:
كمينه:۱۹.۷۹°
بیشینه:۱۹.۹۹°
به‌روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳
بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی گرامی باد

ایران با شاهنامه فردوسی جاودانه شد

سی سال یا سی و پنج سال طول کشید چندان تفاوتی هم ندارد مهم اثر جاودانی بود که برای ما خلق شد حماسه ای که کاستی های تاریخ را آن جا که به مقتضای زمان سکوت اختیار کرده است، جبران می سازد.
کد خبر: ۲۴۶۸۱
تاریخ انتشار: ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۴
خبراقتصادی: خاطره های جمعی ایرانیان را شکل می دهد. کتابی که می توان در آن از حقایق فکری، فلسفی و روانی ملت سراغ جست.
فردوسی از نجیب زادگان توس و از میان طبقه ای موسوم به دهقانان برخاسته بود. آن ها عموماً از راه درآمد املاک موروثی روزگار می گذراندند و خود را به دفاع از فرهنگ و ارزش های قومی و سرزمینی که در آن سکونت داشتند پایبند می دیدند. به غیر از نام خود و پدرش که در نخستین ترجمه های شاهنامه به زبان عربی آمده است، اطلاعات دقیق دیگری از خانواده و اقوامش در دست نیست؛ البته اصراری نیز بر آن نداریم که فردوسی یعنی استاد سخن و همین برایمان کافی است.
حکیم خاطره جمعی قوم ایرانیان را در طول قرن ها با رساترین بیان، آنچنان زنده نگه داشت که تا ابد نمی میرد و آگاهانه از ماحصل عمرش می دانست:
"نمیرم از این پس که من زنده ام
 که تخم سخن را پراکنده ام"
بر خلاف آنچه مشهور است، آغاز سرایش شاهنامه مربوط به سال ها پیش از به سلطنت رسیدن سلطان محمود غزنوی است و بنابراین تنها دلیل آن را باید علاقه شخصی استاد به این کار دانست. او بهترین ایام زندگیش را وقف شاهنامه کرد و تمامی دارایی های خود را اندک اندک هزینه کرد تا جایی که در ایام پیری که اتفاقاً مقارن با روزگار قحطی و گرسنگی خراسان بود، دیگر هیچ نداشت.
فردوسی درس خرد می دهد؛ درس راستی، فتوت و فضیلت می دهد. نبرد خوبی و بدی را روایت می کند. پهلوانان نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعانشان می گذرانند و در مقابل شخصیت های دیگر همچون ضحاک و سلم و تور مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

یونان با حماسه هومر جاودانه شد و ایران با شاهنامه فردوسی
این اثر عظیم نه تنها بزرگترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبیات فارسی است.

شاهنامه، حدود شصت هزار بیت و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است از دیگر ویژ گی های مهم آن می توان موارد زیر را نام برد:
1.یک‌پارچگی سیاسی: در سراسر شاهنامه هیچ دوره‌ای نیست که ایران بدون فرمان‌روا باشد حتّی فرمان‌روای بیگانه‌ای چون اسکندر را از تاریخ حذف نکرده، بلکه هویت ایرانی بدو داده‌اند.

2. یک‌پارچگی جغرافیایی: از آغاز شاهنامه تا دوران فریدون، فرمان‌روایان ایرانی بر کلّ جهان فرمان می‌رانند و از ایرج به بعد بر ایران‌شهر که تا پایان شاهنامه کانون رویدادهاست، هرچند در دوره‌های مختلف مرزهای ایران‌شهر تغییر می‌کند. مثلاً زمانی ارمنستان بخشی از قلمرو ایران است و زمانی دیگر نیست.

3. یک‌پارچگی روایات: در شاهنامه برخلاف دیگر منابع فارسی و عربی دربارة تاریخ ایران روایات یک‌دست است. بدین‌معنی که خواننده هیچ‌گاه با روایات گوناگونی از یک رویداد واحد روبه‌رو نمی‌شود.

پهلوانان
قهرمانان یا پهلوانان شاهنامه، انسانهای دل آگاه و نیک کرداری هستند که برای نیک بختی انسان و پیروزی روشنائی بر تاریکی، پیکار می کنند و در این راه، رعایت اخلاق و فضیلت های انسانی را (حتّی در هنگامه جنگ و پیکار) چراغ راه و کردار و رفتار خویش می سازند.
از همه مهم تر نوعی خودآگاهی ملی، ایران دوستی و میهن پرستی است که در سراسر شاهنامه خود را نشان می دهند خالی از لطف نیست که بدانیم در شاهنامه حدود 720 بار نام «ایران» و حدود 350 بار نام «ایرانی» و «ایرانیان» تکرار شده است.
در بیان حس میهن دوستی استاد همین بس که سرود:
چو ایران نباشد، تنِ من مباد ب
دین بوم و بر، زنده یک تن مباد!
وجود این حس ملی یا خودآگاهی ملی است که باعث می شود تا قهرمانان یا پهلوانان شاهنامه در شرایط حساس و سرنوشت ساز، منافع ملی را بر منافع فردی و شخصی خویش ترجیح دهند و با فداکاری و از خودگذشتگی، باعث نجات ایران و ایرانی شوند.
در شاهنامه فردوسی می بینیم که غالب قهرمانان اصلی ( از رستم تا سیاوش، از پیران ویسه تا توس سپهدار) در برابر خودکامگی شاهان و شهریاران قد علم می کنند و فردوسی نیز خود، عموماً، همراه و همدل پهلوانان در برابر خودکامگی و استبداد شاهان و شهریاران است. عشق و علاقه به این آرمان های شریف و عدالتخواهانه، در طول هزار سال ملت ما را به شاهنامه و فردوسی پیوند داده است.

تصویرسازی
حکیم فردوسی با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.
تصویرسازی و تخیل در شاهنامه چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و . . . در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.

تحریفات و جعلیات
در خلال داستان های شاهنامه دو انسان در برابر هم قرار می گیرند که هر دو دارای ضعف و قدرت انسانی اند، فردوسی تنها به روایت این داستان ها می پردازد و هیچ قضاوتی نمی کند که او شاعر است و قاضی نیست.
متأسفانه طی دوران های بعد ترتیب دهندگان نسخه های شاهنامه، به هیچ وجه مقید نبوده اند که از اصل فردوسی متابعت نمایند و عمداً یا سهواً نقل های غلطی کرده اند. در بعضی موارد مشاهده می شود که فراهم آورندگان شاهنامه داستانی را ناقص پنداشته و دریغ دانسته اند که به آن حالت بگذارند سپس به الحاق ابیاتی از گفته ی خود رفع نقص شاهنامه را نموده اند و در بسیاری موارد آن را اصلاح کرده اند.
 کسانی که تعصب دینی و مذهبی داشته اند، لازم دانسته اند در بعضی مواضع، اشعاری مبنی بر تدین و تشیع فردوسی بیفزاید. . . یکی دیگر از علل تصرفاتی که در شاهنامه به عمل آمده، این است بسیاری از اشخاص تمام یا قسمت هایی از شاهنامه را حفظ داشته اند و در روایت ذهنی آن ها اشتباهات واقع شده است.
این تغییرات و تصرفات در شاهنامه تا به آن جاست که شاهنامه شناس بزرگ معاصر ایران، شادوران استاد مجتبی مینوی، چنین اظهار نظر می کند:«شاهنامه دوتاست، یکی شاهنامه ای که فردوسی سرود و دیگر شاهنامه ای که پس از مرگ اش، شاعران و کاتبان و مرشدان ساختند و آن چه را خواستند بدان افزودند. شعرها را اصلاح و جرح و تعدیل کردند و به صورتی که امروز می بینم در آورند، به طوری که حتی در شاهنامه ی چاپی نیز که همه از روی نسخه ی انتخابی ترنر ماکان به طبع رسیده، توافق و هماهنگی به چشم نمی خورد.»
از این رو می توان گفت که این شاهنامه، شناسنامه ی ملی ماست، که یا دوتاست یا برگ هایی از اصل آن را کنده و صفحاتی بدان افزوده اند و بدین ترتیب تا متن اصلی و یا غیر مخدوش این شناسنامه را نیابیم نه فقط یکدیگر که خودمان را هم نخواهیم یافت. پس ضرورت است که ابتدا مطمئن شویم شاهنامه ی اصلی هنوز نایافته، از ما چه گفته و تاریخ و مکان تولد و اسامی والدین مان را در چه زمان و چه مکان و به نام چه کسانی ثبت کرده است.

سرانجام فردوسی
زمانی که فردوسی رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود که حالا دیگر به سلطنت رسیده بود، چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.
اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.
علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست. بعضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.
ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.
به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".
گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهایی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت. تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند. فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند. اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.
از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
۲۵ اردیبهشت ماه روز فردوسی بزرگ گرامی باد