او حقوق بزرگی بر گردن ملت ایران دارد. بدون آنکه در تمام طول عمر خود حتی یک بار چنین ادعایی را مطرح کرده باشد. بنابراین حق شناسی ایجاب میکند که ذکر او در میان ما همواره جاری باشد.
خبراقتصادی: در طی همین دوران حسین عظیمی، با شرکت در سمینارهای علمی و گفتگوها و میزگردها و مناظرههای دانشگاهی و نیز از طریق مصاحبه با رسانههای همگانی به ویژه مطبوعات و صدا و سیما تلاش نمود تا دانش اقتصاد را به زبانی ساده و در عین حال فاخر به میان تودههای مردم ببرد و نوعی اعتلای اندیشه اقتصادی در حوزه عمومی را تحقق بخشد. این زمینه از تلاشهای او نیز با فراز و فرودها و حوادث بیشمار روبرو بود که وی برخی از آنها را برای دوستان نقل میکرد و تصریح مینمود که اگر قرار باشد اقتصاد ایران روزی به شکوفایی برسد تربیت دانشجویان و ارائه گزارشهای کارشناسی برای مقامات و تصمیمگیران لازم هست اما کافی نیست و شرط کفایت آن است که فهم عمومی مسائل اقتصادی نیز در گستره و عمق افزایش یابد.
چرا باید اندیشههای حسین عظیمی بازخوانی شود؟
در پاسخ به چنین سؤال مقدّری اولین نکته آن است که او حقوق بزرگی بر گردن ملت ایران دارد. بدون آنکه در تمام طول عمر خود حتی یک بار چنین ادعایی را مطرح کرده باشد. بنابراین حق شناسی ایجاب میکند که ذکر او در میان ما همواره جاری باشد.
علاوه بر آن حسین عظیمی یک دانشمند نابغه و کمنظیر در میان اقتصاددانان ایرانی است و بازخوانی آثار او همچنان میتواند گرهگشای تنگناهای تحلیلی و معرفتی دانشجویان، مدیران بنگاههای اقتصادی و سیاستگذاران امور اقتصاد ملی باشد.
به گمان اینجانب گرچه هر یک از استدلالهای بالا در جای خود درست است و موضوعیت دارد اما از منظر ملاحظات اقتصاد توسعه یعنی رشتهای که حسین عظیمی عمر خود را بر روی آن گذاشت یک استدلال قدرتمندتر و همگانیتر وجود دارد و آن هم این است که واکاوی تجربیات موفق توسعه حکایت از آن دارد که تنها زمانی پیشرفت در مقیاس ملی امکانپذیر و کمهزینه میگردد که یک ملت به آن سطح از بلوغ فکری رسیده باشد که هر نسل نقطه عزیمت خود را قله دستاوردهای نرمافزاری نسلهای قبلی قرار دهد.
به عبارت دیگر، ما نمیتوانیم در مسیر دستیابی به یک اندیشه راهگشا در زمینه توسعه گامهای موفقیتآمیزی برداریم بدون آنکه خود را به لحاظ معرفتی بر روی شانههای حسین عظیمی و امثال او قرار دهیم. واقعیت این است که او میتوانست مانند بسیاری دیگر زندگی کند و از استعداد نبوغ خود صرفاً بهرهمندی شخصی نماید. اما او مسیر دیگری را برگزید که گرچه در مجموع منافاتی با ملاحظات نفع شخصی نداشت اما در عین حال هنرمندانه توانست همسویی خارقالعادهای میان نفع شخصی و نفع ملی برقرار سازد و در این راستا به اعتبار تلاشهای حیرتانگیز و ارزشمند او یک ذخیره دانش قابل اتکاء در زمینه اندیشه بومی توسعه در اختیار ماست و بهرهگیری از آن میتواند موازنه رو به بالندگی نفع شخصی – نفع جمعی را برای همه افراد، بنگاهها و سیاستگذاران امکانپذیر و قابل تحقق سازد و به این ترتیب ما در مسیری قرار میگیریم که افراد از زندگی مؤثر و مفید خود بهره میبرند و به جامعه نیز بهره میرسانند.
بسیاری از نظریهپردازان توسعه معضل اصلی کشورهای عقبمانده را در چارچوب مفهوم دوگانگیهای اقتصادی – اجتماعی صورتبندی و عرضه مینمایند. به این معنا که از دیدگاه ایشان یکی از مهمترین دلایل استمرار پدیده توسعهنیافتگی و بازتولید عقبماندگی آن است که در مقیاس افراد، بنگاهها، بخشها و مناطق، فعالیتها از خصلت گسستگی و عدم پیوند برخوردارند و به همین خاطر تلاشهای صورت گرفته فاقد سینرژی لازم برای حرکت رو به جلو است و ما نمیتوانیم از دستاوردهای فکری و تجربههای پرهزینه یکدیگر درس بگیریم و با آنها رابطه برقرار کنیم.
یکی از مهمترین و درخشانترین وجوه زندگی اجتماعی حسین عظیمی آن است که به همان اندازه که برای دانشگاهیها بحثهای عملی راهگشا ارائه مینمود در کمک به بنگاههای بزرگ و کوچک اقتصادی کشورمان نیز از هیچ کوششی فروگذار نکرد و یادگاری بسیاری ارزنده و ماندنی از خود به جای گذاشت. شاید بتوان ادعا کرد که رمز این موفقیت و تلاشهای ثمربخش برای حداقلسازی شکافهای موجود میان حوزههای نظر و عمل در اقتصاد ایران به تأملات ارجمند او در زمینه روششناسی علم اقتصاد بازمیگردد. او دانش اقتصاد را یک دانش تجربی و در عین حال مرتبط با پیچیدگیهای رفتاری فرد و اجتماع میدا نست.
همه علوم تجربی در این نکته مشترکند که تماماً از واقعیت بیرونی و یا به زبان دقیقتر از درکی ویژه از واقعیت بیرونی، شروع میشوند آنگاه به دنیای تفکر و اندیشه پا میگذارند و درنهایت به واقعیت بازمیگردند. به علاوه این حرکت به طور مداوم تکرار میگردد و این تکرار به پویایی و تغییر در هر سه زمینه مورد بحث، یعنی واقعیت بیرونی، نحوه تفکر و اندیشه و کاربرد میانجامد.
این سخنان تذکر مشفقانه و هوشمندانهای است به کسانی که هنوز گمان میکنند که میان علوم تجربی و واقعیتهای بیرونی اگر شکافی وجود دارد میتوان بر مجموعه آنچه که وجود دارد اساساً نام «علم» گذاشت. اگر دانشی خود را تجربی بداند و قادر به ارائه تبیینها، تجویزها و پیشبینیهای راهگشا نباشد، اساساً صلاحیت داشتن عنوان علمی را از خود سلب نموده است. اما تأکید حسین عظیمی به تقدم امر مشاهده واقعیتهای بیرونی او را در میان نحلهای از متفکران قرار میدهد که دانش تجربی مستقل از راهگشاییهای کاربردی و عملی را اساساً دانش تجربی نمیدانند.
این جمله معروف که از بسیاری از فیلسوفان علم نقل شده و مضمون آن اینست که علم در جایی میروید که سؤالی یا مسئلهای وجود داشته باشد، ناظر بر همین واقعیت است. کسانی که گمان میکنند که سؤالات یا مسائل را نیز میشود در عرصه اجتماعی از خارج وارد نماییم هم در زمینه فهم درست واقعیتهای موجود جامعه خود با دشواریها و چالشهای بسیار روبرو میشوند و هم هنگام ارائه راهحلها، شرایط و امکانات و بسترهایی را مفروض و موجود میانگارند که واقعیت خارجی نداشته و بنابراین، دستاندرکاران امور اجرایی را به این جمعبندی میرسانند که گویی این قبیل صاحب نظران در این جامعه زندگی نمیکنند و تجویزهایی ارائه میدهند که نه ممکن و نه مطلوب است. در عین حال عناصر اجرایی نیز بایستی به این واقعیت توجه داشته باشند که تلاش برای حل و فصل موضعی مسائل ناگزیر آنها را به سمت آزمون و خطاهای پرهزینه و نافرجام هدایت خواهد نمود در حالی که اگر دانش تجربی در کادری که حسین عظیمی مطرح کرده به صورت روشمند تئوریزه شده باشد مهمترین تکیهگاه مجریان، برای پرهیز از آزمون و خطاهای بیفرجام و تمام شماری همه عناصر ذیمدخل در یک مسئله یا رفتار معین خواهد بود.
به نظر میرسد که گام مهمی که عظیمی با مطرح کردن بنیانهای روششناختی مباحث خود برداشت و در تجربههای عملی نیز خود از آنها سود بُرد، میتواند به مثابه یک نقطه عزیمت ارزشمند برای تمامی دانشپژوهان، سیاستگذاران و دستاندرکاران امور اجرایی کشور در نظر گرفته شود که جدی گرفتن آن و پافشاری بر آنها میتواند در مدت زمانی نه چندان طولانی دوگانگی و شکاف میان نظر و عمل را در اقتصاد و جامعه ایران تا حدود زیادی برطرف سازد برای آنکه خوانندگان این مقاله با اطمینان بیشتری در این مسیر گام بردارند. کافی است نظری به دستاوردهای علمی و عملی حسین عظیمی بیندازند زیرا این دستاوردها صرفاً به خاطر ایرانی بودن حسین عظیمی و عدم انتشار مقالات او به زبان انگلیسی در میان ایرانیان کماهمیت شمرده میشود.
اینجانب شهادت میدهم که بسیاری از ایدههایی که حسین عظیمی با اتکا به این روششناسی مطرح نمود در زمان طرح آنها جزو ایدههای پیشگام بود و صرفاً به خاطر ایرانی بودن و فارسینویسی او در دنیا مطرح نشده و از او به عنوان یک نظریهپرداز پیشگام نام برده نمیشود به طور مشخص باید بگویم که ایده اولویت آموزشهای پایه در فرایند توسعه ملی که در نیمه دوم دهه 1360 شمسی توسط او ارائه شد نزدیک به 15 سال بعد از سوی آمارتیا سن مطرح گردید و با استقبال گستردهای از سوی متفکران و دانشمندان جهان روبرو شد بدون آنکه نامی از حسین عظیمی و پیشگامی او به میان آید.
در سال 1366 او به همراه تنی چند از متخصصان برجسته و ممتاز اقتصاد ایران یک طرح پژوهشی برای سازمان برنامه و بودجه وقت به اجرا درآوردند که در آن نتیجهگیری شده بود که نقطه عزیمت مناسب برای نیل به توسعه در ایران قبل از هر چیز میبایست دولت را مقید و ناگزیر به رفتار قاعدهمند و با انضباط در فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع نماید. این ایده در نیمه دوم دهه 1990 توسط صندوق بینالمللی پول و با نک جهانی مطرح شد و همگان از آن استقبال کردند و حتی آن دسته از مسئولان اجرایی کشور که بالغ بر یک دهه پیش از طرح مسئله از سوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول نسخه ایرانی و راهگشاتر حسین عظیمی و دوستانش را نادیده گرفتند امروز با افتخار سخن از بودجهریزی عملیاتی به میان میآورند.
بدون تردید هنگامیکه ما بر قلههای دستاوردها و ذخیره دانش حسین عظیمی قرار گرفتیم با همان منطقی که خود او عرضه کرده است یعنی تاریخمندی مفاهیم و نظریهها در علوم اجتماعی میبایست به نقد او نیز اهتمام ورزیم و این بهترین هدیه برای حسین عظیمی و بالاترین موهبت برای جامعه ایران خواهد بود.
در میان نسل اقتصاددانان موثر بر سرنوشت اندیشه توسعه ملی در ایران، شاید کمتر کسی را بتوان یافت که صلاحیت های کارشناسی خود را تا اندازه حسین عظیمی رسانده باشد و اگر احیاناً به ندرت چنین کسانی یافت شوند، قطعاً هیچ کدام از آنها به اندازه دکتر عظیمی نتوانست با طیف های گوناگون فعال در امر اندیشه ورزی و سیاستگزاری تعامل داشته باشد. در عین حال تاثیرگذاری او بر نسل های پس از خود از طریق مشارکت فعال او در تدریس درس های اقتصاد توسعه، اقتصاد ایران و برنامه ریزی توسعه در دانشکده های اقتصاد، علوم اجتماعی و مدیریت، تجربه ای منحصر به فرد و کم نظیر بود. طی این دوره نسبتاً کوتاه اما پربار در فرآیندهای آموزش و پرورش و سیاستگزاری، حسین عظیمی دیدگاه هایی را مطرح کرد که برخی از آنها حتی در مقیاس جهانی نیز در زمره کارهای پیشگام محسوب می شوند. اما به دلایل گوناگون جامعه علمی و جامعه سیاستگزاری جهانی از این ایده ها در زمان ارائه مطلع نگشت.
نوآوری سوم عظیمی و پیشگامی او در عرصه اندیشه توسعه، به نحوه نگرش او در زمینه نقش دولت در فرآیند توسعه ملی مربوط می شود. وی در چارچوب یک کار پژوهشی بزرگ و مشترک که با تنی چند از برجسته ترین صاحب نظران اقتصاد ایران در سال های میانی دهه ۱۳۶۰ برای سازمان برنامه و بودجه سابق انجام داد و به اختصار به طرح «تام» اشتهار یافت، به روشنی نشان داد که مناسب ترین نقطه عزیمت برای غلبه بر مشکلات توسعه نیافتگی در ایران، اصلاح نظام بودجه ریزی است و این مهم دست یافتنی نخواهد بود مگر آنکه ابتدا عالمانه اقدام به تفکیک نقش های دولت و تخصیص منابع به قاعده ملاحظات اقتصاد توسعه بر محور این نقش های تفکیک یافته بشود.
برای دوستانی که بحث های مربوط به نقش دولت در توسعه ملی را دنبال می کنند شاید تذکر این نکته مفید افتد که یافته عظیمی در سال های میانی دهه ،۱۹۸۰ در سال های پایانی دهه ۱۹۹۰ و در گزارش توسعه جهانی سال ۱۹۹۷ انعکاس یافت و تغییراتی که به همین قاعده و براساس همین منطق در نظام های بودجه ریزی در سطح جهان صورت پذیرفت و کشور ما نیز ادعا می کند و شاید لازم به تاکید باشد که فقط ادعا می کند و نه چیزی بیشتر که نظام بودجه ریزی خود را براساس آن موازین سامان داده در همین چارچوب قابل تحلیل است.
مرحوم دکتر عظیمی همواره بر این نکته تاکید داشت که برای دستیابی به پیش بینی هایی که اکثریت آنها با واقعیت انطباق داشته باشد، چاره ای جز آشنایی با نهادهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی کشور نیست .
پیش بینی مزبور و انبوه پیش بینی هایی که دکتر حسین عظیمی در دوران حیات پربار خود ناصحانه و مشفقانه مطرح می کرد، حکایت از این دارد که نگاه به مسائل اقتصادی مستقل از شرایط نهادی کشور ارزش کاربردی چندانی نخواهدداشت و تکرار کلیشه های ترجمه ای با توهم داشتن حرف های مشخص برای کشور نیز جز بحران آفرینی های جدید یا تشدید بحران های گذشته ثمری نخواهد داشت . تجربه آزادسازی ها و خصوصی سازی های بی ضابطه و نسنجیده و بی توجه به شرایط نهادی کشور طی قریب دو دهه گذشته نیز نمونه های دیگری از آثار و پیامدهای پارادوکس غرور و ناتوانی است . ضمن آن که آن پیامدها ارزش و منزلت امثال عظیمی را نیز بهتر نمایان می سازد. فکر می کنم علاوه بر همه صلاحیت هایی که دکتر عظیمی از نظر علمی داشت و همه کسانی که در جریان کارهای او بودند بر آن صحه می گذاشتند، حال که در کنار ما نیست از جهات گوناگون می توانیم از اندیشه ها و مشی عملی وی درس بگیریم و جوانانی که با عشق به اعتلای کشور در زمینه اقتصاد دانش اندوزی می کنند، می توانند او را الگو قرار دهند.
وی در مقام یک کارشناس به شرافت حرفه ای و علمی بها می داد و به هیچ قیمت حاضر نشد از یافته های علمی خود براساس ملاحظات سیاسی یا سلیقه ای دست بردارد. در این زمینه هم ، هزینه های متعددی را پرداخت و تا آنجا که می دانم تا پایان عمر این رویه را ترک نکرد.
در مقام استاد دانشگاه با همه کسانی که توفیق همکاری و شاگردی او را داشتند پرمهر و پرشفقت برخورد می کرد و برای کسانی که می خواستند قدمی برای شناخت اقتصاد توسعه و اقتصاد کشور بردارند، همراه و همفکر بود. او به این افراد خالصانه و تا پای جان کمک می کرد و از هیچ چیز دریغ نداشت و گاه ساعت ها سرپا می ایستاد تا به سوثالات انبوه دانشجویان پاسخی شایسته و متواضعانه دهد.
در این شرایط شاید بیش از هر زمان دیگری باید اندیشه اقتصادی حسین عظیمی اجرا شود. او تعقل را در اقتصاد چاره ساز می دانست و با دو قطب منفی اقتصادی، یعنی بنیادگرایی بازار و بنیادگرایی دولتی مخالفت می کرد. آرامش و میانه ماندن آن هم با تکیه بر واقعیت های اجتماعی ایران مشخصه اصلی اندیشه اقتصادی استاد عظیمی را شکل می داد. او با این باور که بازی اقتصادی در ایران همواره حاصل جمع معادل صفر داشته است ساختاری را طراحی کرده بود که بر مبنای حکومت خوب می توانست از درون آن توسعه ایرانی را به دست آورد. از همین منظر دکتر فرشاد مومنی، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی، حسین عظیمی را نابغه اقتصاد ایران می داند.
"عظیمی صادقانه در جستجوی یافتن واقعیتها بود و دوست داشت که این کار را عالمانه و به روش علمی انجام دهد. او به واسطه آشنایی که با روش علمی و روششناسی علمی داشت مرز بین تئوری و ایدئولوژیک را به درستی تشخیص میداد. بنابراین هرگز به هیچ الگوی نظری دلبستگی ایدئولوژیک پیدا نکرد. اما از آنها هنرمندانه و هوشمندانه به مثابه یک ابزار برای شناختن هرچه بهتر اقتصاد ایران استفاده کرد. "
"همه کارهایی که میکرد یک مضمون داشت، توسعه ایران. اما توسعهای نه منطبق با الگوهای وارداتی و گاه تحمیلی. او آنچه را که در غرب آموخته بود، دستمایه و پشتوانه قرار داد ولی کاملاً ملی و بومی چارهجویی کرد."
در یکی از جلسات عمومی که نتایج آمارهای بودجه خانوارها و فقر آن ها مطرح شد من دیدم که عظیمی وقتی از این آمارها و نتایج آن بر فقر مردم صحبت می کرد، بشدت متاثر شد و بدون هیچ ابایی در این جمع دانشگاهی و تخصصی گریست.