:
كمينه:۲۰.۷۹°
بیشینه:۲۱.۹۹°
به‌روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳

پورشه زرد و نام های سرشناس یا قصه تلخ دو جوان؟

بیاییم قبل از پورشه زرد و مالک قبلی و نسبت مالک بعدی و تحلیل رانت و آقازاده بودن و نبودن و تاثیر پول های کلان بر مناسبات اجتماعی نخست به دو جوانی بیندیشیم که دیگر نیستند.
کد خبر: ۵۲۱۸۶
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰

خبر اقتصادی - در فضای مجازی، شبکه های اجتماعی و محافل خانوادگی ماجرای سانحه رانندگی برای پورشه 2015 در خیابان شریعتی تهران که به مرگ دو جوان دختر و پسر انجامید همچنان موضوع روز است اما با سوانح ديگر رانندگي متفاوت.

 به گزارش عصر ایران، ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد 31 فروردین 1394 اتومبیل پورشه مدل 2015 - که از گران قیمت ترین خودروها در ایران و در زمره اتومبیل های لوکس در دنیا به حساب می آید- با دو سرنشین، از شمال به جنوب خیابان دکتر شریعتی تهران در حرکت بود که پس از عبور از پل صدر دختر جوان کنترل خودرو را از دست می دهد و پورشه زرد رنگ با یک درخت برخورد می کند. راننده در دم جان می بازد و سرنشین دیگر نیز ساعتی بعدتر.

   یک سانحه رانندگی منجر به مرگ در حالت معمول و مشابه با دیگر اخبار، تنها باید موجب افسوس مردم و ابراز همدردی با خانواده های مصیبت دیده شود اما این حادثه خاص، مولفه های دیگری دارد که موضوع را به یک بحث داغ اجتماعی بدل کرده و خصوصا بحث هایی چون آقازاده ها و تشدید اختلاف طبقاتی و ظهور سرمایه سالاران جدید را پیش کشیده و البته نکات دیگری که هر یک این ماجرا را متفاوت و متمایز ساخته است:        


1- «پریوش اکبرزاده» با نام کامل «پریوش اکبرزاده خورجستان» متولد 10 شهریور 1368 مالک خودرو نبوده و تنها آن را رانندگی می کرده است. به طرفه العینی نیز نام «امیر هوتن قلعه نویی» فرزند جوان سرمربی تیم فوتبال استقلال به عنوان مالک پورشه اعلام شد ولی او توضیح داد که این خودرو را به دوست خود و ظاهرا او نيز به ديگري فروخته بود و پورشه زرد رنگ دیگر متعلق به او نبوده است. همه می خواستند بدانند نام آن جوان چیست و مشخص شد «محمد حسین ربانی» خریدار خودرو بوده يا قرار بوده باشد؛ هم او که کنار راننده نشسته و قربانی شده است.

2- فرزند یک مربی مشهور فوتبال، اتومبیل گران قیمت خود را با واسطه يا بي واسطه به نوه یک روحانی فقید و مشهور در سال های نخست انقلاب (مرحوم آیت الله شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی) فروخته يا در اختيار او قرار داده، همین موضوع حتی مرگ دلخراش دو جوان را تحت الشعاع قرار داد زیرا در نگاه برخی از عمق تغییر طبقات اجتماعی در سال های اخیر خبر می دهد. 

  یک بازیکن فوتبال که خود در کودکی و نوجوانی با انواع محرومیت های اقتصادی رو به رو بوده و آرزوی مالکیت یک خودرو معمولی را در سر می پرورانده اکنون می تواند گران ترین خودرو را زیر پای فرزند جوان خود بگذارد و به رخ ده ها هزار جوان ديگر بكشد. تا اینجا شايد به خصوصیات فوتبال ربط داده  شود و این که منحصر به این سرمربی هم نیست و در میان مربیان فوتبال حکایت دو تیم قرمز و آبی همواره جدا بوده اما وقتي مشتري او هم روابطي يا انتساباتي داشته موضوع قابل تامل مي شود.

3- این که نوه یک چهره فقید سیاسی- مذهبی، مشتری پورشه زرد بوده و در آن بامداد، دختر جوانی هم او را همراهی می کرده این بحث را درانداخت که آیا برخی از آنانی که جامعه را به ساده زیستی و رعایت اصول اخلاقی و قبول محدودیت هایی توصیه می کنند خود ممکن است که مراعات نکنند؟ در پاسخ البته می توان گفت محمد حسین ربانی نوه آیت الله بوده و پدر بزرگ چه بسا قبل از تولد محمد حسین درگذشت و پدرخودش می توانسته مانند بسیاری دیگر به کسب و کار پرداخته باشد و لابد ميراث كلاني بر جاي گذاشته كه آقازاده پورشه سوار شده يا با دوستان در اين سلك آمد و شد و رفاقت داشته است.

(آِیت الله ربانی شیرازی از چهره های تاثیر گذار سال های نخست جمهوری اسلامی در 17 اسفند 1360 و در سانحه رانندگی در محور دلیجان به محلات درگذشت).

غرض از این نوشته اما پرداختن به این پرسش نیست که دوجوانِ درگذشته چه نسبت و رابطه ای با هم داشته اند یا صبح زود از کجا به کجا می رفته اند بلکه اشاره به یک واقعیت دیگرمد نظر است.

  وقتی می شنویم در یک سانحه تصادف دو جوان، قربانی شده اند در وهله اول باید آهی بکشیم از این که این همه آرزو تباه و سیاه شده و هنگامی که تصویر آن دو را می بینیم آهی عمیق تر برآریم که دختر جوان و زیبا را با مرگ چه کار و رویاهای مرد جوان چگونه خاک شد اما آنچه این روزها در این باره می خوانیم و می شنویم اين است که چرا پورشه مثل ژیان در هم پیچید یا پسر، نوه آقای ربانی بود و مالک قبلی خودرو پسر قلعه نویی بوده و قس علی هذا... یعنی جامعه از این همه اختلاف طبقاتی بیش از اخبار مرگ در رنج است و این اتفاقات مجالی برای ابراز این ناخرسندی به حساب آمده است.. 

صريح تر اين كه دو تا آدم مرده اند اما در كنار ناراحتي هاي عاطفي انبوهي از شگفتي و خشم هم برانگيخته مي شود و مي پرسند و مي پرسيم  كه بر سر اقتصاد و توزيع درآمد در سال ها چه آمده كه سبك زندگي اقشاري ناگهان تا اين حد دگرگون شده است؟

اواخر دهه 60 نهايت اختلاف در پاترول سواري و پيكان يا رنو سواري بود و حالا البته پورشه تنها يكي از نمادهاي دگرگوني مناسبات اقتصادي و اجتماعي است و مثال هاي متعدد را پيشتر در صفحه بچه پولدارها ديده بوديم. 


نام امیر هوتن قلعه نویی (فرزند سرمربی تیم استقلال) مالک قبلی پورشه زرد نیز بر سر زبان ها افتاد. او گفته اتومبیل را به تازگی فروخته بوده است 

پورشه زرد و نام های سرشناس یا قصه تلخ دو جوان؟

4- «پریوش اکبر زاده» البته شهرتی همسان «فروغ فرخ زاد» نداشت تا مانند نزدیک به 50 سال پیش همه از سانحه رانندگی برای شاعر شهیر و جوان بگویند و این که ازجیپ یا لندروری که آن را می رانده  پس از برخورد با جدول کنار خیابان از بیرون افتاده و پس ازاصابت سرش با همان جدول، جان خود را از دست داده اما پریوش هم مثل فروغ، جوان بود. 

  منتها فروغ، خودروی متعلق به خودش را می رانده و این خانم پشت رل اتومبیل دیگری نشسته بود. فروغ اتومبیلی داشت که افرادی در طبقه او نیز می توانستند داشته باشند حال آن که پورشه زرد ظاهرا هیچ نسبتی با طبقه اجتماعی و اقتصادی این دختر نداشته است.

  یا مثال نزدیک تر پوپک گلدره بازیگر فقید (نقش نرگس در نیم اول سریال) است که کسی به یاد ندارد اتومبیل او چه بود اما اینجا عامل شهرت و اهمیت خبر پورشه زرد است و نسبت خانوادگی پسر و در نوبت آخر خود دختر!

اگر در آن حادثه گفته مي شد بازيگر تلويزيون در سانحه رانندگي به شدت آسيب ديد حالا ابتدا از پورشه مي گوييم كه مچاله شده بعد از پسر امير قلعه نويي كه قبلا با اين اتومبيل شناخته مي شده آنگاه نوبت به خانم راننده مي رسد كه جا به جا فوت كرده و دست آخر نام جان باخته ديگر كه شهرت خانوادگي اش براي نسل اول و دوم انقلاب آشنا بوده و خدا بيامرز حتي اگر مالك جديد خودرو نبوده باشد هم معلوم است سبك زندگي متفاوت برگزيده بود كه براي كثيري از جوانان اين سرزمين دست نايافتني مي نمايد. 

  آری، قصه این است. به جای آن که دیگران - و این قلم نیز- از پریوش و حسین بگوییم که قبل از پا گذاشتن به اردیبهشت زیبا از این دنیا رفتند باید بر پورشه زرد و هوتن قلعه نویی که مالک قبلی آن بوده و آقا زاده بودن یا نبودن پسر و قدمت و نوع دوستی آن دو تامل کنیم و برخی هم به جای درنگ بر تصویر دو انسان، وقت و همت خود را صرف این پرسش کنند که پورشه با این قیمت و شهرت چگونه تاب نیاورد و تا این حد مچاله شد.

 تصویری از پورشه که پس از برخورد مچاله شد

پورشه زرد و نام های سرشناس یا قصه تلخ دو جوان؟

  اینها همه یعنی این که جامعه به شدت طبقاتی شده و مردمان به جای احساس رضایت در مقایسه یا مسابقه موفقیت و میزان برخورداری اند و شگفت زده اند از این که روابط اجتماعی و اقتصادی تا این حد برآشفته است.

  یعنی خودروهای گران قیمت را غالبا نه کارآفرينان و فرزندان آنان که دیگرانی که روابطی داشته و از اقتصاد رانتی بهره برده اند سوار می شوند یا دست كم این تصور در جامعه وجود دارد. آري، برخورد جامعه همدلانه نيست چون احساس نمي كند با كارآفريناني رو به روست كه اشتغال ايجاد مي كنند و ماليات مي پردازند و رفاه خانواده شان پاداش همان كاري است كه براي ده ها خانواده ايجاد كرده اند. پس تمام خشم خود را با برخورد سرد با واقعه اي چنين تلخ ابراز مي دارد.

  یعنی زیر پوست این شهر خبرهای دیگری است و تصویر واقعی الزاما همان نیست که سیمای رسمی اصرار بر ترسیم آن دارد.
 
  بگذارید صریح تر باشیم. وقتی خبر مرگ دختر و پسر جوان در یک سانحه رانندگی را می شنویم مهم ترین احساسی که به قاعده باید به ما دست دهد ابراز تاسف عمیق است و دردی که تا پایان زندگی همراه خانواده هاشان می ماند. اما ايا در قبال اين خبر نيز اين گونه بوده است؟
 
  بالا بودن آمار تصادفات و قربانیان چنان است که هر یک از ما شاید چنین تجربه های تلخی را از سر گذرانده باشیم کما این که نوشتن این مطلب خاطره مرگ دختر جوانی از آشنایان  نزدیک و در همین سن و سال را در 24 سال قبل برای این نویسنده تازه کرده خاصه هنگامی که همسر و خانواده اش خواستند شعری برای سنگ آرامگاه او پیشنهاد کنم و تا حافظ را گشودم این بیت آمد:

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت  

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

  در آن حادثه اما نه پورشه ای درکار بود و نه بحث شهرت مالک قبلی و نه انتساب شهرت مالک بعدی که تنها حکایت جوانی در میان بود که جان بر سر یک بی احتیاطی از کف داده بود.

  در یک جامعه طبقاتی و مادی شده اما صحبت از پورشه مدل 2015 ولی مچاله شده است و ساعت حادثه و نام های آشنا و جوانان دیگری که اگر هم بخواهند نمی توانند از عمق جان ، هم ذات پنداری کنند چون احساس می کنند این قصه تراژیک وجوه دیگری هم دارد و نشان نابرابری در برخورداری از امکانات و لذت بردن زندگی و  تغییر طبقات اجتماعی است.

  با این همه برای آن که شعله های انسانی درون ما و جامعه فرو نمیرند بیاییم قبل از پورشه زرد و مالک قبلی و نسبت مالک بعدی و تحلیل رانت و آقازاده بودن و نبودن و تاثیر پول های کلان بر مناسبات اجتماعی به دو جوانی بیندیشیم که دیگر نیستند و آن گاه به رویه دیگر این ماجرا بپردازیم که تصویری از تغییر ارزش ها در جامعه ای است که مناسبات اقتصادی ارزش های دیگر آن را تحت الشعاع قرار داده است.  

  به همین سادگی و به همین تلخی ...