مشکل اساسی و اولیه ما روی فکر و اندیشه و دانش و دانايي ملي است؛ نهادها و سازمانهای ما هستند: نظریهها، مکاتب توسعهای و پندارهای غلطی است که داریم. به نظر من اگر بشود نوعی سازماندهی کرد که بتوان بر اساس آن یک برنامه کوتاه مدت حل و فصل بحران تعریف کرد، که بحران اقتصادی به بحران اجتماعی و سیاسی تبدیل نشود...
خبراقتصادی: مشکل ما در کمبود سرمایه به شکلی که بحث میکنند و نیز در کمبود منابع نیست، مشکل ما در مسایل جهان (به شکل عمده) نیست. ضمن این که در حل مسایل جهان بسیار مشکلداریم.
مشکل اساسی و اولیه ما روی فکر و اندیشه و دانش و دانايي ملي است؛ نهادها و سازمانهای ما هستند: نظریهها، مکاتب توسعهای و پندارهای غلطی است که داریم. به نظر من اگر بشود نوعی سازماندهی کرد که بتوان بر اساس آن یک برنامه کوتاه مدت حل و فصل بحران تعریف کرد، که بحران اقتصادی به بحران اجتماعی و سیاسی تبدیل نشود و چند مسئله اساسی در آن دیده شود و در کنارش برنامه هستههای خط دهنده توسعه تعریف و نهادسازی آغاز شود، ما به سرعت میتوانیم تولید سرانه را رشد بدهیم و از طریق این رشد بسیاری از مشکلات خود را حل کنیم.
آنچه در باب اقتصاد ایران ... مطرح گردید تصویر خاصی از اقتصاد ایران را ارائه میکند. این تصویر شبیه وضعیت شخصی است که دچار ضربه مغزی شده و در کما و بیهوشی به سر میبرد. وضعیت این بیمار چگونه است؟ مسلماً این بیمار نیازمند همه گونه تیمار و نگهداری است. باید در بیمارستان مناسبی بستری شود، مداوما از طریق تزریق وریدی و عضلانی انواع غذا و دارو را دریافت کند، همه گونه نظارت و کنترل در زمینه ارگان های مختلف حیاتی را در دسترس داشته باشد، مرهمهای مختلف برای بهبود زخمهای ناشی از بیحرکت بودن طولانی در روی تخت بیمارستان برایش فراهم شود و ... به طور خلاصه اطرافیان بیمار الزاماً باید تلاش و زحمت فراوان و هزینههای بسیار را بپذیرند و متخصصان برجسته باید وضعیت بیمار را تحت نظر داشته باشند تا بیمار زنده بماند، اما آیا این همه باعث میشود که بیمار مورد بحث ما شکوفایی، شادابی، طراوت و فعالیت انسانی داشته باشد؟ مسلماً نه. بیمار ما زنده است ولی در شرایط بیهوشی و کمای مغزی است و در این شرایط هیچکس انتظار بروز فعالیتهای عاقلانه انسانی را از این بیمار ندارد. اکنون سؤال این است که آیا اقتصاد ایران در این وضعیت نیست؟
خسرو نورمحمدی - محسن شمشیری