونهای مجلس، نمایندگان از نظرات و پیشنهادات کارشناسان و متخصصان استفاده میکنند. یکی از کارشناسانی که زیاد در کمیسیون برنامه و بودجه از او دعوت میشد، دکتر حسین عظیمی بود. وقتی پروژه ای یا مسئله ای برای بحث مطرح میشد با آنکه اعضای کمیسیون از قبل اطلاعاتی کسب کرده و مشاهداتی داشتند، هنگام مباحثات و ارائه نظرات و پیشنهادات، اشراف و اطلاعات دکتر عظیمی را نسبت به مسئله موردبحث بیشتر و بهتر مییافتیم و حتی او جزئیات را بهتر تبیین میکرد و معلوم بود که بر اوضاع و احوال کشور همچنان تسلط کافی و وافی دارد.
عبدالحسین نفیسی
• همیشه بر ایرانیان خرده گرفتهاند که از نظریهپردازی غفلت کردهاند. زنده یاد دکتر عظیمی کوشید این نارسایی را در حد توان برطرف کند.
• ارتقاء سطح دانش اقتصاد بهطور عام و اقتصاد توسعه بهطور خاص در کشور به واقع مرهون آموزهها و نوآوریهای ایشان است.
دکتر محسن زاینده رودی
• دکتر عظیمی مباحث اقتصاد توسعه را با عمق دل و جان بیان میکرد.
• زمانی که ایشان به آمار و دادههای رساله من ایراد وارد کردند در پاسخ گفتم چاره ای ندارم و همین آمار رسمی است و همه از آن استفاده میکنند. ایشان با ناراحتی میگفتند، فکر کنید که شما میخواهید ساختمان بنا کنید و به دلیل اینکه آهن و مصالح مورد نیاز ندارید بگویید به این دلیل که مصالح نداشتیم از مقوا و کاغذ ساختمان را ساختیم. خوب مسلماٌ این ساختمان سریعاٌ خراب میشود و نمیتواند در مقابل حوادث مقاومت کند و نمیتواند جوابگوی نیاز ما باشد.
آرش حسن نیا
• احترام عظیمی به پایهها و ارکان اساسی توسعه که آنها را در سه گانه (انسان باوری، علم باوری و آینده باوری) جست و جو میکند، تکلیف دولت و ساخت سیاسی را نیز تعیین کرده است.
ایمان حسن قزل ایاق
• مرحوم عظیمی در مطالب خود پیرامون توسعه، با پیش کشیدن مسأله تمدن و بیان این که برای شناخت مفهوم توسعه باید آن را در ارتباط با مفهوم تمدن مورد توجه قرار داد، به نوعی مفهوم توسعه را با مفهوم تمدن در میآمیزد.
علی میرزایی
• "عظیمی از توسعه غولی رام نکردنی نساخت. از اول گفت توسعه مستلزم سازماندهیهای سیاسی اقتصادی است.
دکتر ابراهیم حیدری
• او اعتقاد داشت یک جامعه برای قرار گرفتن در مسیر توسعه میباید در دوره گذار خود سه مرحله مهم را طی نماید: اول، اندیشهسازی بر پایه آزادی و حقوق برابر انسانها -دوم، شکل گیری نهادهای توسعهای و اصلاح نهادهای قدیمی بر پایه اندیشه و بصیرت اصلی که انسانمحور است و سوم بهبود عملکرد نهادها به تناسب ظرفیت تاریخی و ضرورتهای پیشرفت جامعه. در این دیدگاه پویایی و تغییر شرط اصلی موفقیت در دوره گذار است که در پرتو عقلانیت سیاسی و اقتصادی تجلی یافته و از مسیر مشارکت جمعی میگذرد.
• دکتر عظیمی در آن دسته اقتصادخواندههایی که تئوریهای اقتصاد لیبرالی و یا سوسیالیستی غربی را در حکم نسخه شفابخش جامعه میدانند قرار نمیگیرد. ایشان علیرغم اینکه بر برنامهریزی توسعه تأکید داشت و طراح و مدرس برجسته آن در دانشگاههای معتبر کشور بود در گروه سوسیالیستهای تخیلی که نظام اقتصادی مبتنی بر برنامهریزی متمرکز دولتی را راهگشای توسعه و عدالت اقتصادی میدانند قرار نمیگیرد. باضافه او در رده اقتصاددانان لیبرال افراطی هم قرار نمیگیرد، جریانی که همه چیز را در آزادی افسارگسیخته نظام بازار دانسته و طرح حقیقت شکست بازار در تخصیص منابع و توزیع ثروت درآمد را برنمیتابند و مدل ایرانی آن حتی ملی شدن صنعت نفت را هم عامل عقبماندگی میداند.
• دکتر عظیمی اعتقاد داشت که توسعه دارای قانونمندی مشخصی است که رعایت آن در هر سرزمینی ضرورت دارد، اما الگوی پیشرفت در جوامع مختلف یکسان نیست و میباید متناسب با ظرفیت تاریخی جامعه تدوین شود. ایشان ازجمله اقتصادخواندههایی نبود که با ترسیم درخت زیبای توسعه غربی تنها آرزوی رویش آن در سرزمین ایران را در سر بپروراند بلکه به درخت توسعه ایرانی میاندیشید که نهالش ریشه در تمدن و فرهنگ ایرانی و شاخ و برگاش سر در اقلیم ایران داشته و با فکر و اراده ایرانی آبیاری شود.
دکتر حسن شریفی
• بحث ما در حقیقت نگاه جدید به زندگی است، همچنآنکه دکتر حسین عظیمی نگاهش را به توسعه تغییر داد و توانست اینقدر خلاقیت در توسعه ایجاد کند و در واقع ایشان یک نگاه بسیار عمیق فرهنگی همراه با ظرفیتسازی نیروی انسانی نسبت به توسعه داشت که در کمتر اقتصاددان و نظریهپرداز اقتصادی اینگونه به این مسائل توجه شده است.
همهچیز در اطراف خودمان است، قدری چشمهایمان را باز کنیم و اندکی نگاهمان را تغییر دهیم. ببینیم هر آنچه میخواهیم، دور و بر ماست، فقط ما نمیتوانیم از آن استفاده کنیم؛ پس باید نهادسازی کنیم. این قول زندهیاد دکتر حسین عظیمی است که باید نهادسازی کرده و از این ظرفیتها استفاده کنیم. در نگاه جدید، توانمندیها را جور دیگری ببینیم، اگر فرض کنیم با یک مسألهای، با یک دوستی روبهرو شویم یا در یک جوی قرار گیریم که مثلاً همه یکدیگر را تخریب میکنند، ما در جریان آن تخریب حرکت نکنیم، ما به سمت سازندگی و بهرهمندی از ظرفیتها و توانمندیها حرکت کنیم. گاهی یک نیروی انسانی را به راحتی تخریب میکنیم یا او را متهم میکنیم یا در انظار عمومی او را بد جلوه میدهیم، غافل از اینکه برای همین نیروی انسانی میلیاردها تومان و دلار سرمایهگذاری شده است.
دکتر جواد فرشباف ماهریان
• از لحاظ توسعهای نیز به این اعتقاد داشت که در کشور ما هیچیک از مدلهای غربی، بانک جهانی یا صندوق بینالمللی پول جوابگو نخواهد بود. باید مدلی خاص و متناسب با شرایط اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی ایران ترسیم کرد و آن را بومی کرد و در آن راستا به حرکت توسعه کشور ادامه داد.
• او ازجمله اقتصاددانان ژرفنگر توسعه بود که درعینحال با تکنیکها و روشهای خاص خود مفاهیم را به سادگی بیان مینمود. ایشان به زبان ساده به دنبال طرح و بیان ایدههایش بود. او به بستههای اقتصاد غربی که به صورت تقلیدی در اقتصاد کشور پیاده میشد، اعتقادی نداشت. ضمن این که به آخرین دستاوردهای علمی توجه داشت...
دکتر عباس عصاری
• دکتر عباس عصاری از خویشاوندان دکتر عظیمی توصیه کرده بود، مسئولیت در سازمان مدیریت و برنامهریزی وقت را نپذیرند، در جواب شنیده بود: «فکر میکنم چون با توجه به بیماریم زمان محدودی برای خدمت در اختیار دارم، حیفم میآید که از این زمان استفاده نکنم. راز عظیمی این است که بیش از هر چیز یک فرد ایرانی بود و برایش ایرانی کشاورز یا سیاستمدار تفاوتی نمیکرد. تواضع و فروتنی دکتر نسبت به همه زبانزد بود»
دکتر محمد ایمانی راد
• "عظیمی اعتقادی به علم اقتصاد واحد نداشت و معتقد بود که علم اقتصاد در کشورهای در حال توسعه (در حال گذر) همان اقتصاد توسعه است و تدریس نظرات غیر توسعهای کشورهای غربی برای کشورهای در حال توسعه کاربرد ندارد. از اینرو، وی معتقد بود که باید از نظرات شکل گرفته در غرب استفاده کرد ولی بایدآنها را بومی و توسعهای کرد. بسیاری از تئوریهای غربی نامناسب هستند که باید کنار گذاشته شوند. در این خصوص مهارت دکتر عظیمی در الک کردن اندیشههای علمی بود. وی به خوبی در انطباق دادن نظریات اندیشمندان توسعه در بعد از جنگ جهانی دوم با شرایط اجتماعی- اقتصادی ایران مهارت داشت و به خوبی عدم تطابق بسیاری از نظریات را بیان میکرد. "
دکتر یداله دادگر
• «از نظر شخصیتی انسانی وارسته، سلیمالنفس و صمیمی بود. تقاضای علمی و پژوهشی افراد و مؤسسات را به آسانی میپذیرفتند. در همه احوال، تواضع علمی وی مانع میشد که کوچکترین انتظار را از قدردانی نسبت به خدماتشان حتی در حد یک تشکر ساده داشته باشند. با وجود ردههای بالای علمی و سوابق درخشان خدمت به جامعه، ادعایی نداشتند و برای خود ردهبندی، حریم و حدود، مدرک و شخصیت ویژه ای از این بابت قائل نبودند.»