:
كمينه:۱۳.۷۳°
بیشینه:۱۳.۹۹°
به‌روز شده در: ۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳
گفت‌و‌گو با هوشنگ امیر‌احمدی درباره حضورش در انتخابات ریاست‌جمهوری

انسجام سیاسی لازمه حل مشکلات اقتصادی است

کد خبر: ۱۰۴۸۹
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۴:۲۰

پدرام سهرابلو: یکی از مباحث عمده در تاریخ معاصر ایران که عرصه کشمکش‌ها و جدال‌های نظری و عملی زیادی بوده مساله توسعه و روش‌های نیل به آن است. این اختلاف‌نظر هر از چندگاه به میدان رقابت‌های انتخاباتی هم کشیده می‌شود اما بدون آنکه به سامان مشخصی برسد و اجماع نخبگان را برانگیزد مجدداً به سطح نزاع‌های فکری باز‌می‌گردد. بازتاب این وضعیت را در تکانه‌های شدید اقتصادی و سیاسی کشور می‌توان به وضوح مشاهده کرد. بر این اساس انتخابات دوره یازدهم ریاست‌جمهوری مجالی برای طرح مجدد دیدگاه‌های مختلف فراهم می‌کند. گرچه طرح دیدگاه‌ها و نظریات متعارض بدون آنکه منجر به شکل‌گیری یک توافق کلی میان نخبگان سیاسی کشور شود به جایی نخواهد رسید اما امید می‌رود که انعکاس دیدگاه‌ها راه را بر این مهم هموار کند و زمینه یک اجماع و توافق کلی و ملی را فراهم کند. از این رو سوالاتی را با دکتر هوشنگ امیر‌احمدی استاد دانشگاه مقیم ایالات متحده که چندی قبل برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام آمادگی کرده در میان گذاشتیم و نظرات او را در مورد برخی مسائل جویا شدیم که از نظر خوانندگان محترم می‌گذرد. با این توضیح که گفت‌وگو به صورت مکتوب صورت گرفته و از محدودیت‌های آن تاثیر پذیرفته است. 
‌ اول می‌خواستم بدانم که چرا خود را «سوسیال‌دموکرات ملی» می‌دانید؟ منظور شما از این اصطلاح دقیقاً چیست؟ 
متاسفانه ما معادل مناسبی برای این مفهوم نداریم. شاید بشود آن را مردمسالار اجتماعی ملی ترجمه کرد. سوسیال‌دموکرات ملی از سه جزء تشکیل می‌شود: اول مفهوم «سوسیال» یا اجتماعی است. در این معنی، عدالت مهم‌ترین ارزش یک انسان می‌شود. انسانی که به عدالت اجتماعی معتقد نباشد اصلاً اجتماعی نیست، یعنی خودرای و خودخواه و خودنفع است. به قول سعدی شیرازی ما: «تو کز محنت دیگران بی‌غمی، نشاید که نامت نهند آدمی». از دیدگاه من، عدالت مهم‌ترین مفهوم در اسلام است. دوم مفهوم «دموکرات» است. دموکرات یا «مردمسالار» فردی است که مردمسالاری را قبول دارد. مردمسالاری هم یعنی قبول این اصل که مردم در تعیین سرنوشت خود و کشور خود سهیم باشند و حرف آخر را بزنند. یعنی حاکمیت ملی فقط حاکمیت دولت و یا دولتمردان نباشد بلکه مردم هم در این حاکمیت نقش داشته باشند و در واقع باید نقش اول را داشته باشند. مثلاً مردم باید بتوانند در انتخابات آزاد شرکت کنند، انتخاب بشوند و نمایندگان خودشان را انتخاب کنند و این نمی‌شود مگر اینکه حقوق شهروندی بدون قید و شرط اعمال شود. سوم هم مفهوم «ملی» است. معمولاً ملی به کسی گفته می‌شود که منافع کشورش را بالاتر از منافع فردی و گروهی خود می‌گذارد. یعنی به منافع کلی‌تری فکر می‌کند که در تحلیل نهایی کشورش را در مقابل کشورهای دیگر در وضعیت برتری و یا بهتری قرار می‌دهد. من البته این تعریف از «ملی» را ناقص می‌دانم. برای من ملی بودن یعنی آینده‌ای بهتر برای ایران و ایرانی خواستن و ساختن. توجه شود که نمی‌گویم ایران و یا ایرانی بلکه هر دو، ایران و ایرانی. متاسفانه «ملی‌گرایی» سنتی ایران عمدتاً به جغرافیا، یعنی به «ایران» توجه دارد و «مردم ایران» چندان در آن دیده نمی‌شوند. مثلاً: «چو ایران نباشد تن من مباد». در اینجا حرفی از مردم نیست. از دید من باید مردم و جغرافیا را با هم درون یک مفهوم آورد و آن مفهوم می‌تواند «ملت‌گرایی» باشد. مفهوم ملت، مشتمل بر مردم و سرزمین آنهاست. ملت به مردمی گفته می‌شود که در یک سرزمین با مرزهایی مشخص زندگی می‌کنند. در حالی که ملی‌گرایی سنتی ایران اساساً جغرافیایی ملت‌گرایی جغرافیا و مردم را با هم در یک چارچوب می‌آورد و هدف آن بهینه کردن منافع مردم و منافع سرزمین با هم است. وقتی این منافع بهینه شوند مردم شادمان و سرزمین آنها جاودان می‌شود. اما ملت‌گرایی در خارج از چارچوب همبستگی ملی و صلح بین‌المللی حاصل نمی‌شود. به طور خلاصه، در فلسفه زندگی من عدالت، مردمسالاری و منافع کشور (یعنی شادمانی مردم و جاودانی سرزمین ایران اسلامی)، در چارچوب همبستگی ملی و صلح بین‌المللی، اصل هستند. شادمانی مردم و جاودانی سرزمین حاصل نمی‌شوند مگر اینکه توسعه پایدار اتفاق بیفتد و این خود یعنی توسعه همه‌‌جانبه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و ارضی-محیطی. 
 ‌ به اهمیت مفهوم عدالت اشاره کردید و جایگاه والای آن در اسلام. به رغم مهم بودن این مفهوم در فرهنگ اسلامی تا به حال تعریف منجز و دقیقی از آن به خصوص در عرصه تدبیر ملک و ملت ارائه نشده است. در واقع هر کسی از ظن خود یار عدالت می‌شود و به فراخور حال تعبیر و تفسیر خود را بر آن بار می‌کند. شما چه تعریفی از عدالت دارید؟ 
عدالت یک لغت عربی است و معادل فارسی‌اش «داد» است. مثل داد در کلمات «دادگر»، «دادگستر»، «دادگاه»،  «دادیار»، «دادستان»، «دادخواهی» و... در مقابل داد هم «بیداد» است یعنی بی‌عدالتی، یعنی ظلم، جور، تبعیض، نابرابری، عدم تعادل و... در فلسفه عدالت یعنی هر چیزی در جای خودش. یعنی دادن حق به صاحب حق. در مذهب شیعه هم چنین برداشتی از عدالت داده شده است. اگر حق به صاحب حق داده نشود، ظلم و یا تبعیض اتفاق افتاده است. منشاء حق هم استعداد، استحقاق، شایستگی، کار و فعالیت فرد است. اگر فردی، گروهی و یا کشوری به هر دلیلی در وضعیتی قرار بگیرد و یا نفعی ببرد که استحقاق آن را نداشته است، بی‌عدالتی اتفاق افتاده است. انتصاب مدیری بر اساس اعتقادات و یا وفاداری، شهروندان یک کشور را به خودی و غیرخودی تقسیم کردن، یا با زور وضعیتی را به نفع یک فرد، جریان و یا کشور ایجاد کردن از مصادیق بی‌عدالتی‌اند. در فلسفه یونان، یک فرد عادل سه خصوصیت دارد: حکمت، شجاعت و عفت. در تشیع هم عادل کسی است که گناه نکند، از نوع صغیر و یا کبیرش؛ و گناه وقتی اتفاق می‌افتد که حق و اخلاق ضایع شوند، فرقی نمی‌کند با زور اسلحه یا با القای فکری. عدالت و یا بی‌عدالتی می‌تواند در جنبه‌های متفاوت زندگی بشر از جمله در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و ارضی- محیطی اتفاق بیفتد. در این میان، مردم به طور عادی همه نوع عدالت و یا بی‌عدالتی را در مفاهیم عدالت اجتماعی و یا بی‌عدالتی اجتماعی قرار می‌دهند. در همین حال، این مفاهیم بیشتر یک وزن اقتصادی دارند تا مثلاً سیاسی که البته صحیح نیست چون طبقات مختلف اجتماعی از نوع خاصی از بی‌عدالتی رنج می‌برند. مثلاً طبقات کارگر و فقیر از بی‌عدالتی اقتصادی بیشتر رنج می‌برند تا مثلاً طبقات متوسط که عمدتاً از بی‌عدالتی سیاسی صدمه می‌بینند. بی‌عدالتی اقتصادی گسترده‌ترین فرم بی‌عدالتی است چرا که طبقات پایه حجم گسترده‌تری در جامعه دارند. از این رو هم است که بیشتر بحث‌ها و نظریه‌پردازی‌ها درباره عدالت اجتماعی مبنای اقتصادی دارند و اصلی‌ترین اصل در این گفته‌ها و نوشته‌ها هم توزیع درآمد و ثروت است، و البته درآمد بیشتر تا ثروت. به عبارت دیگر، جامعه‌ای در آن عدل برقرار است که توزیع درآمدها متعادل باشد و فاصله درآمد افراد و طبقات اجتماعی خیلی زیاد نباشد. عمده‌ترین منابع درآمدها هم کار، سرمایه و زمین هستند و عمده درآمدهای آنها هم به ترتیب از دستمزد، سود و اجاره عاید می‌شوند. عدم تناسب میان این درآمدها می‌تواند به بی‌عدالتی منتهی شود. دولت‌های عادل‌تر معمولاً از سیستم‌های مالیاتی پیشرو و منصفانه برای ایجاد تعادل بهتر استفاده می‌برند. 

‌ یکی از دغدغه‌های پژوهشی شما مساله توسعه و پیشرفت و چگونگی متحقق کردن آن است. به نظر می‌رسد جهد فراوانی هم برای عملیاتی کردن یافته‌های علمی خود دارید. الگوی توسعه از دیدگاه شما دارای چه مولفه‌هایی است؟ قائل به توسعه دولت‌محور هستید یا جامعه‌محور؟ 
نظریه‌پردازان علوم اجتماعی بر سر اینکه دولت باید چه نقشی را در فرآیند توسعه‌ بازی کند، هم‌عقیده نیستند. لیبرال‌ها (طرفداران بازار آزاد و اقتصاد رقابتی) معتقد به نقش محدود دولت در اقتصاد و توسعه هستند و نقش آن را بیشتر در فراهم کردن بستر سیاسی-امنیتی (داخلی و خارجی) می‌بینند. از دید آنها، مکانیسم‌های بازار آزاد برای پیشرفت جامعه کفایت می‌کند. بخشی از این نظریه‌پردازان، نظیر طرفداران اقتصاد کینز، برای دولت نقش بیشتری در تنظیم رابطه عرضه و تقاضا در سطح کلان قائل هستند (طرفداران سیاست‌های مالی، پولی، تجاری و صنعتی دولت). در مقابل این نظریه‌پردازان لیبرال، رادیکال‌ها و سوسیالیست‌ها قرار دارند که معتقدند بدون نقش وسیع و موثر دولت توسعه اتفاق نخواهد افتاد و نابرابری‌های اجتماعی حاصل می‌شود. آنها دولت را به مثابه ماشین اصلی حرکت جامعه به جلو می‌بینند و به نقش برنامه‌ریزی اقتصادی آن بهای زیادی می‌دهند. در حالی که گروه‌های لیبرال برای دولت نقش مهمی را در توسعه قائل نیستند، رادیکال‌ها برعکس برای جامعه مدنی نقش مهمی را در فرآیند توسعه قائل نیستند. با این وجود، دست‌‌کم از دهه 1950، نظریه‌پردازان توسعه، دولت را کارگزار مهمی در توسعه اقتصادی دانسته‌اند. این فکر بعد از فروپاشی شوروی سابق دچار چالش شد اما بعد از یک وقفه کوتاه دوباره اهمیت سابق خودش را کسب کرده است. تجربه چین، کره ‌جنوبی و چند کشور آسیای جنوب‌ شرقی در احیای فکر توسعه دولت‌‌محور نقش داشت. در همین حال، رشد فکر دموکراسی‌خواهی و مشارکت مردمی در دو دهه گذشته، توجه را به نقش مهم جوامع مدنی در فرآیند توسعه پایدار زیاد کرده است. با این وجود هنوز درک کاملی از اینکه دولت و جامعه مدنی چرا و چه نقشی را در فرآیند توسعه بازی می‌کنند (و یا باید بکنند)، وجود ندارد. این جانب از اولین نظریه‌پردازان توسعه بودم که سعی کردم طی مقالاتی در دهه 1990 رابطه دولت و جامعه مدنی را در فرآیند توسعه توضیح دهم. از دیدگاه من، توسعه پایدار فقط می‌تواند محصول همکاری تنگاتنگ جامعه سیاسی (دولت) و جامعه مدنی باشد. اما همه دولت‌ها و همه جوامع مدنی توسعه‌گرا نیستند. توسعه پایدار وقتی اتفاق می‌افتد که دولت توسعه‌گرا و جامعه مدنی توسعه‌گرا در کنار هم قرار بگیرند. برای توضیح روشن‌تر توجه بدهم که از دیدگاه من، دولت‌ها و جوامع مدنی را می‌شود (بر اساس فرهنگ سیاسی-اقتصادی آنها) به سه نوع تقسیم کرد: کارشکن، مردد و توسعه‌گر. دولت‌ها و جوامع مدنی کارشکن آنانی هستند که به دلیل وابستگی به خارج، بی‌توجهی به منافع ملی و یا برای حفظ منافع گروهی و فردی، ضد‌توسعه می‌شوند و عملاً جلوی پیشرفت کشور را (مثلاً از طریق مسلط کردن تجارت بر صنعت و یا رانت‌خواری) می‌گیرند. دولت در این جوامع ضعیف است ولی جامعه مدنی نیز علاقه‌ای به توسعه ملی ندارد و بیشتر منافع خود را دنبال می‌کند. دولت‌ها و جوامع مدنی مردد وضعیت بهتری دارند اما عملکرد مغایر پیدا می‌کنند. دولت مردد معمولاً قدرتمند است و علاقه به توسعه هم دارد اما این کار را می‌خواهد خودش و با دیکتاتوری به انجام برساند. بنابراین، دولت در این مسیر جامعه مدنی را هم که ممکن است در حال رشد باشد، منزوی می‌کند و در مواردی هم آن را تا حد نابودی ضعیف می‌کند. متاسفانه در این وضعیت، جامعه مدنی هم مردد می‌شود، تا حد بی‌عملی نزول می‌کند، نسبت به نقش خودش برای توسعه ملی بی‌اعتقاد می‌شود، و می‌رود به دنبال سازش با دولت مردد تا وقتی که دیگر وضعیت را برای خودش قابل تحمل نبیند. نتیجه چنین وضعیتی معمولاً یک انقلاب و فروپاشی است. ایران در سال 1357 به این نقطه رسیده بود؛ و سرانجام، نوع سوم دولت‌ها و جوامع مدنی توسعه‌گرا هستند. اینها لزوماً مشروعیت خود را از یک رابطه دموکراتیک با هم نمی‌گیرند بلکه در فعالیت و همکاری توسعه‌ای در جهت افزایش تولید و توزیع عادلانه‌تر درآمدها کسب می‌کنند. از ویژگی‌های آنها به انضباط اقتصادی، ضدیت با فساد و تکیه و توجه به تولید در مقابل دلالی و تجارت می‌توان اشاره کرد. برعکس دولت‌ها و جوامع مدنی کارشکن که عقب‌ماندگی و وابستگی به خارج ایجاد می‌کنند و دولت‌ها و جوامع مدنی مردد که قادر به تداوم بخشیدن به توسعه نیستند و کشور را به سوی فروپاشی می‌برند، دولت‌ها و جوامع مدنی توسعه‌گرا تماماً به پایداری توسعه فکر می‌کنند و عمل آنها نیز در همان جهت تنظیم می‌شود. همچنین، در حالی که کارشکنان برای عقب نگه داشتن کشور نسبت به هم بی‌تفاوت عمل می‌کنند و مرددها در جهت نابودی هم پیش می‌روند، توسعه‌گرها بین خود همیاری فزاینده به وجود می‌آورند و باعث شتاب تاثیر یکدیگر می‌شوند. البته کشورها از اینکه چه مخلوطی از این دولت‌ها و جوامع مدنی را دارند (یعنی فرهنگ سیاسی-اقتصادی آنها از چه نوعی است) بسیار متفاوت هستند. در واقع به طور نظری چند نوع کشور (فرهنگ) را می‌شود تصور کرد: دولت کار‌شکن با جامعه مدنی کارشکن، جامعه مدنی مردد و یا جامعه مدنی توسعه‌گرا. دولت مردد با جامعه مدنی کارشکن، جامعه مدنی مردد و یا جامعه مدنی توسعه‌گرا و بالاخره، دولت توسعه‌گر با جامعه مدنی کارشکن، جامعه مدنی مردد و یا جامعه مدنی توسعه‌گرا. در حالی که وضعیت نوع اول (دولت و جامعه مدنی کارشکن) بیشترین ظرفیت را برای ضدیت با توسعه دارد، وضعیت آخری (دولت و جامعه مدنی توسعه‌گر) بیشترین ظرفیت را برای کمک به توسعه دارد. این وسط، آن مخلوط‌های دیگر به درجات مختلف باعث عقب‌ماندگی و توسعه می‌شوند. 
‌ چند جا به توسعه «ارضی-محیطی» اشاره داشتید. این اصطلاح ناظر بر چه مفهومی است؟ 
توسعه یک روند و پدیده چند‌وجهی است و ابعاد اصلی آن اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و زیستگاهی (به معنی فضاهای زندگی و طبیعی) است. منظور من از بعد ارضی-محیطی توسعه هم به واقع همین بعد زیستگاهی است که شامل دو بخش مکان‌های زیستی (همچون شهر و روستا) و محیط‌زیست (شامل محیط‌های تولیدشده و طبیعی) است. به طور سنتی متاسفانه بحث توسعه عمدتاً روی اقتصاد متمرکز بوده و در همان حال توسعه از بعد زیستگاهی در پایین‌ترین اولویت قرار داشته است. این در حالی است که زیستگاه نقش مهمی در توسعه فیزیکی و معنوی انسان‌ها دارد. همان‌طور که در بالا اشاره کردم، ملت‌ها از دو جزء سرزمین و مردم تشکیل می‌شوند و این هر دو باید مشمول امر توسعه باشند. در حالی که ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توسعه، رفاه و شادمانی مردم را در نظر دارد، در غیاب توسعه سرزمینی که این مردم در آن زندگی می‌کنند، یعنی در غیاب توسعه مکان‌های زیستی و محیط‌زیست آنها، آن نتیجه مطلوب رفاه و شادمانی به دست نمی‌آید و سرزمین آن مردم نیز جاودان نمی‌شود. طرح‌های مربوط به سرزمین موضوعاتی از این قبیل را دربر می‌گیرند: حفظ تمامیت ارضی کشور، حفظ و زیبا‌سازی محیط‌زیست، اتحاد جغرافیای سیاسی کشور، حفظ آثار و میراث‌های تاریخی، توسعه شهرها، شهرستان‌ها و قصبات، و توسعه شبکه‌های زیربنایی در سطح کشور و گسترش آنها به کشورهای همسایه و دیگر کشورهای جهان. نائل آمدن به چنین نتیجه مطلوبی برای توسعه سرزمین، اقداماتی از این دست را می‌طلبد: ساختن کشوری مقتدر و مستقل با سیستم دفاعی قدرتمند، حفظ و بهبود محیط‌زیست انسانی و طبیعی، بهبود وضعیت جغرافیای سیاسی-اقتصادی کشور، احداث شبکه‌های گسترده حمل و نقل امن و موثر، توسعه سیستم‌های ارتباطات و شاهراه‌های اطلاعاتی، ایجاد یک سیستم سکونتی مکمل، یکپارچه، و قابل زیست در سطح کشور، ترویج عدم تمرکز و منطقه‌گرایی، و ترویج و حفاظت از میراث فرهنگی ایران. 

‌ با این وصف مشکل یا اولویت اصلی اقتصاد ایران را چه می‌دانید و برنامه شما برای از میان برداشتن مشکلات اقتصادی ایران چیست؟ 
جواب این سوال مفصل است و در چارچوب این مصاحبه نمی‌گنجد. اجازه بدهید از کلیات حرف بزنم. اول بگویم که اقتصاد ایران مسائل عدیده دارد نظیر تصدی‌گری بیش از حد دولت، سیاست‌زدگی مفرط، ساختار غیرتولیدی، وابستگی به درآمد نفت، رانت‌خواری، فساد، مدیریت ضعیف، سازمان‌های موازی، بی‌انضباطی، فقر، بیکاری، سقوط پول ملی، تورم، و... با این وجود اگر بخواهم در بین این مشکلات دوتای آنها را عمده‌ترین بنامم، بیکاری و کمی درآمد را اسم خواهم برد و از این دیدگاه هم است که برنامه فوری و اصلی اقتصادی من ایجاد کار و افزایش درآمدهاست؛ و اما برای حل جامع مشکلات اقتصادی کشور ریشه‌یابی علل آنها ضروری می‌نماید. به طور خلاصه، برخی از این مسائل ریشه‌های درونی دارند، مثل دعواهای جناحی که نمی‌گذارد سیاست‌های منسجم دراز‌مدت شکل بگیرد و به سوء‌مدیریت منتهی می‌شود، و برخی دیگر هم منشاء خارجی داشته‌اند و دارند، نظیر تحریم‌ها و تهدیدها و حوادث تحمیلی نظیر جنگ و زلزله و... که برای اقتصاد کشور محدودیت‌های اساسی ایجاد می‌کنند. این را هم باید گفت که این مشکلات هر دلیلی داشته باشند، حتماً به دلیل کمبود منابع نیست. ایران کشوری غنی است که متاسفانه بین دستاوردهایش و ثروت ملی آن یک دریا شکاف وجود دارد. ما از نظر منابع زیرزمینی، انسانی، تاریخی- فرهنگی، جغرافیایی- محیطی و وسعت بازار از اکثر کشورهایی که امروز توسعه‌یافته محسوب می‌شوند (مثل کره‌جنوبی) غنی‌تر هستیم. اگر بخواهم حرفم را خلاصه‌تر زده باشم، باید بگویم مشکلات اقتصادی ایران نه از کمبود منابع که از جدال‌های جناحی، سوء‌مدیریت و مشکل با آمریکا حاصل شده‌اند و تا وقتی که این مشکلات حل نشوند، اقتصاد کشور نمی‌تواند پرواز کند. حل این مشکلات نیز به مدیریت اجرایی مدبر و متخصص نیاز دارد. مشخصاً و از دیدگاه من، رئیس‌جمهور بعدی ایران باید فردی باشد که بتواند بین جناح‌های سیاسی متخاصم همبستگی و آشتی ایجاد کند، باید بتواند با آمریکا و غرب در مورد مشکلات متعددی که بین آنها و ایران وجود دارد صلح و همکاری ایجاد کند، و بالاخره باید بتواند اقتصاد ایران را در مسیر رشد و توسعه قرار دهد؛ و این توانایی آخری مستلزم درک دقیقی از اقتصاد دنیا، اقتصاد منطقه و اقتصاد ایران است. مدیر اقتصاد ایران همچنین باید دانش نظری و تجربه عملی درباره توسعه، برنامه‌ریزی و سیاستگذاری اقتصادی داشته باشد، دلسوز ملت باشد و منافع ملی را بالای هر نوع نفع دیگری قرار دهد. اگر بخواهیم کمی مشخص‌تر و در چارچوب سیاستگذاری صحبت کنیم، باید موارد زیر را مورد توجه داشته باشیم. در حوزه سیاست خارجی، دو معضل اساسی پیش روی ماست: اول اجماع در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران و دوم، تبانی سازمان‌های جاسوسی دشمنان ایران برای استفاده از نیروهای داخلی و خارجی برای درهم شکستن نظام اسلامی و تجزیه کشور. مزید بر این مشکلات، تحریم‌هاست که هر روز بر حجم و ضخامت آنها افزوده می‌شود. در حوزه سیاست داخلی، قطبی شدن جامعه سیاسی، افزایش درگیری‌های جناحی، سرخوردگی نیروهای سیاسی، مشکلات قومی و مهاجرت نیروی عظیمی از تحصیل‌کردگان و افتادن تعدادی از آنها به تور شبکه‌های جاسوسی غرب و شرق همه و همه در جهت ضدیت با منافع ملی ایران و در تحلیل نهایی در جهت بی‌ثباتی داخلی است. یکی دیگر از نتایج این وضعیت بحران‌های اقتصاد کشور است. در حوزه اقتصاد، مشکلات کشور، نظیر سقوط ارزش ریال، تورم، بیکاری و فساد اقتصادی، سه منشاء سوء‌مدیریت (عمدتاً به دلیل دعواهای جناحی)، تحریم (به دلیل سیاست خارجی مقاومت) و حس بی‌ثباتی (به دلیل همه مسائل بالا) دارد. این مشکلات، به نوبه خود منشاء معضلات اجتماعی-فرهنگی و زیستگاهی متعددی هستند که کشور از آنها جداً رنج می‌برد و بخش وسیعی از آنها تنها راه‌حل‌های دراز‌مدت دارند. با این وجود، در کوتاه‌مدت هم می‌شود راه‌حل‌های عملی و معقولی را به اجرا گذاشت. در حوزه سیاست خارجی، پیشنهاد من این خواهد بود که ایران به فوریت سیاست تنش‌زدایی را با سازمان ملل، کشورهای اسلامی و همسایه، و اروپای غربی دنبال کند. در این مسیر، امکان یک مصالحه شرافتمندانه با آمریکا هم به وجود خواهد آمد و چنین سیاستی جنگ‌طلبان را منزوی کرده و آنها را قطعاً تضعیف خواهد کرد. برای رسیدن به این مقصود باید یک راه‌حل منصفانه برای مساله هسته‌ای یافت و جلوی افزایش بیشتر تنش‌ها و تحریم‌ها را گرفت. و اما برای توفیق در حوزه سیاست خارجی، باید ایجاد انسجام سیاسی در جهت افزایش ثبات نظام و اتحاد آحاد ملت مورد توجه فوری قرار گیرد. در واقع انسجام سیاسی لازمه حل مشکلات اقتصادی هم هست. بخشودن اشتباه‌کنندگان سیاسی و انجام انتخابات ریاست‌جمهوری مورد پسند مردم به ایجاد همبستگی سیاسی کمک خواهد کرد. کاهش تنش با خارج و در داخل راه را برای حل مشکلات اقتصادی کشور هموار خواهد ساخت.  در حوزه اقتصاد، پیشنهاد می‌شود سوای ایجاد انسجام سیاسی و تنش‌زدایی با غرب، مدیریت اقتصادی کشور (از ‌جمله سیاست‌های پولی، مالی، صنعتی و تجاری) به طور جدی ترمیم شود. در این ارتباط باید سیاست ارزی کشور بر اساس این واقعیت تنظیم شود که مشکل کمبود ارز در کوتاه‌مدت تداوم خواهد داشت. در چنین شرایطی باید مصرف ارز بر اساس صرفه‌جویی شدید و تخصیص دقیق آن بنا شود. اولویت‌بندی در این خصوص باید بر سه پایه باشد: حفظ ارزش پول ملی، رفع نیازهای اساسی مردم و حفظ و افزایش تولیدات داخلی و صادرات غیرنفتی. در کنار این سیاست ارزی، باید سیاست پولی- مصرفی انقباضی و سیاست مالی- تولیدی انبساطی را پیش گرفت تا ضمن کاهش پول در گردش و مصرف، بخش تولیدی دچار انقباض نشود. فروش اوراق ‌بهادار دولتی، افزایش بهره بانکی، تخصیص منابع پولی- ارزی به فعالیت‌های تولیدی، اشتغال‌زا و صادراتی، و کاهش مالیات بر تولید‌کنندگان به همراه افزایش مالیات بر مصرف‌کنندگان کالاهای لوکس از اجزای لاینفک این سیاست‌ها هستند. متاسفانه واردات بی‌رویه در سایه پول هنگفت باد‌آورده نفتی در سال‌های اخیر باعث رشد فرهنگ مصرف شده و به کاهش تولیدات داخلی انجامیده است. پس سیاست تجاری کشور نیز باید باز‌بینی شده و اولویت باید به واردات مواد و کالاهایی داده شود که جزو نیازهای اساسی مردم و تولید‌کنندگان است. این سیاست باید به همراه سیاست‌های دیگری که در بالا به آنها اشاره شد، باعث بالا رفتن عرضه و پایین آمدن تقاضا شود تا تورم مهار شده و اشتغال افزایش پیدا کند. 

‌ اخیراً برای شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام آمادگی کرده‌اید. برنامه‌ای برای این کار تدوین کرده‌اید؟ رئوس برنامه شما برای ارائه به افکار عمومی چیست؟ 
برنامه انتخاباتی بسیار وسیعی دارم که در پایگاه اینترنتی من موجود است که امیدوارم مورد نقد و توجه مردم و صاحب نظران قرار گیرد. همبستگی ملی، توسعه پایدار و همکاری بین‌المللی در جهت ارتقای منافع ملی، شادمانی مردم و جاودانی سرزمین ایران از شعارهای اصلی آن برنامه هستند. رئوس آن برنامه به طور خلاصه به شرح زیر است. الف- گام نهادن در مسیر آشتی و همبستگی ملی، تغییر تدریجی و اداره‌شده و جلوگیری از شکل‌گیری یا تداوم حرکت‌های خشونت‌آمیز. برای تحقق این هدف باید یک برنامه اصلاحات گام‌به‌گام را در دستور کار قرار داد تا ضمن جلب مشارکت عمومی در روند اداره کشور، امکان برآوردن مطالبات و خواسته‌های اقشار و گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی نیز فراهم شود. در این راه نباید هیچ گروه اجتماعی اعم از جوانان، زنان، اقلیت‌های قومی و مذهبی و ایرانیان خارج کشور که تمایلی برای همراهی و همکاری در روند توسعه کشور دارند نادیده گرفته شده یا حذف شوند. ب- توسعه اجتماعی- اقتصادی شتابان و پایدار از طریق به کارگیری همه نیروهای انسانی، منابع و استعدادهای درون‌مرزی و برون‌مرزی یکی دیگر از سرفصل‌های مدون برنامه مذکور است. برای تحقق این هدف جهت‌گیری اقتصادی مبتنی بر تقویت تولید ملی در همه سطوح و تسهیل روند مبادلات بازرگانی و تجاری با کشورهای منطقه و جهان از اهمیت زیادی برخوردار است. ضمناً اهتمام در خصوص ارتقای سطح زندگی مردم و کاهش شکاف اقتصادی به موازات کوشش برای کاهش سطح آسیب‌های اجتماعی از دیگر اولویت‌های این عرصه است. برنامه توسعه باید همه‌شمول باشد و ظرفیت‌های همه مناطق کشور را در جهت رشد و تولید ثروت به کار گیرد. پ- کاهش تنش‌های بین‌المللی، صورت‌بندی و اجرای راهکارهای صلح‌جویانه جهت حل مسائل هسته‌ای و منطقه‌ای کشور، و ارتقای جایگاه ایران در جامعه جهانی. برای نیل به این هدف باید راهکاری مقبول برای حل مناقشه هسته‌ای که در عین حال تضمین‌کننده حقوق اساسی مردم باشد مورد توجه قرار گیرد تا بتوان تمام تحریم‌های بین‌المللی را از میان برداشت و به روند توسعه کشور شتاب بخشید. بدیهی است ایران امکانات زیادی برای بسط حوزه نفوذ منطقه‌ای و بین‌المللی دارد که نباید مورد غفلت قرار گیرد یا در شرایط نامساعد به هدر رود. 

‌ چه نسبتی با جریان‌ها و گروه‌های سیاسی در جامعه امروز ایران دارید؟ با کدام گروه احساس نزدیکی بیشتری می‌کنید؟ در صورت رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری همکاران خود را از میان کدام گرایش سیاسی انتخاب می‌کنید؟ 
من اصولاً مخالف جناح‌بازی در ایران امروز هستم چون مسائل ما ملی هستند، نه جناحی و راه‌حل‌های ما هم فقط تمام‌کشوری می‌توانند باشند. اینکه می‌بینید من گاهی با یک جناح هستم و گاهی مخالف آن، بدین خاطر است که من پدیده‌ها را سیاه یا سفید نمی‌بینم و فردی فراجناحی، واقع‌بین و عملگرا هستم. به اضافه، به نظر من لیوان خدمت به کشور اکثر ما نیمی پر و نیمی خالی است و باید در ارزیابی‌های منصفانه هر دو اینها را دید. معیار من برای اینکه ببینم چه کسی تا چه اندازه لیوانش خالی یا پر است، منافع ملی ایران است. هر که لیوان خدمتش در جهت منافع ملی کشور پرتر باشد برای من مقبول‌تر است و تامین منافع ملی هم در تحلیل نهایی یعنی تامین سعادت و شادمانی آحاد جامعه در همه زمینه‌ها، یعنی همان انسان‌محوری، و جاویدان ساختن سرزمین ایران. به نظر من باید تیمی از مدیران لایق را برای خدمت به ملت شکل داد و من اگر رئیس‌جمهور شوم حتماً این کار را خواهم کرد. انتخاب این افراد بر اساس تحصیلات، مهارت‌ها، تجربیات، صداقت و سلامت سابقه، و متعهد بودن آنان به توسعه ملی، وطن‌دوستی و ارزش‌های والای انسانی خواهد بود. معنای این سخن این است که من از همه نیروهایی که واجد این شرایط باشند استفاده خواهم کرد، صرف‌نظر از اینکه در چه دولتی پست داشته‌اند و به چه گرایش‌های جناحی تعلق دارند و یا در کجا زندگی می‌کنند (مثلاً ایرانیان مقیم خارج از کشور). تلاش خواهد شد که ترکیب تیمی که قرار است مدیریت کشور را به دست گیرد ترکیبی متعادل باشد از افراد لایق، از قومیت‌های مختلف، با دیدگاه‌های متفاوت و گرایش‌های سیاسی گوناگون، و از طبقات و پیشینه‌های متفاوت. در این ارتباط توجه خاصی مبذول خواهد شد که زنان در نقش مدیریت‌های بالا ظاهر شوند و جوانان نیز در امور مدیریتی فعال شوند. 
‌ با توجه به اینکه سال‌هاست در ایران زندگی نمی‌کنید چرا فکر می‌کنید برای پست ریاست‌جمهوری مناسب هستید؟ 
بگذارید از اینجا آغاز کنم که صدها بلکه هزاران نفر از ایرانیان شایستگی این را دارند که در مقام رئیس‌جمهور به ایران، سرزمین مادری‌شان، خدمت کنند و لذا استحقاق این را دارند که در مبارزات انتخاباتی شرکت کنند؛ و من تنها یکی از آنان هستم. من در «برنامه مبارزات انتخاباتی» خود به تفصیل به ویژگی‌های علمی و نیز به سوابق و تجربیات کاری خود پرداخته‌ام. به طور اختصار، طی 30 سال گذشته در مقام مدرس و محقق دانشگاهی، برنامه‌ریز راهبردی، طراح سیاستگذاری و مدیر اجرایی به کار اشتغال داشته‌ام. خدمات آکادمیک من برای مطالعات مربوط به ایران، کمک‌هایم در سیاستگذاری‌ها، و نیز طرح اندیشه‌های نوین برای ارتقای جامعه ایران، همگی در جزوه‌ای با عنوان «داستان زندگانی من» آورده شده‌اند و در تارنامه اینترنتی من قابل دسترسی است. من در طول زندگانی‌ام فروتنانه صدای خِرد و منطق بوده‌ام و در زمینه‌های بسیاری نقش هدایت‌کننده‌ای را برای ایجاد تغییرات مثبت و سازنده بر عهده داشته‌ام. یکی از بزرگ‌ترین افتخارات من تلاش بی‌وقفه برای برقراری صلح و آشتی بین ایران و آمریکا از طریق خلق موقعیت‌هایی منحصر‌به‌فرد بوده است، به نحوی که منافع ملی هر دو کشور، عزت ایران، و مصلحت نظام تامین شود. هر چند متاسفانه موقعیت‌های مذکور با غفلت‌های تاریخی طرفین از دست رفت اما تلاش‌های مذکور حداقل باعث شد جلوی جنگ میان دو کشور تا به امروز گرفته شود. درعین حال در سایه همین تلاش‌ها سیاستگذاران رده اول آمریکا از رفتار گذشته آن کشور نسبت به ایران، از ملت ایران عذرخواهی کردند. همچنین افتخار می‌کنم که در طول نزدیک به ربع قرن کار بر روی رابطه ایران و آمریکا، به طور پیوسته، جزو معدود صداهایی در آمریکا بوده‌ام که با سیاست‌های معطوف به تحریم، جنگ، و تغییر هرج‌و‌مرج‌زا به مخالفت برخاسته‌ام و همیشه خواهان اصلاحات معنی‌دار بوده‌ام. تلاش من برای ایجاد آشتی تنها منحصر به ایجاد رابطه عادی میان ایران و آمریکا نبوده است بلکه طیف‌های سیاسی مخالف با یکدیگر در درون ایران را نیز در بر می‌گرفته است. اگرچه مشکلات امروز ایران ریشه‌های پیچیده‌ای دارد، به نظر من علت اصلی را باید در گفتمان خصمانه سه بازیگر اصلی تاثیرگذار بر فضای سیاسی ایران یعنی حکومت ایران، مخالفان حکومت ایران و حکومت ایالات متحده آمریکا، در برخورد با بازیگر مخالف خود جست‌وجو کرد. مادام که این گفتمان خصمانه غالب باشد هیچ راه‌حلی برای مسائل ایران متصور نیست. این گفتمان خشونت‌بار و توهین‌آمیز باید تغییر یابد و عزم من این است که در سایه تلاشی همه‌جانبه و به کمک مردم ایران این گفتمان را تغییر دهم. از دیگر افتخارات من خدمت به ملت ایران برای بازسازی ویرانی‌های جنگ صدام حسین علیه کشور است. در حالی که جنگ در جریان بود، من به کمک دانشگاه تهران، در سال‌های 1365 تا 1367 بارها به مناطق جنگی از جمله خوزستان سفر کردم تا ضمن برآورد خسارات وارده، راهبردهای بازسازی پس از جنگ را فرموله کنم. من همچنین به طور فعال در بازسازی خرابی‌های ناشی از زلزله بزرگ رودبار و منجیل شرکت داشته‌ام و بعد از زلزله بم هم برای بازدید و ارزیابی خسارات راهی آن دیار شدم. از اینکه در لحظات سخت به یاری مردم ایران شتافته‌ام همواره احساس غرور می‌کنم. من در ایران زندگی، تحصیل و کار کرده‌ام و زمانی هم که در خارج از کشور اقامت داشته‌ام به طور پیوسته به دیدار سرزمین مادری آمده‌ام. طی آن دیدارها تحقیقات متعددی را در زمینه‌های مختلف مربوط به ایران به انجام رسانده و در باب فرصت‌ها و چالش‌های موجود مطالب زیادی نوشته‌ام. در دهه 1350 شمسی، به عنوان مهندس کشاورزی جوان در مناطق محروم مربوط به عشایر بویر‌احمدی، بختیاری، قشقایی و لر خدمت کرده‌ام. از افتخارات دیگر من نگارش و انتشار دو کتاب تحقیقی یکی در مورد وضعیت حقوقی جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و دیگری دریای خزر است که در هر دو کتاب، با استناد به تحقیقاتی گسترده به دفاع از حقوق قانونی و تاریخی ایران پرداخته‌ام. در حال حاضر دارای یک منزل مسکونی در تالش، استان گیلان، محل تولدم، در سواحل زیبای مازندران هستم و اغلب نزدیکان و بستگانم هم در همان محل زندگی می‌کنند. بخشی از زندگی من در آمریکا سپری شده، جایی که توانستم با استفاده از فرصت‌ها و در سایه تلاشی بدون وقفه مدرک دکترای خود را از دانشگاه کُرنل بگیرم و به عنوان استاد تمام‌وقت در دانشگاه راتگرز به کار تدریس و تحقیق مشغول شوم. من از فرصت به دست آمده برای آشنایی با زوایای فرهنگ آمریکایی و نیز شناخت و تبادل نظر با جمع کثیری از نخبگان آمریکایی از جمله سیاستمداران برجسته، دانشگاهیان، و رهبران و صاحبان موسسات بزرگ اقتصادی استفاده کرده‌ام. من مدت‌زمانی نیز در انگلستان در دانشگاه آکسفورد به کار تدریس و تحقیق اشتغال داشته‌ام. سفرهای بی‌شمار من به کشورهای مختلف جهان موجب شده از نزدیک با تجربیات کشورهایی که ظرف 30 سال اخیر به دستاوردهای چشمگیری نائل شده‌اند آشنا شوم. ما باید بیاموزیم که از تجربیات جهانی برای پیشرفت ایران استفاده کنیم و من مصمم به استفاده از آن تجربیات هستم. من در خارج از ایران «سرباز» خوبی برای کشورم بوده‌ام. در دورانی که از ایران و ایرانیان چهره‌ای نامناسب ترسیم می‌شد، من به طور پیوسته در دفاع از حقوق ایران و ایرانیان و شناساندن و تبلیغ فرهنگ ایرانی، لحظه‌ای آرام نگرفته‌ام. برخی دافعه‌ها در داخل ایران همراه با جاذبه‌هایی در غرب باعث مهاجرت هزاران ایرانی ظرف سه دهه گذشته به خارج از کشور شده است. با این حال نکته قابل توجه این است که اکثریت قاطع ایرانیان دور از وطن، با افتخار هویت ملی خود را که نشانه وفاداری آنان به سرزمین مادری است حفظ کرده‌اند. در این جمع بزرگ من نیز یکی از کسانی هستم که بدون کمترین خدشه در پرونده سی و چند سال زندگی‌ام در غرب، هویت خود و عشق به سرزمینم را در سینه زنده نگاه داشته‌ام. 
در سفر گر روم بینی یا ختن              کی رود بیرون ز دل حب‌الوطن