:
كمينه:۱۰.۷۹°
بیشینه:۱۴.۹۹°
Updated in: ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۶
ايده‌ها، پيشرفت جهان را ميسر مي‌كنند

چرا چارلز تيلور بي‌نظير است، حكمت و ثروت باهم

سقراط هشدار داد كه نمي‌توان حكمت و ثروت را توأمان خواست. خوش‌بختانه بيشتر فيلسوفان نبايد نگران اين وسوسه باشند. باور كنيد هيچ‌كس با بررسي قياس‌‌ها و تحليل انديشه‌هاي هگل ثروتمند نمي‌شود، مگر اينكه چارلز تيلور باشد
کد خبر: ۸۸۴۸۰
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۰
تعادل - حدود يك سال و نيم پيش روزنامه وال‌استريت‌ژورنال در گزارشي از انتشار كتاب جديدي خبر داد كه عملا مي‌تواند افكار عصر حاضر را در اين خصوص كه چه عواملي در دگرگوني اقتصاد و پيشرفت جوامع موثر است دگرگون كند. «ايده‌ها هستند كه جهان را شكل مي‌دهند» عنوان اين گزارش بود كه به نظر مي‌آيد نويسنده ان ملهم از فيلسوف مشهور كانادايي چارلز تيلور بوده است. چارلز تيلور اكنون بابت اين كه نشان داده جهان را ايده ها شكل داده جايزه يك ميليون دلاري برگرين در فلسفه را برده است. در اين زمينه نشريه هجهاگ ريويو مطلبي را منتشر كرده است كه مي‌خوانيد:

سقراط لحظاتي پيش از نوشيدن جام شوكران از مدعيان خود خواست: «همين‌قدر از آنان مي‌خواهم: وقتي پسرانم بزرگ شدند اگر پنداشتيد، بيش از اينكه دغدغه‌دار فضيلت باشند، دغدغه پول يا هرچيز ديگري را دارند يا اينكه خود را كسي مي‌‌پندارند و حال‌آنكه كسي نيستند، همانطور كه رنج‌تان دادم رنجشان دهيد تا انتقام خود را از آنها بگيريد.» سقراط هشدار داد كه نمي‌توان حكمت و ثروت را توأمان خواست. خوش‌بختانه بيشتر فيلسوفان نبايد نگران اين وسوسه باشند. باور كنيد هيچ‌كس با بررسي قياس‌‌ها و تحليل انديشه‌هاي هگل ثروتمند نمي‌شود، مگر اينكه چارلز تيلور باشد.

 اين فيلسوف كانادايي در همين هفته «به‌خاطر انديشه‌هايي كه جهان را شكل مي‌دهند» جايزه يك‌ميليون‌دلاري برگْرين را از آن خود كرد، جايزه‌يي كه آن را نوبل فلسفه مي‌‌دانند. درواقع، اين دومين جايزه يك‌ميليون‌دلاري تيلور است؛ او در سال ۲۰۰۷ نيز جايزه تمپلتون در دين‌‌پژوهي را برد.

 اين جايزه برازنده او بود. تيلور تقريبا بي‌‌نظير است، گرچه مي‌توانم تصور كنم يورگن هابرماس نيز اين جايزه را مي‌‌برد. اثر تيلور يقينا نمونه آن چيزي است كه اين جايزه به‌دنبال تقدير از آن است: انديشه‌هايي كه به‌‌حقيقت جهان را شكل مي‌دهند. اما ويژگي اثر تيلور چيست كه اينگونه توجه‌ها را به خود جلب كرده است؟ به‌نظرم، مساهمتِ پيوسته او در فلسفه، چند ويژگي برجسته دارد.



 فيلسوف به‌مثابه تبارشناس

تواريخ خانوادگي راهي است براي تشريح اينكه چرا فلان كارها را انجام مي‌‌دهيم. ما وارث بينش‌‌ها، احساسات و آدابي هستيم كه «طبيعي» به نظر مي‌‌رسند، مگر اينكه زماني را با ديگر خانواده‌ها يا در ديگر خانوارها بگذرانيم. آنجاست كه مي‌‌فهميم: «عجب! ما كمي عجيب هستيم.» اگر اندكي كاوش كنيم، مثلا به مادر مادربزرگمان مي‌رسيم كه تاثير مادرسالارانه و تقلاهاي او براي بقا موجب شد عادات و باورهايي برجاي بماند كه به طايفه پس از او به ارث رسيده ‌‌است. ما نه‌تنها در سايه گسترده او بلكه در جهاني زندگي مي‌كنيم كه او ساخت. پژوهش تبار‌‌شناسانه به ما كمك مي‌كند تا خود را بهتر بشناسيم.   مي‌توان تيلور را تبارشناس فكري دوران كنوني دانست. او بدين موضوع علاقه‌‌مند است كه چگونه به اينجا رسيديم، خواه آن را صرفا «مدرنيته»وصف كنيم يا «عصر اصالت»يا «عصر سكولار»با وجود تفاخر كرونولوژيك‌مان، و باوجودِ اين افسانه خوشايند كه سازندگان جديد و آگاه خودمان هستيم، اثر تيلور مدام نياكان فكري ما و سايه عظيمي را يادآور مي‌شود كه هنوز بر ما مي‌‌افكنند. بنابراين، او تقريبا هميشه مي‌‌كوشد تا رد سرچشمه‌هاي خود «مدرن» را بگيرد. او به ما كمك مي‌كند بفهميم از كجا مي‌‌آييم و چرا فلان كار را انجام مي‌‌‌دهيم.

 از اين حيث، تيلور تا حد زيادي وارث هگل است. انديشه هگل محور يكي از نخستين آثار موفق تيلور نيز هست. ازيك‌سو، انديشه‌هاي او بازگشتي است به بلندپروازي هگلي. در عصري كه فلسفه ظاهرا از طريق معماهاي هرچه كوچك‌تر «پيشرفت» مي‌كند -معماهايي كه در مقالات داوري‌شده ژورنال‌هايي حل مي‌گردند كه مخاطبانش متخصصانند- تيلور عملا پديدارشناسي روح را بازنويسي مي‌كند. درحالي كه فيلسوفان حرفه‌يي با تحليل قياسات منطقي به منصب استادي مي‌‌رسند، او سمبل فيلسوفي رمانتيك، اومانيست و دانش‌‌نامه‌يي است كه مي‌خواهد معنايي از كل را دوباره افاده كند. او در التفات به احتمالات و نوسانات تاريخ نيز پيرو هگل است و با كلان‌‌روايت‌‌هايي فلسفه‌‌پردازي مي‌كند كه آن را «تاريخ با ضرباهنگ فلسفي» مي‌‌نامد. ۵ تيلور معتقد است كه پاسخ به عميق‌‌ترين پرسش‌‌هاي فلسفي ما بايد داستاني بهتر از نحوه رسيدن‌مان به اينجا باشد، بايد مقصد ما باشد. چه كسي مي‌‌دانست كه پيشرفت‌هاي سده چهاردهم مي‌تواند به توضيح اين نكته كمك كند كه چرا ما در عصر «تظاهر متقابل» زندگي مي‌كنيم؟



 فيلسوف به‌مثابه قوم‌‌نگار

البته، در آثار تيلور شِماي فيلسوف به‌مثابه قوم‌‌نگار را نيز مي‌‌بينيم. گرچه تيلور انديشه‌ها را جدي مي‌گيرد، منتقد جدي چيزي است كه «خردپيشگي» مي‌‌نامد تصوري گيرا از اينكه انسان‌‌ها صرفا پردازشگران اطلاعات شناختي هستند، گويي ما با تامل و استنتاجِ مستمر راه خود را در جهان مي‌‌يابيم. او به‌تبعِ ويتگنشتاين، هايدگر، مرلوپونتي و پير بورديو و نيز شبيه به همكار گاه‌به‌گاهش، هربرت دريفوس، تاكيد دارد كه «خرد» ما اساسا نوعي مهارت است، حسي به جهان كه بيشتر به چنگ مي‌آيد تا اينكه آموخته شود. ما بيش از آنچه مي‌‌انديشيم مي‌‌دانيم. مثلا زبان چيزي است كه از آن استفاده مي‌كنيم: زبان بيشتر ابزاري است براي انجام امور تا صفحه‌يي براي بازنمايي جهان. خرد ما نوعي مهارت جمعي است كه جوامع و سنت‌‌ها به ما رسانده‌‌اند. ازاين‌‌رو انسانيت يعني اينكه بسيار مرهون كساني باشيم كه كارآموزشان بوده‌ايم.

 بنابراين، تحليل فرهنگي تيلور صرفا متوجه انديشه‌ها نيست؛ او، نظير يك انسان‌‌شناس، كنش‌‌هاي يك جامعه را مطالعه مي‌كند. او تاكيد دارد كه آنچه تجربه ما را از مدرنيته مي‌‌سازد «نظريه» نيست، بلكه به‌تعبير خودش «تخيل اجتماعي» است. وي مي‌گويد: تخيل اجتماعي كه «وسيع‌‌تر و عميق‌‌تر از طرح‌ها فكري است كه ممكن است مردم ‌‌هنگام انديشيدن درباره جهان بپرورانند»، «طريقي است كه مردمان عادي با آن پيرامونِ اجتماعي‌شان را «تخيل» مي‌كنند». تيلور مي‌گويد كه گويي، پيش از تفكر درباره جهان، آن را تخيل مي‌كنيم و آن تخيل را در قالب تشبيه‌ها، افسانه‌ها، داستان‌ها و آداب‌ورسوم جامعه دروني‌سازي مي‌كنيم. براي همين است كه اگر بخواهيد عصاره تخيل اجتماعي منحصربه‌فردِ «مدرن» را به دست آوريم، بايد قوم‌نگار تشبيه‌ها، افسانه‌ها، داستان‌ها و آداب مدرن باشيم.

 همين توجه قوم‌‌نگارانه به «واقعيت زيسته» است كه تيلور را چنين متوجه تجربه تفاوت، تنوع و كثرت‌‌گرايي در جامعه مدرن متاخر كرده است، ازجمله توجه به نقش بادوام جماعت‌‌هاي ديني در جوامع غربي. اثر او تعهد وثيقي به پروژه ليبرال‌دموكراسي دارد.

اين اثر دغدغه‌يي دايمي نسبت‌به طرح‌‌ريزي يك زندگي مشترك را، بدون چشم‌پوشي از تفاوت‌‌هاي موجود يا اجازه به‌نوعي هژموني اجماعي در به‌حاشيه‌راندن اقليت‌‌ها، نشان مي‌دهد. تيلور اين مساله را جدي مي‌گيرد كه تفاوت‌‌ها تا چه حد مي‌توانند عميق باشند، اما از يافتن راهي براي هم‌‌زيستي نااميد نمي‌شود. درواقع تجربه او از تفاوت و تنوع در زمان دانشجويي در دانشگاه آكسفورد مسير زندگي حرفه‌يي او را رقم زد. همان‌گونه كه چند سال پيش در مصاحبه‌يي با من گفت، بذر كتاب عصر سكولار در اين تجربه‌اش كاشته شد كه او دانشجويان ديگر را نفهميد و خود او نيز فهميده نشد... تاحدي بدين خاطر كه او فهمي عميقا ديني از جهان داشت. آثار دوران حيات او تلاشي است براي پاسخ به پرسشي كه ابتدا در دهه ۱۹۶۰ مطرح كرد: «چرا من نقطه شروعِ بديهي قضايا را تقريبا به‌طور كامل متفاوت از اطرافيانم مي‌‌فهمم؟» آثار فلسفي‌اي كه در پاسخ بدين پرسش سر برآورد هديه‌يي است به عصر قطبي‌شدن فزاينده.



 فيلسوف به‌مثابه خدمت‌گزار اجتماعي

سرانجام، تيلور فيلسوفي است كه فراخوانِ ماجراجويي در فراسوي صندلي‌هاي راحت دانشگاهي را لبيك گفت و بي‌‌ترديد اين عاملي در تصميم‌گيري داوران جايزه برگرين بود. او، از آغاز، درگير سياست استان محل سكونت خود بود و يكي از برجسته‌‌ترين خدمات فلسفي و مدني او همكاري در سرپرستي «كميسيون مشورتي استان كبك در باب فعاليت‌‌هاي انطباقي مرتبط با تفاوت‌‌هاي فرهنگي» بود. نخستين وظيفه اين كميسيونِ متشكل از كارشناسان سطح‌بالا تشريح اين نكته بود كه چگونه جامعه‌يي «سكولار»، نظير كبك، مي‌تواند به‌هرحال تجليات ديني را، نظير روسري و نشان صليب، در عرصه عمومي بپذيرد. در واكنش به تفسير محدود فرانسوي از لاييسيته، كه كوشيد زندگي عمومي را از اظهار ديني جدا كند، گزارش اين كميسيون حامي چيزي بود كه آن را «سكولاريسم گشوده» ناميد: طريقي براي راه‌ دادن به باورها و تفاوت‌‌هاي ريشه‌دار بدون به‌خطرانداختن حيات عمومي در جامعه‌يي كثرت‌‌گرا. گرچه اين گزارش نتايج مثبت و منفي گوناگوني داشت، باز گواهي است بر گرايش تيلور به استفاده از استعدادهاي فلسفي خود براي اصلاح امور عمومي.

 احتمالا تحسين‌‌برانگيزترين نكته درباره چارلز تيلور و اينكه چرا حتي فيلسوفان فقير از اعطاي جايزه يك‌ميليون‌دلاري ديگري به او حسرت نمي‌‌خورند، اين است كه او «فيلسوف فيلسوفان» است. تيلور به‌‌نحوي خستگي‌‌ناپذير كنجكاو است و مدام در حال مطالعه است و مشتاق هميشگي انديشه‌ها. انديشه‌هاي او اقبالي وسيع يافته‌‌اند، اما نه صرفا بدين خاطر كه او فلسفه را «عمومي» كرده يا آن را به حكمت هفت‌‌نكته‌يي قابل‌‌فهمي تبديل كرده‌ ‌است كه در برنامه گفت‌وگوي تلويزيوني جايي براي او باز مي‌كند. («قابل‌‌فهم» آخرين واژه‌يي است كه مي‌توان براي توصيف سرچشمه‌هاي خود يا عصر سكولار به كار برد!) بلكه انديشه‌هاي او به گفت‌وگوي عمومي شكل مي‌دهند، زيرا او عميقا همت خود را صرفِ تلاش ديوانه‌‌واري در زندگي جمعي كرده ‌‌است كه آن را «جامعه» مي‌‌ناميم. اهميتي كه او به اين موضوع مي‌دهد براي تكرار كليشه‌ها نيست، بلكه براي پيشنهاد بهترين هديه اوست، يعني فلسفه‌اش.

مولف : جيمز اسميت    
مترجم :  ميلاد اعظمي‌مرام