نظریه توسعه اقتصادی حسین عظیمی[1]
هدف های رفتاری
دانشجو پس از مطالعه این فصل قادر خواهد بود:
6. سئوالات اساسی در بررسی جوامع ناپایدار را ذکر نماید.
حسین عظیمی (1327- 1382) اهل آران از روستاهای کاشان است. عظیمی کتابها و مقالات متعددی در زمینه توسعه اقتصادی دارد. مهمترین اثر وی در زمینه توسعه اقتصادی کتاب ” مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران" است که به اختصار اقتصاد ایران نامیده میشود. چاپ اول این کتاب در سال 1370 در 43 سالگی وی منتشر شد و تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است. از دیگر آثار وی میتوان به کتابهای 1. ایران امروز در آینه مباحث توسعه، 2. ایران و توسعه، 3. سیاست اجتماعی در کشورهای در حال توسعه (ترجمه)، 4. مقدمهای بر اقتصاد سنجی (ترجمه)، 5. تورم راهنمایی بر بحران در تئوری اقتصادی معاصر (ترجمه) اشاره نمود.
به گفته بسیاری از اندیشمندان عظیمی نظریه پردازی بود که ضمن آگاهی از علم اقتصاد، اقتصاد ایران را به خوبی میشناخت و برای اصلاح آن تا حد امکان تلاش می کرد. مهمترین ویژگی عظیمی روحیه عدالت خواهی وی بود، عظیمی هرگز بر اساس میل صاحبان قدرت عمل نکرد. تأثیر اندیشه عظیمی بر برنامههای توسعه اقتصادی کشور و بر آراء نظرات اندیشمندان دلسوز بر کسی پوشیده نیست. یادش گرامی باد (برنامه: 1383، شماره18).
به نظر وی ادبیات موجود نشان میدهد که مکاتب فکری مهم تفکر اجتماعی کوشیدهاند تا پدیده توسعه و عقب ماندگی جوامع را در چارچوبهای مشخص نظری مطالعه نمایند و فرضیات و قوانین علمی ذیربط متکی بر مکتب خویش را ارایه نمایند. علم اقتصاد نیز به عنوان یکی از پیشرفتهترین شاخه های علوم اجتماعی در این زمینه کوشش فراوان نموده است.
توسعه به مفهوم فرایندی خاص از تغییر و تحول که در نهایت محیط زیستی کاملاً نو و تازه برای مردم فراهم میآورد و زندگی مرفهتری را برای اقشار وسیعتر جمعیت امکان پذیر میسازد، پدیدهای بسیار پیچیده است که تنها در صورتی میتواند مورد مطالعه دقیق قرار گیرد که به عنوان واقعیتی” یکپارچه" تلقی شود. به عبارت دیگر، به نظر میرسد که مطالعه اقتصادی محض از فرایند توسعه، و به همینترتیب مطالعه محض اجتماعی، یا فرهنگی، یا سیاسی و یا حتی مطالعه محض تاریخی این پدیده نتواند فرایند پیچیده مورد بحث را به اندازه کافی روشن سازد. در نتیجه، مطالعه عظیمی که در اساس مطالعهای اقتصادی از فرایند توسعه است از برخوردی ” فراگیر" استفاده میکند و در حوزههایی بسیار فراتر از مرزهای تعیین شده، در علم اقتصاد مدرن گام مینهد. در عین حال چارچوب نظری مورد بحث وی را که اساساً چارچوبی تاریخی و فراگیر است میتوان در مقوله تئوریک ”مکتب نوسازی" قرار داد هر چند همانگونه که خواهیم دید تعبیری که از این مکتب در بحثهای عظیمی آمده است تفسیری ویژه و خاص میباشد.
9 . 2 تعریف توسعه
رشتههای مختلف علوم اجتماعی در خصوص تعبیر و تعریف توسعه، سعی بسیار نمودهاند با وجود این چنین به نظر میرسد که تعریفی از این مفهوم که مقبول عام باشد هنوز در میان دانشمندان وجود ندارد. در نتیجه برای هر محققی در این رشته لازم است که قبلاً روشن نماید که مفهوم خاص مورد نظر وی از توسعه در تحقیقاتش چه می باشد. همچنین ضروری است که محققین توضیح دهند که چرا چنین مفهومی را برگزیدهاند. این توضیحات میتواند از آشفتگیهای غیرضروری در خصوص مفهوم توسعه که در برخی از تحقیقات به چشم میخورد جلوگیری نماید و به درک علمی این مفهوم کمک کند.
عظیمی به منظور تعریف توسعه در چارچوب نظری مورد توجه خود، سعی کرده است که واژه توسعه را در محدوده بررسیهای علوم اجتماعی به کارگیرد. به علاوه، اضافه مینماید که مفاهیم استفاده شده در علوم اجتماعی بر اساس تعریف ماهیتاًً مفاهیمی ” تاریخی و تجربی" هستند. بنابراین به نظر میرسد که توسعه یک واژه تاریخی و تجربی است و نه یک واژه فلسفی یا اخلاقی. به همین ترتیب، باید گفته شود که توسعه با چنین مفهومی نمیتواند با لفظ ” خوب" یا ”بد" مورد قضاوت قرار گیرد. برای اجتناب از این قبیل داوریها باید به این مسئله که اینگونه قضاوتها تا چه حد ضروری و مفید هستند توجه نمود و ابتدا این نکته را درک کرد که توسعه باید به روش علمی تعریف و توصیف گردد. پس از آن این امکان پیش خواهد آمد که چنین درکی را در برابر اصول اخلاقی مورد قبول یک فرد یا گروه مورد آزمایش قرار دهیم. بخش عمدهای از آشفتگیهای موجود در علوم اجتماعی از جمله در تعریف توسعه، میتواند ناشی از کوششی تلقی گردد که سعی میکند دو رهیافت کاملاً متفاوت در مطالعه توسعه را با هم تلفیق نماید: رهیافت اول متعلق به زمینه علوم تجربی است، در حالی که دومی به محدوده فلسفه و اخلاق تعلق دارد. لذا میتوان گفت که درک مناسب ” علمی" از مفهوم توسعه تنها هنگامی حاصل میشود که مطالعه بتواند از دخالت فلسفه و اخلاق در بررسی اساساً تجربی و تاریخی پدیده توسعه احتراز نماید.
با نگاه به مفهوم توسعه از دیدگاه تاریخی و تجربی کاملاً روشن است که این مفهوم به رویدادهای تاریخیخاصی معطوف است. به عبارت دیگر به دلیل آنکه توسعه از دیدگاه علوم تجربی مفهومی تاریخی و عینی است، لذا اصولاً باید بتوان رویدادهای تاریخی ویژهای را که منشأ پیدایش این مفهوم بودهاند کشف کرد. در این راستا دقت در تاریخچه پیدایش و تحول مفهوم توسعه دلالت بر این نکته دارد که رویداد یا رویدادهای مهم تاریخی که میباید موجب ظهور مفهوم توسعه شده باشد میتواند به روشنی در انقلاب صنعتی ردیابی شود. نکته در آن است که با ظهور انقلاب صنعتی عصر تاریخی نوینی در زندگی ابنای بشر آغاز میشود. در کلام شایسته ” هابس" در توصیف آغاز دوران صنعتی و عصر جدید مورد بحث میخوانیم: اجازه دهید چند واژه انگلیسی را که در مدت زمان شصت سالی که این جلد کتاب با آن سر و کار دارد (1848-1789) ساخته شده و یا معانی جدیدی یافته است در نظر آوریم. برخی از این لغات عبارتند از صنعت، صنعتگر، کارخانه، طبقه متوسط، طبقه کارگر، سرمایهداری، سوسیالیسم، این واژهها همچنین شامل اریستوکراسی (حکومت اشراف)، راه آهن، لیبرال، محافظه کار، دانشمند، مهندس، پرولتاریا و بحران (اقتصادی) است. مطلوبیتگرا، آمار، جامعه شناسی و بسیاری از اسامی علوم مدرن دیگر از جمله همین اصطلاحات میباشند. ژورنالیسم، ایدئولوژی و تمام واژههای ساختهشده از این کلمات و یا جرح و تبدیل شده از آن و کلماتی چون ” اعتصاب" و فقر دائمی از زمره همین مقولهاند.
تصور دنیای مدرن بدون این کلمات و یا بدون اشیا و مفاهیمی که این نامها برآن نهاده شده است، معیار اندازهگیری عمق انقلابی است که در بین سالهای 1789 تا 1848 جریان داشت و در تاریخ بشریت از اعصار بسیار دور یعنی زمانی که انسان، کشاورزی، متالوژی، نوشتن، شهر و دولت را ابداع کرد موجب بزرگترین تغییرات شد. این انقلاب جهان را تغییر داده است و همچنان به تغییر تمامی جهان ادامه میدهد. این عصر تاریخی به طور همزمان در سرتاسر جهان آغاز نشد و در کشورهای مختلف نیز با سرعت مشابهی حرکت نکرد. در نتیجه میتوان یک فرایند نابرابر از تغییرات دورانی تاریخی را در نقاط مختلف جهان مشاهده نمود. این فرایند نابرابر از تغییرات بنیادی در کشورهای مختلف جهان، مدت زیادی ادامه یافت و منجر به ایجاد وضعیتیگردید که در آن تغییرات اساسی موجب تمایز بین کشورهایی که در فرایند صنعتی شدن موفق شده بودند و آنهایی که بسیار عقبتر مانده بودند گردید. به نظر میرسد که این تفاوت در بطن عواملی قرار داشته باشد که دسته بندیهای اخیر جهان به ” توسعه یافته" و ”کمتر توسعه یافته" را موجب شده است. بنابراین میتوان چنین نتیجهگیری کرد که توسعه یک تحول دورانی تاریخی است که کشوری را از یک عصر تاریخی” قدیمی" به جامعهای ”جدید و نو" هدایت میکند. میباید به این نکته نیز اشاره گردد که عصر قبلی در تاریخ بشریت عصر جوامع کشاورزی است که مشخصه آن حاکمیت سنت و آمریت بود، و چون عصر جدید بنا به تعریف ” نوین" تلقی میشود لذا در مفهومی کلی می توان فرض کرد که مفاهیمی چون صنعتی شدن، توسعه و نوگرایی به رویدادهای تاریخی یکسانی اشاره دارند. ”توسعهاقتصادی عبارت است از فرایندی که یک جامعهسنتی را به یک جامعهصنعتی تبدیل میکند و طی آن فرایند مبانی فنی تولید از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن متحول می شود".
9 .3 انواع اصلی جوامع
عظیمی با توجه به برخورد نظری- تاریخی فوق از دو نوع جامعه کاملاً متمایز از هم صحبت میکند: نوع اول جوامع نوین، صنعتی و توسعه یافته را در بر میگیرد و نوع دوم مشتمل بر جوامع سنتی، کشاورزی و توسعه نیافته است. اما باید فوراً اضافه نمود که گروه دیگری از کشورها نیز وجود دارند. اینها جوامعی هستند که نه مدرن هستند و نه سنتی. جوامع مزبور علت وجودی خود را در این واقعیت یافتهاند که عصر مدرن در تاریخ بشریت، که عصر صنعتی شدن و نوگرایی است، یک عصر فراگیر بینالمللی است. بنابراین، عامل مزبور یعنی عصر تاریخی جدید تمامی جهان را تغییر میدهد بدون اینکه اهمیتی داشته باشد که کدام بخش یا بخشهایی از جهان در روند نوگرایی فعال هستند. در نتیجه کشورهایی که از قافله نوگرایی بسیار عقبتر ماندهاند نمیتوانند کماکان نسبت به چارچوب سنتی کشاورزی خود وفادار باشند. آنها به علت آنکه تحت فشار غیرقابل مقاومت نیروهای تاریخی عصر نوین میباشند چارهای ندارند جز آنکه تغییر یابند و به جامعه دیگری، که الزاماً مدرن، صنعتی و یا توسعه یافته نیست تبدیل شوند. این نوع سوم از جوامع، که میتواند به عنوان ”جامعه گذرا" و یا جامعه ناپایدار طبقه بندی شود شامل تمامی کشورهای کمتر توسعه یافته دنیای امروز خواهد بود. متعاقباً مورد بحث قرار خواهد گرفت. اما فعلاً بهتر است صحبت خود را چنین خلاصه کنیم که بر اساس چارچوب نظری مطرح شده در این بررسی میتوان از سه نوع جامعه مشخص و متفاوت زیر صحبت کرد:
9 . 3 . 1 جوامع نوین
جوامع نوین آن دسته از جوامع میباشند که در ورود و همگامی با عصر صنعتی موفق بودهاند آنها تمامی مظاهر زندگی خود را تغییر دادهاند و این امکان برایشان به وجود آمدهاست که از سطح زندگی بالاتری، علی رغم افزایش انفجارگونه جمعیت در مراحل ابتدایی صنعتی شدن، بهرهمند گردند. فرایند تغییر در چنین کشورهایی پدیدهای کوتاهمدت و هموار نبوده است. چندین قرن سپری گشته است تا این جوامع بتوانند تحولات معنیداری در نوسازی جامعه خود ایجاد و این تحولات را نهادی نمایند. در این راستا تغییرات چشمگیری در وضعیت اجتماعی و سیاسی آنان به وجود آمده است. علاوه بر آن، و علی رغم چنین تغییرات عمده به نظر نمی رسد که این کشورها هم اکنون به نقطه پایان فرایند نوگرایی خود رسیده باشند. تصویری کلی و بسیار ساده شده از این فرایند بلندمدت در جدول (9-1) نشان داده شده است. به علاوه مشخص است که این نوگرایی و این جامعه جدید، به معنیحل و فصل تمامی مشکلات بشری در این کشورها نیست و لذا نباید توسعه را الزاماً مترادف با حل مشکلات، حتی در زندگی اقتصادی و مادی مردم این سرزمینها دانست. در هر حال آنچه در اینجا مورد تأکید است اینکه عصر تاریخی تازهای در زندگی انسانها مطرح است. این عصر تازه جوامع قدیمی را به زوال کشانیده و جوامعی تازه بنیاد نهاده است. این تحول اساسی الزاماً به معنی حل مشکلات نیست ولی به هر صورت بازگشت به جوامع قدیم (و یا حفظ شرایط موجود در جوامع ناپایدار کنونی) در دوران تاریخی نوین نیز ممکن نیست.
جدول 9- 1 تصویری کلی و ساده شده از تحولات نوین در طی قرون 15 تا 20
در کشورهای پیشگام در فرایند صنعتی
|
||||||||
|
رنسانس |
|
آغاز محسوس دوران صنعتی |
|
قرن اعتراض و آشوب اجتماعی |
|
دوران اصلاح و بازسازی |
|
-بازسازی فرهنگی، علمی، سیاسی، اجتماعی در جامعه |
بنیانگذارینظاماقتصادی سرمایهداری محض (لیبرالیسمکلاسیک) |
-انباشتشدیدسرمایه -رقابت در بازار -افزایش شدید تولید -فقرشدیدکارگرانصنعتی -آشوب سیاسی |
-بنیانگذاریجامعه و دولترفاه - شکوفاییدموکراسی |
|||||
قرنهای15تا 17 |
قرن هجدهم |
قرن نوزدهم |
قرن بیستم |
|||||
|
9 . 3 . 2 جوامع سنتی
جوامع سنتی، آن دسته از جوامع متکی بر کشاورزی دهقانی هستند که قبل از عصر نوین تاریخی وجود داشتند. جوامع مزبور با مشخصههای زیر شناخته میشوند:
جوامع سنتیکشاورزی در حال حاضر به دلیل بینالمللی بودن و نفوذ چشمگیر عصر جدید در تاریخ زندگی انسانها، کاملاً متلاشی شدهاند. به عبارتی دیگر، جوامع سنتی، دیگر به جهان واقعیت تعلق ندارند و عمر آنها از طریق نفوذ مکانیسمهای قدرتمند عصر صنعتی نوین در تاریخ انسانها به پایان رسیده است. این اضمحلال و نابودی یا از طریق تبدیل جوامع کشاورزی به جوامع نوین در بخش صنعتی شده دنیا حادث شده است یا اینکه از طریق کاربرد تأثیرات نفوذ بخش صنعتی شده جهان بر روی جوامع غیرمدرن به وجود آمده است. این تأثیرات عمدتاً میتواند تحت عناوین زیر مورد مطالعه قرار گیرد:
در میان این نرم افزارها میتوان اقلام دارویی، بهداشتی، داشتن بهداشت، و نیز منابع جدید انرژی و تجهیزات جدید سرمایهای در جوامع کشاورزی، و معرفی و تزریق سیستمهای آموزشی جدید دربافت قدیمی جامعه سنتی را مورد اشاره قرار داد.
نیروهای منفک نشدنی از نظام نوین جهانی که نفوذ غیرقابل انکاری در ادغام مناطق توسعه نیافته جهانی در نظم نوین بینالمللی دارند. در میان این نیروها میتوان به عواملی چون نیاز به تدارک دائمی منابع انرژی برای کشورهای صنعتی، نیاز به گسترش بازارهای بینالمللی، نیاز به تهیه برخی مواد غیرسوختی و از جمله مواد اولیه ضروری، اشاره نمود.
در نتیجه واضح به نظر می رسد که جوامع کشاوزری سنتی به دنیای موزهها و کتابخانهها تعلق دارند. ولی به این دلیل روشن که آنها اولین سنگ بنای جوامع نوین و جوامع ناپایدار هستند و مطالعه آنان به منزله عمیقتر کردن درک ما از جوامع فعلی است به بررسی آنها پرداخته میشود.
9 . 3 . 3 جوامع ناپایدار
جوامع ناپایدار آن دسته از جوامع است که نه صنعتی و نوین هستند و نه سنتی و متکی به کشاورزی دهقانی. ساختارهای اصلی این جوامع تحت تأثیر نیروهای خارجی که از سوی بخش صنعتی جهان وارد میشود از هم گسیخته است. این نیروها که در بیشتر موارد برای اکثریت مردم جوامع ناپایدار قابل درک نمیباشد، تمام محیط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورشان را تغییر داده است. به بیان روشنتر، مردم در این کشورها، نا خود آگاه و تحت تأثیر نیروهای غیرقابل درک خارجی از جهان معاصر خود جدا شده و مجبورند در افق زمانی کاملاً متفاوتی زندگی کنند. آنها نه میتوانند به قوانین بازی منسوخ شده ولی شناخته شده دوره تاریخیخودشان متوسل شوند، نه قوانین بازی جدیداً استقرار یافته را درک میکنند. توسل به روشهای قدیمی میتواند تنها تیره بختی و فقر و محرومیت آنان را تشدید کند و سعی در مشارکت فعالانه در بازی ناشناخته جدید میتواند به باخت حتمی آنان بیانجامد. نتیجه این شرایط یک وضعیت تردید آمیز و بیمحتوای فرهنگی است. وضعیتی که در آن فرد به معتبر بودن معیارها و ضوابط داوری خویش (اخلاق) و به نگرشهای گوناگون خود نسبت به زندگی اعتمادی ندارد.
روشن است که در چنین وضعیتی جامعه نمیتواند هیچ نوع تعادل معنیداری را تجربه کند. جامعه مورد بحث بی ثبات میشود و عدم تعادل دستور کار روزمره می گردد. لذا این جوامع، ناپایدار هستند و دیر یا زود محکوم به مرگ و زوال خواهند بود.
دلیل اصلی برای چنین مرگ اجباری این است که بحرانهای فراوان موجود در این جوامع ناشی از این واقعیت اساسی است که آنها آنکه در عصری نوین از دیدگاه تاریخی زندگی میکنند ولی ساختارهای اصلی زندگیشان متناسب با این دوران تغییر نیافته و نوسازی نشده است، به این دلیل است که بحرانهای مورد بحث باید الزاماً به یکی از دو سرانجام زیر برسند:
در هر یک از دو حالت فوق، جامعه تحت بررسی دیگر وجود نخواهد داشت. از این رو در چنین جوامعی، امور حالت ناپایدار دارند و به این دلیل این جوامع را گذرا خواندهایم. جامعه ناپایدار دارای ویژگیهایی است که در بسیاری از موارد به ویژه در ابعاد غیرفیزیکی زندگی، نه شبیه جوامع نوین موجود است و نه شبیه آنهایی است که در جوامع سنتی موجود بوده است. جدول 9-2 نمایانگر بخشی از ویژگیهای اساسی در سه نوع جامعه مورد بحث و تفاوت و یا تشابه آنها در این جوامع میباشد.
بنابراین روشن است که جامعه ناپایدار بنا به تعریف با عدم تعادل و بی ثباتی مشخص خواهد شد. همچنین این قبیل جوامع را حتی به صورت مقدم بر تجربه خواهیم توانست با مشخصههایی از قبیل موارد زیر توصیف کنیم :
بر این اساس، تحقیق و بررسی درباره جوامع ناپایدار در چارچوب فوق تنها میتواند ” کمّیاتی" را در زمینه اندازه مقدار مشخصههای مورد اشاره در جامعه مورد بررسی ارائه دهد. ولی این کمّیات و مقادیر علی رغم اهمیتی که دارند، نه برای درک واقعیتهای این جوامع کافیخواهند بود نه به تنهایی خواهند توانست کمکی به روشن ساختن تحولات آینده این جوامع بنمایند.
9 . 3 . 3 .1 سئوالات اساسی در بررسی جوامع ناپایدار
مهمترین نکات در مطالعه تغییرات و تحولات در جوامع ناپایدار درک جهت، سرعت، و کفایت حرکت و تغییر علاوه بر نتایج مقداری چنین تغییراتی در این جوامع میباشد. لذا سئوال این است که آیا یک جامعه ناپایدار در حال حرکت به سوی نوینسازی ساختارهای اجتماعی- فرهنگی خود هست یا خیر؟ اگر پاسخ به این سئوال مثبت باشد، آنگاه مهم خواهد بود که سرعت و میزان کفایت فرایند نوینسازی کشور را درک کنیم.
برای یافتن پاسخهایی هر چند جزئی به این سئوالات اساسی، درک فرایند توسعه به صورتی تفصیلیتر از آنچه تاکنون بحث کردیم لازم است. در این راستا باید تأکید کرد به نظر میرسد که تمامی تحولات اساسی در چرخه اصلی زندگی اقتصادی بشر طی گذر تاریخی از جامعه سنتی به جامعه نوین در اساس بر محور تغییر و تحول در نگرشهای مربوط به گسترش علم و فن و به کارگیری این مقولات در فرایند تولید متکی است. به عبارت دیگر به نظر میرسد که در جریان گذر تاریخی نوین بشری، گسترش علم و فن باعث میگردد که از یک طرف منابع طبیعی بسیار وسیعتری در اختیار جوامع صنعتی قرار گیرد و از طرف دیگر جامعه مزبور از جامعهای بسته به جامعهای باز تبدیل گردد، و بالاخره منابع انرژی مورد استفاده که نهایتاً به افزایش بی سابقه و اعجاب انگیز کمّیت و کیفیت تولید میانجامد و زمینه ایجاد انسانی نو را فراهم میآورد.
جدول 9-2 برخی از مشخصات جوامع سنتی، نوین و ناپایدار
شرح |
جامعه سنتی |
جامعه نوین |
جامعه ناپایدار |
نرخ زاد و ولد |
زیاد |
کم |
زیاد |
نرخ مرگ و میر |
زیاد |
کم |
نسبتاً کم |
نرخ رشد جمعیت |
کم |
کم |
زیاد |
پایه جمعیتی |
کم |
زیاد |
زیاد |
ذخایر علمی- فنی |
محدود |
وسیع |
محدود |
موجودی سرمایه |
محدود وکمبازده |
وسیع و پربازده |
محدود و کمبازده |
منابع طبیعی در دسترس |
محدود |
وسیع |
محدود |
تولید سرانه |
محدود |
زیاد |
محدود |
بیکاری آشکار |
محدود |
نسبتاً محدود |
زیاد |
بیکاری پنهان |
زیاد |
محدود |
زیاد |
هدف اساسی در فعالیت اقتصادی |
تداوم حیات |
کارایی و تولید حداکثر |
تداوم حیات |
حجم فقر و محرومیت مطلق |
زیاد |
محدود |
زیاد |
حجم فقر و محرومیت نسبی |
نسبتاً محدود |
نسبتاً محدود |
زیاد |
اصل اساسی در طبقهبندی انسانها |
خانواده، نژاد، رنگ پوست |
عوامل موثر بر کارآیی تولیدی |
مبهم |
اصل اساسی در نهادهایحکومتی |
تحکم و اجبار ناشی از اشرافیت |
اجبار ناشی از اداره امور |
مبهم |
حوزه جغرافیایی فعالیت اقتصادی |
محلی |
بینالمللی متکی بر ارتباط متقابل |
بینالمللی و وابسته |
عصاره و شیره باورهای فرهنگی |
سنت محوری و غیرعلمی |
علمی و بریده از سنتها |
مبهم |
مشخصه اصلی |
تعادل معیشتی |
تعادل رفاه |
عدم تعادل و بحران |
9 . 4 مبنای اصلی توسعه: تحولات علمی و فنی
بشر، در تمامی دورانهای اقتصادی زندگی خود به حجمی از ذخایر علمی و فنی دسترسی داشته و با به کارگیری این ذخایر در صحنه تولید توانسته است به سطحی از تولید اقتصادی نایل آید. دوران سنتی (ما قبل صنعتی) زندگی بشر نیز از این قاعده مستثنی نبوده است، به عبارت دیگر انسان سنتی نیز به حجمی قابل توجه از ذخایر علم و فن دسترسی داشته و با بهرهگیری از ذخایر مزبور توانسته است زندگی اقتصادی خود را سر و سامان دهد.
نگاهی کوتاه به علم و فن مورد استفاده در صحنه تولید اقتصادی کشور ما تا اوایل این قرن به عنوان نمونهای از جوامع سنتی به خوبی نشان میدهد که علم و فن مورد بحث کاملاً قابل توجه نیز بوده است. در این زمینه کافیاست به علم و فن مورد استفاده در مهار منابع آب کشور از طریق حفر قنات، و یا به دانش و آگاهیهای علمی- فنی کشاورزی سنتی ایران توجه شود تا معلوم گردد که بحث علم و فن، بحثی مدرن نیست و بشر از همان آغاز با این دو وسیله و ابزار جادویی دمساز بوده است. اما آنچه در دوران مدرن تازه است، روش کسب علم و فن و روش انتقال آن در میان افراد یک نسل و یا از نسلی به نسل دیگر است. به عبارت روشنتر وجه ممیزه دورانهای تاریخی بشر در وجود یا فقدان ذخایر علمی- فنی نیست، بلکه آنچه در زمینه علم و فن یک دوران تاریخی را از دوران قبلی جدا میسازد دو روش یا دو مکانیسم اصلی زیر است:
جوهره تغییر و تحول در این دو مکانیسم اصلی در جوامع سنتی و نوین در جدول 9-3 خلاصه شده است.
دو تحول اساسی فوق باعث شده است که بشر در دوران مدرن تاریخ خود موفق به صرفه جوییهای عظیم در نادرترین منابع خود یعنی زمان گردد و این صرفه جویی است که امکانات وسیع افزایش بازدهی و تولید را برای انسانهای عصر جدید فراهم آورده است.
جدول 9- 3 روشهای اصلی کسب و انتقال علم و فن در جوامع سنتی و نوین
شرح |
جامعه سنتی (ما قبل صنعتی) |
جامعه نوین (صنعتی) |
روشکسب علم و فن |
تجربه و خطا در صحنه تولید |
مطالعات کتابخانهای و آزمونهای آزمایشگاهی |
روش انتقال علم و فن |
شاگردی و ممارست در صحنه تولید |
دورههای آموزشی از پیش تدوین شده |
به دیگر سخن میتوان گفت که اگر زمان در دوران سنتی تاریخ بشر پدیدهای خطی و یک بعدی انگاشته شود، زمان در دوران صنعتی به پدیدهای سطحی و دو بعدی تبدیل میگردد. زمان از این دیدگاه در دوران سنتی تاریخ بشر عمدتاً دارای طول است، حال آن که زمان در دوران مدرن دارای دو بعد طول و عرض میگردد. لذا همانگونه که در نمودار 9- 1 نیز آمده است، مقدار و کمیت زمان بین نقاطA و B در دوران سنتی اساساً معادل طول پاره خط AB تلقی میشود، حال آن که مقدار و کمیت زمان در دوران معاصر معادل سطح مستطیل ABCD است. ملاحظه میگردد که حتی در صورت تساوی طول زمان (تعداد ثانیهها در پارهخط AB) در دوران سنتی و نوین، باز هم زمان در دسترس در همین فاصله، در دو جامعه مورد بحث به مراتب متفاوت است. از اینجاست که به سادگی میتوان به این نتیجه رسید که زمان به مفهوم قرار دادی ثانیهها در دو جامعه سنتی و نوین اساساً قابل مقایسه نیست و بدین صورت است که با گذشت هر ثانیه، شکاف عقب ماندگی بین جوامع سنتی و مدرن معادل کمیت مشخص شده در محور عمق زمان، زیاد میگردد. شواهد موجود از تحولات اقتصادی- اجتماعی در جوامع نوین حاکی است که احتمالاً دوران تازهای از تحولات اقتصادی- اجتماعی در تاریخ بشر در حال شکل گیری است. هدف اساسی زندگی اقتصادی بشر در دوران قبلی (سنتی) حفظ و تداوم حیات در دوران نوین (صنعتی) حداکثرکردن تولید با تخصیص حداقل منابع بوده است.
|
نمودار 9- 1 زمان در دورانهای مختلف تاریخ بشری
زمان در دوران سنتیتاریخ (پدیدهای خطی) |
|
||||||||||
زمان در دوران صنعتی تاریخ (پدیدهای سطحی)
|
|
||||||||||
زمان در دوران فراصنعتی تاریخ (پدیدهای حجمی)
|
|
شواهد موجود نشان میدهد که هدف اساسی زندگی اقتصادی بشر در دوران بعدی تاریخ خود به احتمال زیاد، سازگار نمودن تولید اقتصادی با شرایط حفظ تعادل محیط زیست خواهد بود. بدین صورت به نظر میرسد که در دوران بعدی تاریخ بشر خواهیم توانست از زمان به عنوان پدیدهای حجمی سخن بگوییم و محور سوم در دستگاه مختصات ذیربط میتواند محور کیفیت زمان نامیده شود. این همه در صورتی است که بشر بتواند دوران گذر پرآشوب تاریخی جدید را در شرایطی سپری سازد که بحران های گذار به انهدام کلی دستاوردهای هزاران ساله منتهی نشود.
9 . 5 نوسازی فرهنگی و علمی نمودن آن: محور تحولات توسعهای
به هرحال نکته مورد تأکید در این بحث آن است که تحولات اساسی کیفی در حوزه علم و فن محور و بنیانی است که جامعه نوین را بر اساسخود سامان داده است. در عین حال مطالعه تفصیلی تجارب و شواهد توسعهای موجود نشان میدهد که عامل زیربناییتر در تحولات نگرش علمی- فنی جامعه عامل و عنصر فرهنگی است. به عبارت دیگر با مطالعه وسیعتر شواهد موجود متوجه میشویم که مهمترین عنصر برای کمک به فرایند توسعه عبارت است از تغییری اساسی در فرهنگ که از طریق ایجاد ساختارهای اجتماعی مناسب باعث روی آوری جامعه به دانش و کاربرد روشهای علمی در ابعاد مختلف زندگی و فعالیتهای جامعه گردد. به بیان دیگر، به نظر میرسد که مهمترین عامل در نوین سازی تاریخی جامعه در دوران معاصر، عامل فرهنگی است. ولی بایستی بلافاصله تأکید شود که نوع خاصی از تغییر فرهنگی و نه هر تغییری که صرفاً فرهنگی است مورد نیاز است تا فرایند تحول مورد اشاره یعنی نوسازی تاریخی در جامعه ناپایدار نهادی شود. تغییر فرهنگی مورد بحث باید مستقیماً معطوف به تغییر جهت دادن نگرش و باورهای اعتقادی مردم در یک جامعه ناپایدار از وضعیتهای مبهم موجود (مطرح شده در جدول 9- 3 ) به حالتی باشد که در آن روش علمی عامل تعیین کننده در صحنه فرهنگی و اجتماعی است. اکنون سئوال این است که چگونه چنین تغییری میتواند در جامعه ناپایدار رخ دهد؟ دقت در تجربه جوامع نوین و توسعه یافته فعلی مشخص میسازد که تغییر فرهنگی مذکور از لحاظ تاریخی، با کاربرد یکی از روشهای زیر یا ترکیبی از آنها رخ داده است.
مشکل اصلی روش اول یعنی آزمایش و خطا این است که این روش فوق العاده وقتگیر و غیر کارا است. در این راستا باید تأکید کرد که زمانی بیش از سه قرن در جوامع صنعتی اولیه مانند انگلستان گذشت تا تغییر فرهنگی مورد نیاز نوین سازی در این کشور نهادی شود و پس از گذشت زمان طولانی مورد بحث بود که فرهنگ تازه ایجاد شده توانست مبنایی قوی برای ایجاد تغییرات نوین در سایر ساختارهای جامعه همچون ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مدیریتی فراهم آورد.
9 . 6 برنامه ریزی توسعه
به هر حال، همانگونه که اشاره شد، جوامع ناپایدار عصر حاضر با بحرانهایی قابل توجه در ابعاد مختلف زندگی خود، بحرانهایی که با سرعت و شدت در حال افزایش میباشند، مواجهاند. این کشورها ناگزیرند با احساس نا امیدی عمیق که ناشی از این وضعیت است دست و پنجه نرم کنند. به علاوه این جوامع احساس میکنند که وقت کافی در اختیار ندارند تا بتوانند با توسل به روش آزمایش و خطا به تغییر فرهنگی مورد بحث اقدامکنند. به نظر میرسد که این عوامل یعنی فشار زمان و احساس یأس را باید از جمله علل اصلی تمایل آنان به استفاده از برنامه ریزی در جهت نیل به هدف نوین سازی جامعه دانست. این تمایل و این نوع برنامه ریزی کاملاً متفاوت از سایر برنامه ریزیهای اقتصادی است که از یک طرف پس از انقلاب کمونیستی در سال 1917 در شوروی عملی شد و یا پس از بحران عظیم اقتصادی سالهای 1929 تا 1932 مورد قبول جهان صنعتی قرار گرفت. برنامه ریزی اقتصادی در نظام کمونیستی بر این ایده استوار بود که ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه همراه با انقلاب اصلاح شده است و حال باید با برنامه ریزی اقتصادی و شدت بخشیدن به فرایند اثبات فیزیکی سرمایه به ایجاد زیر بناهای مادی جامعه جدید و کارخانجات پرداخت. برنامه ریزی اقتصادی در جوامع صنعتی پیشرفته از طرف دیگر متکی بر این پندار بود که نظام سرمایهداری محض با گذر اجباری از دورانهای متوالی بحران، حجم عظیمی از رنج و محرومیت را به تودههای وسیع جامعه تحمیل مینماید و باعث بیثباتی کلی نظام میگردد. لذا باید از طریق برنامه ریزی اقتصادی به محدود کردن دامنه این نوسانات ادواری اقتصادی همت گماشت و کوشید تا جامعه از مسیری هموار از رشد اقتصادی برخوردار باشد.
با توجه به موج نیرومند ” خصوصی سازی" و ” آزادی خواهی اقتصادی" که تهاجم خود را آغاز کرده و سرزمینها و کشورهای فراوانی را در دو دهه اخیر در امواج خود غوطهور ساخته است، و با توجه به فروپاشی نظام کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی سابق و در کشورهای اروپای شرقی، لازم به نظر میرسد که مسئله لزوم برنامه ریزی برای نوین سازی موفقیت آمیز جوامع ناپایدار مجدداً و با دقت بیشتر مورد بررسی قرار گیرد. در این راستا در ابتدا لازم است که به مکتب مهم تفکر اقتصادی کلاسیک که” اصل لایتغیر" و ” ازلی- ابدی" تقدس انگیزه خصوصی و عدم دخالت دولت را مطرح کرده است نظری دوباره بیفکنیم.
9 . 6 . 1 مبانی اصلی در مکتب اقتصادی کلاسیک: آزادی عمل و نتایج آن
اقتصاد کلاسیک قرن هیجدهم و نوزدهم به ویژه توسط اقتصاددانان بزرگی نظیر آدام اسمیت، ریکاردو، والراس و مارشال پایه گذاری شد. دستاورد برجسته این اقتصاددانان این بود که رئوس کلی مطالب و قضایای شاخه بسیار مهم و جدیدی را در علوم اجتماعی پایهگذاری کردند که درآن زمان به نام اقتصاد سیاسی و بعدها به عنوان علم اقتصاد شناخته شد. اصول بدیهی در این مکتب فکری به شرح زیر خلاصه میشد:
الف. افراد بشر فطرتاً در رفتار معاملاتی و اقتصادی خود به دنبال نفع شخصی و حداکثرکردن این منفعت میباشند. باید افراد مزبور را تشویق کرد که مطابق با فطرت مزبور به رفتار اقتصادی مشغول باشند و باید تمامی زمینههای لازم برای این کار را فراهم آورد.
ب. تمامی بازارها باید از ویژگیهای بازار رقابتی برخوردار باشد و هرگونه انحصار باید از بازار برچیده شود.
تجزیه و تحلیلهای مکتب کلاسیک در علم اقتصاد نشان میداد که در صورت تحقق دو فرض بالا، کل ظرفیت تولیدی و تولید (و یا به قول اسمیت ثروت) جامعه از طریق انباشت شدید سرمایه و گسترش مدام نوآوریهای فنی و مدیریتی افزایش خواهد یافت (نمودار 9-2).
به علاوه تحلیلهای نظری نشان میداد که در همین شرایط منافع دیگری نیز برای جامعه فراهم خواهد آمد. از جمله این منافع میتوان به موارد عمده زیر اشاره کرد:
بدیهی است که مکتب فکری فوق که در شرایط فقر فراگیر و وحشتناک جامعه در حال گذر انگلستان و اروپا ارائه میشد وعده عملی ایجاد جامعهای از نظر اقتصادی شکوفا و قدرتمند در محو فقر و محرومیت را میداد به زودی به ایدئولوژی نظام حاکم بر این جوامع تبدیل گردید. کدام دولت یا گروه سیاسی دیگری بود که بتواند اهدافی جز افزایش ثروت جامعه، فراوانی کالاها، قیمتهای پایین در بازارها، اشتغال کامل، و مقولاتی از این قبیل را به جامعهای فقیر وعده دهد و ”عاقل و خیرخواه” نیز تلقی شود.
همه این اهداف توسط مکتب جدید اقتصادی مطرح می گردید و حصول به آنان به سادگی امکان پذیر تلقی میشد. ملاحظه میشود که چگونه مکتب اقتصادی جدید (کلاسیک) ایدئولوژی قدرتمند و بدون رقیب جامعه گردید. این مکتب نیز همانند مکتب تفکری مارکسیستی (هر چند از طریق روشهایی متفاوت) وعده میداد که بهشت موعود را در سرزمین خاکی انسانها ایجاد خواهد کرد و کشش اینچنین وعدههای متکی بر علم در جامعه فقر زده انسانها همیشه بسیار زیاد بوده و هست. در هر حال بر اساس مکتب جدید آنچه بایستی انجام میشد این بود که دولت را محدود و مجبور سازیم که فقط به عنوان نماینده جامعه مراقب قداست مالکیت خصوصی و ایجاد رقابت در بازار باشد. اگر این کار انجام میشد و دولت در سایر امور اقتصادی دخالت نمیکرد، آنگاه دست نامرئی بازار بود که به اهداف جامعه و به خواب و خیالهای اقتصادی- رفاهی مردم، جامه عمل میپوشاند.
نمودار 9- 2 مارپیچ توسعه در دنیایآکسیوماتیک سرمایه داری کلاسیک
بدیهی است که ایجاد جامعهای مطلوب، ثروتمند و در حال رشد نظیر جامعه رؤیایی ”مدینه فاضله" مورد نظر کلاسیکها اگر غیرممکن نباشد در عمل بسیار مشکل است. متأسفانه این مشکل اساسی در تمام تلاشهای عملی انسانها در پیریزی جوامع آرمانی و مدینههای فاضله در سرتاسر تاریخ همیشه وجود داشته است. در هر حال مکتب جدید اقتصادی در جامعه انگلستان اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم به کار گرفته شد و بسیاری از نتایج نظری پیش بینی شده اقتصادی کلاسیکها را در عمل نیز ایجاد کرد. موارد زیر از زمره این نتایج میباشد:
در عین حال و متأسفانه ملاحظه شد که نتایج پیش بینی نشدهای نیز در جامعه حاصل آمده است، نتایجی که تمامی دستاوردهای مثبت نظام را نیز به شدت از دیدگاه عامه مردم و متفکران بزرگ اجتماعی زیر سئوال میبرد. نتایج پیش بینی نشده و نامطلوب مورد بحث عمدتاً در دو زمینه زیر حاصل شد:
اقشار وسیعی از جمعیت اروپایی در بطن چنین چارچوبی از زندگی اقتصادی و اجتماعی و در دامان فقر و جهل ناشی از کارکردهای نظام سرمایهداری محض به مواد اولیه تب و تاب تحولات سیاسی تبدیل شدند و قرن نوزدهم اروپا را به قرن آشوبهای اجتماعی تبدیل کردند. این حجم عظیم از فقر و مذلت و این بی ثباتی قابل توجه شرایط اجتماعی- سیاسی طبیعتاً اذهان متفکران و نظریه پردازان اجتماعی- اقتصادی این جوامع را برای دهههای متمادی به بررسی عمیقتر مسئله و کوشش در جهت یافتن راهحل معطوف داشته بود. در همین راستاست که مکاتب مختلف نظری در اروپای آن زمان شکل میگیرد، مکاتبی که هر یک به نوع و روش خویش با نظام سرمایهداری خالص به مخالفت میپردازد. از یک طرف تعاون و جنبش تعاونی شکل میگیرد که در اساس به دنبال پایه ریزی جامعهای جدید بر اساس تعاون اجتماعی- اقتصادی مردم میباشد. از طرف دیگر جنبش مارکسیستی پیش میآید که با پیش بینیهای علمی مرگ زودرس در نظام سرمایهداری را اعلام میدارد و شعار تغییر جهان و نه تفسیر آن را بر این اساس مطرح میسازد. از جهتی دیگر با جنبش آنارشیسم در همین قرن مواجهیم که دولت متمرکز را علت العلل فساد میداند و راه چاره را نهایتاً در حذف دولت و ایجاد جامعههای محلی کوچک می بیند. اما در نهایت در تمامی این دوران از دیدگاه تحلیل علمی (در چارچوب علوم تجربی تاریخی اجتماعی) تفسیر رضایت بخش، و قابل قبولی حاصل نمیآید و مشکل اجتماعی مورد بحث در شرایط فقدان درک نظری- علمی حل نشده باقی میماند. شاخههای مختلف علوم اجتماعی در این زمینه به فعالیت ادامه میدهند و در نهایت در همه این علوم دستاوردهای تازهای به دست میآید که زمینههای لازم بازسازی نظام سرمایهداری ناب و ایجاد جامعه رفاه را فراهم میآورد.
علم اقتصاد نیز در نهایت این نکته را در مییابد که تعادل حاصل از کارکرد نیروهای بازار در سطح خرد (دست نامرئی) الزاماً و در تمامی شرایط به تعادل مهمتر در سطح کلان به ویژه در زمینه اشتغال کامل نیروی کار و نیز مسیری هموار و بدون نوسازی از فعالیت اقتصادی نخواهد انجامید. بنابراین، تئوری اقتصادی همراه با انقلاب کینزی به نقطهای میرسد که ایجاد تغییراتی مشروط و مشخص را در ساختار نظام سرمایهداری خالص توصیه مینماید.حال علم اقتصاد توصیه میکند که دولت در بین همه وظایف خود میباید مسئولیت هدایت جامعه در خصوص نیل به تعادل کلان را عهدهدار شود. به عبارت دیگر توصیه میشود که دولت از یک سو باید، سعی کند که مسیر رشد را، که در حالت عمل خود به خود بازار دارای نوسانات ادواری قابل توجه است، در حد امکان هموار سازد، و از سوی دیگر باید سعی کند که هم بر سرعت رشد اقتصادی نظارت داشته باشد و هم در آن مداخله کند تا اقتصاد را به وضعیت اشتغال کامل رهنمون سازد. اما این نکته مورد تأکید مجدد قرار میگیرد که مداخلات دولت میباید محدود به هدایت متغیرهای کلان باشد و به ویژه دولت نباید در تملک خصوصی ابزار تولید مداخله کند و خود را درگیر تولید کالاها و خدماتی نماید که از جمله کالاهای عمومی محسوب نمیشوند. در مقام جمع بندی، دولت اجازه دارد که مدیریت اقتصادی کند اما فاقد این اجازه است که انگیزه منفعت جویی را دنبال کند. لذا دولت مجاز به برنامه ریزی میشود ولی با این هدف که شرایط کارکرد هموار، مداوم، و سالم انگیزه خصوصی را در جامعه در تمامیحالات و به ویژه در شرایط بحران و کمبود تقاضای مؤثر فراهم آورد.
بنابراین باید روشن شده باشد که این نوع برنامه ریزی اساساً از دو نوع برنامه ریزی اقتصادی عمده دیگر، یعنی برنامه ریزی به منظور تغییر بافت یک جامعه ما قبل سوسیالیستی به جامعه سوسیالیستی در اقتصاد کمونیستی و همچنین برنامه ریزی برای توسعه اقتصادی در یک اقتصاد غیرکمونیستی توسعه نیافته (جامعه ناپایدار) متفاوت میباشد ما در این نوشته خود را درگیر مسائل و مشکلات و یا ارزیابی فرایند برنامه ریزی در اقتصاد صنعتی و یا در کشور کمونیستی نمیکنیم. اشارهای گذرا به این مباحث از آن جهت بوده است که روشن شود که بدون توجه به این نکته که آیا برنامه ریزی در اقتصادهای صنعتی و یا در کشورهای کمونیستی از دیدگاه نظری موجه بوده یا نه، این موضوع ارتباطی به جوامع ناپایدار و موضوع برنامه ریزی در این کشورها ندارد.
9 . 6 . 2 اصول بدیهی در رفتار اقتصادی در جوامع ناپایدار
اما جدا از نیاز ” احساس شده" به برنامه ریزی توسعه در جوامع ناپایدار، که قبلاً مورد بحث قرار گرفت، آیا میتوان مبنایی نظری در حمایت از این نیاز نیز به دست آورد؟ جواب به این سئوال به ویژه از این جهت دارای اهمیت است که میدانیم داستان برنامه ریزی توسعه در کشورهای ناپایدار از نظر تجارب موجود داستان چندان موفقیتآمیز و شورانگیزی نبوده است. آیا برنامه ریزی توسعه در اساس و از دیدگاه تحلیلنظری بیهوده است و یا نوع برنامه ریزی های انتخاب شده باعث مشکلات موجود در این زمینه است؟ به منظور بسط بیشتر این نکته بهتر است مجدداً به اصول بدیهی در تحلیلهای اقتصادی مکتبکلاسیک مراجعه کنیم. به خاطر بیاوریم که اصول مزبور عبارت بودند از :
همان طور که قبلاً نیز اشاره کردیم چنین چارچوبی با تبدیل شدن به ایدئولوژی جدید به اقتصاد انگلیس در قرن نوزدهم، که در آن زمان اقتصادی ناپایدار بود، کمک کرد تا به اقتصادی نوین تبدیل شود. اکنون سئوال این است که چرا چنین برداشتی دیگر توانایی آن را ندارد که همان ”معجزه " را در خصوص جوامع ناپایدار فعلی نیز عملی کند؟ به عبارت دیگر چرا باید تصور کنیم که اکنون لازم است جوامع ناپایدار در فرایند توسعه خود به برنامه ریزی تکیه نمایند و از دادن عنان مطلق به” دست نامرئی" بازار احتراز کنند؟
جواب شاید در این حقیقت نهفته باشد که دنیایی که در حد قابل قبول شبیه دنیای فرضی آکسیوماتیک[2] نمودار 9-2 باشد در هیچ جامعه ناپایدار معاصر قابل ایجاد نیست. در واقع چنین دنیایی حتی در قرن نوزدهم انگلیس نیز وجود نداشته است. آنچه که در آن زمان وجود داشت دنیایی بود که قابل تفسیر از طریق دنیای آکسیوماتیک زیر بود:
میتوان نشان داد که اگر هریک از اصول بدیهی فوق تغییر کند، نتایجی که اقتصاددانان کلاسیک به آن رسیدهاند دیگر نمیتواند معتبر باشد. مطالعه وضعیت جوامع ناپایدار کنونی، و بررسی محیط بینالمللی حاکم بر این کشورها حکایت از آن دارد که دنیای آنها از نظرگاه چارچوبهای ساختاری فعالیت اقتصادی به صورت مشخصی از دنیایی که فعالیتهای اقتصادی در قرن نوزدهم انگلستان در آن جریان داشته است، متفاوت میباشد. جوامع ناپایدار جهان فعلی در وضعیتی زندگی میکنند که بیش از آنچه که شبیه جهان آکسیوماتیک اقتصاددانان کلاسیک باشد به جهانی با اصول بدیهی زیر مشابهت دارد:
به علاوه، در وضعیتی که توزیع درآمد و ثروت به نحو شدیدی نابرابر است و هر روز بر دامنه نابرابریها نیز افزوده میشود، و در دنیایی که مشخصه بارز آن” انقلاب ارتباطات و انفورماتیک" و ” جامعه رفاه" میباشد، دیگر نمیتوان اقشار وسیع مردم را برای دهههای متوالی در فقر و محرومیت معیشتی و جهل و ضلالت حاصله نگهداشت و امید شرایط با ثبات لازم برای انجام فعالیتهایاقتصادی زیربنایی را نیز داشت.
به عبارت دیگر امروز پذیرفته شده است که فقر عمومی در دامان نابرابریهای وسیع منتهی به عدم ثبات شدید میشود و فقدان ثبات نیز به تنهایی نیروی قدرتمندی جهت ایجاد دشواریهای عمده برای هر کوشش معنیدار در راه نوسازی جامعه است. بررسی نظری جدی رفتار اقتصادی در شرایط فوق نشان میدهد که در دنیای آکسیوماتیک مورد بحث اولین اصل اساسی برای” ثروتمند شدن جامعه" آنگونه که اسمیت مطرح میکرد، ولی بر خلاف نتیجهای که او به دست آورد، ضرورت برنامه ریزی توسعه است. این چنین ضرورتی به معنی مردود دانستن بحث علمای کلاسیک نیست، بلکه بررسی تئوریهای جدید نشان میدهد که تحلیلهای مکتب کلاسیک فقط حالتی خاص از حالتهای ممکن عمومی است. به عبارت دیگر، آکسیومهای سلطه فنی، حساسیت زمان و فقر شدید در چارچوب نابرابری قابل توجه حذف شود، مجدداً دنیای آکسیوماتیک اسمیت معتبر است و نتیجهگیریهای اولیه مکتب کلاسیک نیز قابل کاربرد میباشد. ولی آکسیومهای جوامع ناپایدار از آکسیومهای کلاسیک مذکور متفاوت و عمومیتر است و در این چارچوب برنامه ریزی توسعه ضرورت اساسی نوسازی است.
9 .6 .3 شرایط اساسی لازم برای موفقیت برنامه ریزی توسعه
میباید این نکته نیز فوراً اضافه گردد که ضرورت توصیف شده در روند برنامه ریزی در جهت نوسازی جامعه ناپایدار، به تنهایی ضمانتی برای اینکه جامعهای ناپایدار که به برنامه ریزی توسعه روی آورده است به صورت خود به خود پاداش افتخار آمیز نوین و صنعتی شدن را دریافت دارد نیست. شکست یا موفقیت برنامه ریزی توسعه همانند سرعت نوین سازی در یک جامعه ناپایدار به عوامل مهم دیگری بستگی دارد که عبارتند از:
9 . 6 .3 .1 مناسب بودن فرایند برنامه ریزی
مباحث قبلی نشان داده است که فرضیه اساسی در چارچوب نظریه عظیمی آن است که مشکلات اقتصادی موجود جوامع ناپایدار در دنیای نوین معلول عقب ماندگی تاریخی آنهاست چنین مشکلاتی فقط از طریق صنعتی کردن فعالیتهای تولیدی آنها قابلحل است در عین حال صنعتی شدن مورد بحث مشروط بر تحقق تغییرات عمده در ساختارهای مختلف آنان و نوسازی این ساختارها است. جهت حرکت و تغییر این ساختارها باید از وضعیت ” سنتی" یا ” ناپایدار" به وضعیت ” نوین و مدرن" باشد. به علاوه این تحولات باید جنبههای نگرشی و ایدئولوژیک را نیز مانند جنبههای فیزیکی زندگی فرا گیرد.
به نظر میرسد که فرایند برنامه ریزی توسعه در جوامع ناپایدار باید به سمت نیل به چنین تغییرات ساختاری هدایت شود. بر این اساس ضمن گسترده بودن حوزههای برنامه ریزی توسعه، این حوزه به هر حال محدود است و لذا برنامه ریزی توسعه ماهیتاً جامع و فراگیر نیست. به علاوه هدف اصلی از چنین برنامه ریزی ، ” مدیریت علمی" تغییرات ضروری ساختاری در جهت ایجاد نهادها و مؤسساتی استکه شرایط فعالیت مؤثر و پر بازده انگیزه خصوصی در چارچوب سالم از روابط اجتماعی را فراهم آورد (جدول 9-4). مشخص است که این چنین برنامه ریزی نه تنها در مغایرت با کارکرد سرمایههای تولیدی خصوصی نیست، بلکه شرایط باثبات و مطمئن این چنین فعالیتهایی را فراهم میسازد.
جدول 9- 4 برخی از زمینهها که باید دچار تحولات اساسی گردند
1 |
نگرش بهزندگی |
فرهنگ ایدئولوژی |
2 |
زیربناهای فیزیکی- مادی |
انرژی حمل و نقل مخابرات |
3 |
آموزش نیرویانسانی |
باسوادی نهادهای پژوهشی و توسعه آموزش فنی و حرفهای |
4 |
سرمایهگذاری |
ماشینآلاتمدرن تواناییهای سازمانیمدرن کارآفرینی نوین |
به بیان روشنتر، دولتها در چنین جوامعی بایستی از یک سو منابع خود را به فراهم آوردن امکانات زیربنایی نوین در کشور اختصاص دهند و از سوی دیگر بتوانند ساختار بازار را آنچنان هدایت کنند، که زمینه لازم برای فعالیتهای ” مناسب" تولیدی توسط بخش خصوصی فراهم شود. اختصاص چنین نقش مؤثری به دولت در برنامه ریزی توسعه اقتصادی ، محقق را به بحث و بررسی عامل دیگری که در موفقیت برنامه ریزی مذکور دارای نقشکلیدی است، یعنی شکل و طبیعت ساختار سیاسی کشور، میکشاند.
9 .6 .3 .2 تناسب ساختار سیاسی
مباحث قبلی روشن میسازد که اگر ساختار سیاسی در جامعهای ناپایدار ” مناسب" امر هدایت صنعتی جامعه نباشد، برنامه ریزی توسعه نخواهد توانست به دستاورد چشمگیری دست یابد. ساختار سیاسی نیز در شرایطی مناسب هدایت صنعتی است که حداقل دارای دو ویژگی زیر باشد:
توان ایجاد ثبات سیاسی و تمایلات نوین سازی در ساختار سیاسی جامعه ناپایدار به نوبه خود وابسته به عواملی چون ساختار اجتماعی- فرهنگی داخلی کشور، وضعیت نظم جهانی، درجه وابستگی کشور، و مواضع نظم جهانی نسبت به ساختار سیاسی مزبور میباشد. در خصوص بافت اجتماعی- فرهنگی داخلی در جوامع ناپایدار باید توجه داشت که این ساختار بنابر تعریف متکی به تأثیر دو ادراک اصلی فرهنگی زیر در آن جوامع میباشد:
هر یک از ادراکات فرهنگی فوق، مدافعین اجتماعی- فرهنگی خاص خود را در بین مردم جوامع ناپایدار داراست. به عبارتی دیگر، مردم در چنینکشورهایی معمولاً به دو طبقه اجتماعی- فرهنگی عمده تقسیم میشوند :
به علاوه هر یک از طبقات اجتماعی- فرهنگی مورد بحث، سخنگویان خاص خود را دارا میباشد. ثبات سیاسی در چنین وضعیتی فقط موقعی وجود خواهد داشت که یک طبقه اجتماعی- فرهنگی مقهور توهمات و آرزوهای طبقه دیگر، گردد. چنین انقیادی در وضعیت فقدان آشکار نهادهای دموکراتیک در جوامع در حال گذار هنگامی روی میدهد که یا یکی از طبقات، حاکمیت اداری مطلق داشته باشد، و یا اینکه یکی از طبقات با به کارگرفتن تمامی وسایل موجود میل و توانایی آن را داشته باشد که دیگری را حتی به زور تحت سلطه قرار دهد. حاکمیت اداری یکی از طبقات اجتماعی فرهنگی فقط در مراحل اولیه تغییر ( برتری طبقه سنتگرا) یا در مراحل پایانی نوسازی ( برتری طبقه نوگرا) امکان پذیر میباشد. لذا روشن است که ثبات سیاسی ذکر شده میتواند در اغلب موارد با صورتهایی از اختناق در این جوامع ترکیب شده باشد. ولی باید توجه داشت که درجه کارآیی این چنین اختناقی بسته به مرحله گذار تاریخی متفاوت است و به ویژه در شرایطیکه جامعه در میانههای مسیر حرکت باشد و هر دو گروه اجتماعی قدرتمند باشند مسیر علمیتر همان یافتن روشهای مشارکتی متکی بر نهادهای ذیربط است.
اما در مورد گرایش ساختار سیاسی باید توجه داشت که وجود چنین گرایشی در یک ساختار سیاسی تا حد زیادی وابسته به طبیعت طبقه اجتماعی- فرهنگی است که در زمانی خاص قدرت را در اختیار دارد. در نتیجه، به احتمال فراوان، ساختار سیاسی با تمایلات نوین سازی، هنگامی میتواند وجود داشته باشد که بر اساس حاکمیت طبقه اجتماعی- فرهنگی نوگرا بنا شده باشد.
9 .6 .3 .3 محیط خارجی
جوامع ناپایدار در جهان نوین بنا به تعریف وابسته به جوامع توسعه یافته و صنعتی می باشند. چنین اتکای ساختاری اساسی به وضعیت نظم جهانی میتواند برای موفقیت یا شکست برنامه ریزی توسعه در این قبیل جوامع (ناپایدار) مناسب یا نامناسب باشد. مواضع خارجی نسبت به کشور ناپایدار به نوبه خود در اثر الگویی پیچیده از ارتباط سه متغیر زیر شکل میگیرد:
بر اساس وضعیتهای مختلفیکه در اثر ترکیب حالات مختلف ممکن از سه عامل فوق در هر لحظه از زمان شکل میگیرد جهتگیریهای بیرونی نسبت به یک جامعه ناپایدار میتواند موقعیت ساختار سیاسی یک کشور در زمینه ثبات سیاسی و یا تمایلات نوسازی را تقویت و یا تضعیف نماید.
جدول 9- 5 مقایسه وضعیت جهانی و وضعیت متصور برای تغییر
شرح متغیر |
وضعیت متصور برای تغییر |
1. وضعیت نظم جهانی |
در شرایط ثبات |
در شرایط بحران |
|
2. اهمیت جغرافیای سیاسی کشور |
مهم |
حاشیهای و کم اهمیت |
|
3. درجه وابستگی کشور |
زیاد |
کم |
علیرغم آن که دنیای واقعی سیاسی به شدت پیچیده و بغرنج است ولی میتوان با استفاده از مدلهای ساده، حالاتی از چگونگی و میزان تأثیر نفوذ خارجی در شکل دادن به حرکت توسعهای در یک کشور ناپایدار را نشان داد. جدول 9- 5 کوششی ابتدایی و ساده شده جهت روشن کردن مسئله در این زمینه است.
در مدل ساده شده فوق زمانی که نظام جهانی در حال ثبات است امکانات متعددی در خصوص مواضع بیرونی و اهمیت این مواضع برای تحول جامعه ناپایدار وجود خواهد داشت، و موقعی که نظام جهانی در حال بحران باشد این مواضع میتواند متفاوت باشد جداول 9- 6 و 9-7 نشانگر بخشی از این حالات میباشد.
9 .6 .3 .4 وضعیت شناخت علمی- کاربردی کشور
در خصوص نیاز به موجود بودن مطالعات علمی و تحقیقی قوی به منظور برنامه ریزی موفق توسعه بایستی تأکید گردد که اقدام به برنامه ریزی ، بر این پیش فرض متکی است که برنامهریز مسائل بسیار پیچیده عقب ماندگی تاریخی جامعه را مورد نظر قرار می دهد. برنامهریز همچنین میکوشد تا آن دسته از راهحلهای اجرایی را تدوین کند که با توسل به آنها کشور بتواند عقب ماندگی تاریخی خود را در مدت زمان کوتاهی جبران کند.
جدول 9-6 حالات متفاوت در برخورد نظام جهانی با کشور ناپایدار
در شرایط ثبات نظم جهانی
وضعیت فرضی |
اهمیت موضعگیری کشور خارجی برای کشور ناپایدار |
G-P : فاقد اهمیت E-D : زیاد |
زیاد |
G-P : فاقد اهمیت E-D : کم |
کم |
G-P : مهم E-D : کم |
نسبتاً کم |
G-P : مهم E-D : زیاد |
به شدت زیاد |
G-P : وضعیت جغرافیای سیاسی کشورE-D : درجه وابستگی کشور
روشن است که طرح مسائل و توانایی ارائه راهحلهای لازم، نیازمند آن است که شخص در زمینههای ذیربط دارای اطلاعات کافی باشد و همچنین در مورد علل مشکلات و عواملی که در تشدید و یا کاهش این مشکلات مؤثرند دانش کافی داشته باشد. چنین دانشی فقط در صورتی میتواند کسب شود که مطالعات مربوط به رشته علمی ذیربط به اندازه کافی در کشور پیشرفته باشد تا بتواند بینش، قوانین و فرضیههای لازم را فراهم آورد. به علاوه، لازم است که کشور قبل از شروع فرایند برنامه ریزی مورد بحث تحقیقات پایه و وسیعی را در خصوص شناخت ساز و کار رفتارهای متغیرهای مختلف اقتصادی- اجتماعی جامعه و درک کمی- مقداری این ساز و کار به انجام رسانیده و نتایج اولیه را جهت استفاده در فرایند برنامه ریزی به دست آورده باشد.
جدول 9-7 حالات متفاوت در برخورد نظام جهانی با کشور ناپایدار
در شرایط بحران در نظم جهانی
وضعیت فرضی |
اهمیت موضعگیری کشور خارجی برای کشور ناپایدار |
G-P : فاقد اهمیت E-D : زیاد |
نسبتاً زیاد |
G-P : فاقد اهمیت E-D : کم |
کم |
G-P : مهم E-D : کم |
نسبتاً کم |
G-P : مهم E-D : زیاد |
زیاد |
G-P : وضعیتجغرافیایسیاسیکشور E-D : درجهوابستگیکشور
9 .6 .3 .5 تشکیل سرمایه و نیروی انسانی متخصص
بدیهی است که در فرایند توسعه از یک طرف باید تمامی مبانی مادی تولید را تغییر داد و از طرف دیگر نیروی انسانی را با تخصصهای جدید آماده کار با وسایل و ابزار نوین ساخت. در چنین شرایطی حدود دسترسی جامعه به انباشت سرمایه و به آموزشهای تخصصی نقش تعیین کننده بر سرعت حرکت نوین سازی جامعه و بر موفقیت برنامه ریزی توسعه خواهد داشت. متون موجود علم اقتصاد در حد وسیعی به این دو عامل پرداخته است و نیازی به بحث گستردهتر این عوامل در این کتاب نیست.
9 .6 .3 .6 توان سازماندهی و مدیریت جامعه
روشن است که حتی اگر نوع برنامه توسعه مناسب باشد، شکل و طبیعت ساختار سیاسی مطلوب باشد، موضعگیری خارجی در جهت حمایت از ثبات و نوگرایی ساختار سیاسی عمل کند، سابقه علمی و تحقیقی کشور در حد مناسبی باشد، باز هم موفقیت یا شکست فرایند برنامه ریزی توسعه همانند سرعت فرایند نوینسازی در کشور مورد نظر، وابسته به فراهم نمودن نیازمندیهای سازمانی- اجرایی برنامه خواهد بود. از میان چنین احتیاجاتی میتوان مورد زیر را بر شمرد:
9 .7 دینامیسم تغییر (الگو)
تاکنون مختصراً از عوامل مؤثر در توضیح فرایند تحول در جوامع ناپایدار بحث کردهایم. اکنون باید اشارهای به دینامیسم تغییر در چنین وضعیتی نیز بنماییم و از الگوی روابط این متغیرها در شکل دادن به تحول مورد بحث سخن بگوییم. عوامل مورد بحث را در ده عنوان به شرح زیر خلاصه میکنیم :
عوامل فوق را میتوان تحت دو عنوان کلیتر زیر طبقهبندی نمود:
الف. عوامل اولیه: آن دسته از عوامل که چارچوب فعالیتهای اقتصادی را فراهم می آورند.
ب. عوامل ثانویه: آن دسته از عوامل که سرعت حرکت نوین سازی جامعه را تعیین می کنند.
بررسیهای علوم اجتماعی نشان میدهد که عوامل اولیه شامل 6 عامل مشخص شده در بندهای 1 تا 6 فوق میباشد و عوامل ثانویه هم 4 عامل باقی مانده را در بر می گیرد. به علاوه بحثهای فوق نشان میدهد که در تحلیل وضعیت تحول در جامعه ناپایدار در ابتدا باید به این سئوال پاسخ داد که آیا ”هدایت جامعه در مسیر نوسازی" ممکن است یا نه؟ جواب به این سئوال بر اساس بررسی عوامل شش گانه اولیه مطرح شده در فوق حاصل میشود به عبارت دیگر اگر ساختار سیاسی متکی بر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی کشور مناسب هدایت صنعتی جامعه باشد و وضعیت عوامل خارجی نیز (یعنی تلفیق سه عامل وضعیت نظم جهانی، موفقیت جغرافیای سیاسی، و درجه وابستگی کشور) تقویت کننده ساختار سیاسی مورد بحث باشد و یا حداقل اثر تعیین کننده در جهت تضعیف این ساختار را نداشته باشد، آنگاه میتوان جامعه را از نظر نوسازی ” قابل هدایت" دانست. در غیر این صورت جامعه ناپایدار قابل هدایت در مسیر نوسازی نیست و فعالیت اقتصادی آن الزاماً در شرایط بینظمی و هرج و مرج قرار میگیرد. از طرف دیگر اگر هدایت مورد بحث امکان پذیر باشد، آنگاه حاصل تلفیق چهار عامل ثانویه مورد اشاره، سرعت حرکت نوین سازی در جامعه ناپایدار را روشن میسازد. جامعه در هر یک از دو حالت امکان پذیری یا غیر ممکن بودن هدایت، بالاجبار باید به زندگی اقتصادی مشغول باشد. نتایج عملکرد اقتصادی در هر حالت در حلقه ” بازخورد" بر عوامل اولیه مؤثر میافتد و صورتهای تازهای به این عوامل و به تلفیق آنها میدهد.
نمودار 9-3 متغیرهای اساسی در حرکت توسعهای جامعه و روابط این متغیرها
بدین ترتیب الگویی پویا و مدلی نظام دار از حرکت تحولی جامعه پدید میآید. بدیهی است که با توجه به استقلال درونی عوامل اولیه از یکدیگر، حرکت جامعه در مسیر ”هدایت پذیری" و یا ”هدایت ناپذیری" دائمی و ابدی نیست. به عبارت دیگر جامعه میتواند در زمان t در مسیر هدایت پذیری باشد و با تغییری که در عوامل اولیه حاصل میشود به ناگاه به مسیر هدایت ناپذیری منتقل شود و یا از مسیر هدایت ناپذیری به راه صنعتی شدن انتقال یابد. تصویر خلاصه شدهای از این الگو در نمودار 9-3 آمده است.
به نظر عظیمی ادبیات موجود نشان میدهد که مکاتب فکری مهم تفکر اجتماعی کوشیدهاند تا پدیده توسعه و عقب ماندگی جوامع را در چارچوبهای مشخص نظری مطالعه نمایند و فرضیات و قوانین علمی ذیربط متکی بر مکتب خویش را ارایه نمایند. علم اقتصاد نیز به عنوان یکی از پیشرفتهترین شاخههای علوم- اجتماعی در این زمینه کوشش فراوان نموده است.
عظیمی با استفاده از تحلیل نظری- تاریخی سه نوع جامعه مشخص و متفاوت زیر را معرفی میکند:
جوامع نوین آن دسته از جوامع میباشند که در ورود و همگامی با عصر صنعتی موفق بودهاند.
جوامع سنتی، آن دسته از جوامع متکی بر کشاورزی دهقانی هستند که قبل از عصر نوین تاریخی وجود داشتند.
جوامع ناپایدار آن دسته از جوامع است که نه صنعتی و نوین هستند و نه سنتی و متکی بر کشاورزی دهقانی.
مهمترین نکات در مطالعه تغییرات و تحولات در جوامع ناپایدار درک جهت، سرعت، و کفایت حرکت و تغییر علاوه بر نتایج مقداری چنین تغییراتی در این جوامع میباشد. لذا سئوال این است که آیا یک جامعه ناپایدار در حال حرکت به سوی نوین سازی ساختارهای اجتماعی- فرهنگی خود هست یا خیر؟ اگر پاسخ به این سئوال مثبت باشد، آنگاه مهم خواهد بود که سرعت و میزان کفایت فرایند نوین سازی کشور را درک کنیم.
آنچه در زمینه علم و فن یک دوران تاریخی را از دوران قبلی جدا میسازد دو روش یا دو مکانیسم اصلی زیر است:
دقت در تجربه جوامع نوین و توسعه یافته فعلی مشخص میسازد که تغییر فرهنگی مذکور از لحاظ تاریخی، با کاربرد یکی از روشهای زیر یا ترکیبی از آنها رخ دادهاست.
اقتصاد کلاسیک قرن هیجدهم و نوزدهم به ویژه توسط اقتصاددانان بزرگی نظیر اسمیت، ریکاردو، والراس و مارشال پایه گذاری شد. دستاورد برجسته این اقتصاددانان این بود که رئوس کلی مطالب و قضایای شاخه بسیار مهم و جدیدی را در علوم اجتماعی پایه گذاری کردند که در آن زمان به نام اقتصاد سیاسی و بعدها به عنوان علم اقتصاد شناخته شد.
علم اقتصاد نیز در نهایت این نکته را در مییابد که تعادل حاصل از کارکرد نیروهای بازار در سطح خرد (دست نامرئی) الزاماً و در تمامی شرایط به تعادل مهمتر در سطح کلان به ویژه در زمینه اشتغال کامل نیروی کار و نیز مسیری هموار و بدون نوسازی از فعالیت اقتصادی نخواهد انجامید.
مردم در کشورهای در حال گذر معمولاً به دو طبقه اجتماعی- فرهنگی عمده تقسیم میشوند :
جوامع ناپایدار در جهان نوین بنا به تعریف وابسته به جوامع توسعه یافته و صنعتی می باشند.
خود آزمایی فصل نهم
الف. علوم تجربی ب. علوم اخلاقی ج. علوم تجربی و تاریخی د. علوم اجتماعی
الف. نوسازی فرهنگی و علمی نمودن آن
ب. نوسازی اجتماعی و علمی نمودن آن
ج. نوسازی اقتصادی و علمی نمودن آن
د. نوسازی ایدئولوژیکی و علمی نمودن آن
الف. شاگردی و ممارست در صحنه تولید
ب. دورههای آموزشی از پیش تدوینشده
ج. تجربه و خطا در صحنه تولید
د. مطالعات کتابخانهای و آزمونهای آزمایشگاهی
الف. شاگردی و ممارست در صحنه تولید
ب. دورههای آموزشی از پیش تدوین شده
ج. تجربه و خطا در صحنه تولید
د. مطالعات کتابخانهای و آزمونهای آزمایشگاهی
الف. تحولات اقتصادی
ب. تحولات علمی و فنی
ج. تحولات فرهنگی
د. تحولات اجتماعی
الف. انگلستان
ب. آمریکا
ج. برخی از کشورهای پیشگام فرایند نوین صنعتی شدن جهانی
د. انگلستان و برخی دیگر از کشورهای پیشگام فرایندنوینصنعتی شدنجهانی
الف. آزادی عمل و نتایج آن
ب. انحصار در خرید
ج. انحصار در فروش
د. دخالت دولت
الف. اسمیت، ریکاردو، والراس و کینز
ب. اسمیت، ریکاردو، کینز و مارشال
ج. اسمیت، ریکاردو، سینگر و مارشال
د. اسمیت، ریکاردو، والراس و مارشال
الف. ادارک و جهان بینی سنتی
ب. ادارک و جهان بینی اقتصادی
ج. ادارک و جهان بینی نوین
د.ادارک و جهان بینی سنتی و ادارک وجهان بینی نوین
الف. نگرش به زندگی
ب. زیر بناهای فیزیکی- مادی
ج. آموزش نیروی انسانی
د. سرمایهگذاری
1 . عظیمی، حسین(1371)؛ مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران؛ نشر نی.
2 . عظیمی، حسین(1383)؛ اقتصاد امروز در آینه مباحث توسعه؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
3. گروه مؤلفان (1376) کلیات علم اقتصاد، چاپ هفتم، انتشارات دانشگاه پیام نور،صص213-242