:
كمينه:۱۱.۷۹°
بیشینه:۱۳.۹۹°
Updated in: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۴
پارادوكس رهنمودهاي واحد در اقتصاد

بررسی ريشه‌ها و پيامدهاي اقتصادي انقلاب از نگاه فرشاد مومنی

فرشاد مومني در جلسه اخير موسسه دين و اقتصاد به دو تجربه «شوك آزادسازي قيمت ارز در دهه 60» و «شوك افزايش حامل‌هاي انرژي در دهه 80» پرداخت و نشان داد كه چگونه برخي از تئوريسين‌هاي دست‌راستي كه مومني آنها را نئوكلايسك‌هاي وطني خطاب مي‌كند در نسخه‌پيچي اين دو سياست براي كشور و بدون توجه به شرايط اوليه كشور كه «طوطي‌وار آنها را از نظريه‌پردازان ديگر ترجمه كرده‌اند» باعث بروز بحران‌هاي اقتصادي، اجتماعي و محيط زيستي شدند.
کد خبر: ۸۷۵۰۸
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۰:۳۹
اقتصاد گردان - وي با انتقاد از بنيادگرايي بازار كه داعيه اين را دارد كه حاوي گزاره‌هاي جهانشمول است، مي‌گويد: متاسفانه كساني در ايران كه الفباي روش‌شناسي را هم نمي‌دانند طوري درباره علم اقتصاد صحبت مي‌كنند كه گويي علم اقتصاد انگاره‌هاي جهانشمول دارد اما اين نكته بديهي را مورد توجه قرار نمي‌دهند كه در همان چيزي كه آنها علم روز خطاب مي‌كنند يك ويژگي بارز وجود دارد؛ تمام آن گزاره‌هاي تئوريك مشروط هستند و اين شروط به شرايط اوليه‌يي برمي‌گردد كه اين تئوري‌ها براساس آنها بنا شده است. 





 مساله دستكاري واقعيت

در جلسه قبل درباره شكل‌گيري انقلاب اسلامي صحبت كرديم و در اين جلسه درباره ارزيابي برخي انگاره‌هاي مسلط درباره عملكرد 10ساله اول بعد از پيروزي انقلاب اسلامي صحبت خواهيم كرد. اهميت دامن زدن به اينگونه مباحث از جنبه معرفتي به اين نكته بنيادي روش‌شناختي مربوط مي‌شود كه بر خلاف تصوراتي كه در چارچوب بنيادگرايي بازار ترويج شده است، انسان‌ها در جريان انتخاب‌هاي خود از اطلاعات كامل برخوردار نيستند. از اين زاويه مساله مهم‌تر اين است كه همين اطلاعات ناقص توزيع نامتقارن دارد و منشأ بروز نااطميناني‌ها در انتخاب و در كنار آن باعث ايجاد رفتارهاي فرصت‌طلبانه بين بازيگران اقتصادي مي‌شود. جدا از اين اقتصاددانان معاصر معتقدند كه اگر اين دو كاستي جدي بر سر انتخاب افراد هم وجود نداشت، افراد با داده‌هاي اطلاعاتي يكسان لزوما انتخاب‌هاي واحدي انجام نمي‌دهند چون آن اطلاعاتي كه ناقص است و توزيع نامتقارن دارد براي اينكه در نهايت به انتخاب بينجامد بايد حتما از صافي ذهن عبور كند. اين ويژگي‌هاي حياتي باعث شده در داوري‌ها و تفسيرهايي كه حتي انسان‌هاي متخصص درباره يك مساله دارند، تفاوت‌هاي آشكاري وجود داشته باشد ضمن اينكه اين مولفه‌ها مساله امكان‌پذيري دستكاري اذهان را پديدار مي‌كند و اين دستكاري‌ها منشأ سوءبرداشت‌ها و كژفهمي‌ها هم مي‌شود.

مساله دستكاري واقعيت بين متفكران معاصر از زماني كه جهان وارد سومين موج انقلاب صنعتي شده و افق‌هاي بسيار بي‌سابقه‌يي از نظر اطلاعات و ارتباطات در برابر بشر قرار گرفته است، اهميت بيشتري يافته است مثلا در گذشته درخصوص مسائل تاريخي هم مطرح مي‌شد، انسان‌ها نه يك تاريخ واحد بلكه با تاريخ‌هاي متعددي مواجه هستند كه بر حسب ويژگي‌هايي كه درباره اطلاعات ناقص انسان‌ها مطرح شد، روايت كرده‌اند و طبيعتا در اين زمينه مساله برقرار شدن رابطه ميان دانش و قدرت امكان و فرصت لازم براي دستكاري‌هاي سازمان يافته‌تر در واقعيت را فراهم كرده است. اينكه چامسكي در آثار خود درخصوص ضرورت بسط تفكر انتقادي صحبت و خطر مهندسي تاريخ را مطرح مي‌كند يا اينكه فوكو جايگزين كردن رژيم‌هاي واقعيت را به جاي واقعيت عنوان كرده است همچنين بودريار هايپررياليتي يا فراواقعيت كه برجسته‌سازي و دستكاري موضوعات كم اهميت از طريق رسانه‌هاست را ارائه مي‌كند از همين توجه‌ها ناشي مي‌شود.  به اين ترتيب اگر بخواهيم جامعه خود را درست مديريت كنيم بايد بسيار هوشمندانه با مسائل برخورد كنيم به طوري كه تا جايي امكان دارد واقعيت را فهم كرده و براساس توهم سياست‌گذاري نكنيم. در اينجا شرط انصاف اين است كه نه عملكرد دوره پهلوي و نه دوره كنوني را مطلق‌انگاري نكنيم. در اين زمينه هر قدر دقت‌هاي روش‌شناسي و فرصت‌هاي گفت‌وگوي آزادانه بيشتر شود جامعه از اين نظر بيشتر نفع مي‌برد. يادآوري كنيم، مساله آزادي كه ركن اساسي شعارهاي انقلاب بود يك موضوع تعارفي و زينتي نبوده است چه اينكه اگر قانون‌هاي مشروع محدود شوند هم دولت و هم ملت متضرر خواهند شد به اين دليل كه انسان‌ها در هر سطحي كه باشند در معرض آسيب‌هاي جدي در فهم واقعيت قرار دارند.



  اهميت توجه به شرايط اوليه

توجه به شرايط اوليه يكي از مفاهيم اصلي تئوري‌هاي توسعه‌يي پيش رو است كه در سياست‌گذاري‌ها از اهميت فراواني برخوردار است. اين مفهوم بدين معني است كه با مرور آنچه به عنوان ميراث از دولت پهلوي تحويل جمهوري اسلامي داده شد، ما بهتر مي‌توانيم آنچه اتفاق افتاده است را تحليل كنيم يعني توجه داشته باشيم. مثلا براساس مطالعه دكتر پناهي چيزي بيش از 90درصد شعارهاي مردم در جريان مبارزه ناظر بر اعتراض بر نابرابري‌هاي و فقر بوده است، اين موضوع خيلي بهتر مي‌تواند به ما كمك كند كه چرا مبارزه با فقر در بعد از انقلاب در اولويت قرار مي‌گيرد ولي اينكه شيوه اين عمل چگونه بوده است، مي‌تواند مورد ارزيابي ديگري قرار گيرد اما اصل اينكه چرا به آن جنبه و به آن ميزان فوق‌العاده مورد توجه بوده به آن وضعيتي كه در آن قرار داشته‌ايم، ارتباط مي‌يابد.

 در مطالعات توسعه نخستين بار اهميت شرايط اوليه در چارچوب مفهومي با عنوان پارادوكس رهنمودهاي واحد و دستاوردهاي متعارض مورد توجه قرار گرفت و در اجراي عملياتي در طرح مارشال اتفاق افتاد. در دوران پس از جنگ طرح مارشال در چارچوب ملاحظات جنگ سرد و براي مقابله با خطر كمونيسم به متحدان بلوك غربي كمك كرد كه خرابي‌هاي دوره جنگ را سامان دهند و از اين طريق از گسترش كمونيسم به اين كشورها ممانعت كنند. همان فرمول به كشورهاي درحال توسعه هم پيشنهاد شد اما وقتي كه آثار آن در كشورهاي درحال توسعه نمايان شد، نتايج به كلي در جهت عكس آن چيزي بود كه در كشورهاي اروپاي غربي ديده شد؛ تزريق پول به اين كشورها با فرض يكسان‌انگاري شرايط كشورهاي اروپايي و مستعمرات سابق آنها موجد فاجعه‌هاي انساني و ناپايداري‌هاي اقتصادي و اجتماعي شد. در جريان صورت‌بندي‌هاي نظريه‌هاي توسعه يكي از مهم‌ترين اين نظريه‌ها توسط ميردال صورت گرفت و به خاطر همين هم جايزه نوبل گرفت. اين اقتصاددان با ارائه نظريه عليت بر هم فزاينده نشان داد كه شرايط اوليه يك كشور چگونه نيروي محركه شدت‌گرايي و واگرايي‌ها مي‌شود و از اين زاويه توصيه‌هاي بنيادگرايي بازار را به صورت بنيادي مورد انتقاد قرار مي‌دهد. ميردال با نظريه عليت بر هم فزاينده نشان داد كه شرايط اوليه يك كشور فقير چگونه باعث بازتوليد نيروي محركه فقر مي‌شود. كليد بحث اصلي او در اين صورت‌بندي نظري، برجسته كردن اهميت شرايط اوليه كشورهاي درحال توسعه بوده است. بنيادگرايي بازار كه داعيه اين را دارد كه گزاره‌هاي جهانشمول ارائه مي‌دهد و متاسفانه كساني در ايران كه الفباي روش‌شناسي را هم نمي‌دانند طوري درباره علم اقتصاد صحبت مي‌كنند كه گويي علم اقتصاد انگاره‌هاي جهانشمول دارد و كساني هم در بيرون از اقتصاد به صورت تملق‌آميز حرف‌هاي اين گروه را تاييد و تاكيد مي‌كنند كه اينها با دانشگاه‌هاي بزرگ دنيا در ارتباط و با علم روز مجهز هستند اما اين نكته بديهي را مورد توجه قرار نمي‌دهند كه در همان چيزي كه آنها علم روز خطاب مي‌كنند يك ويژگي بارز وجود دارد. تمام آن گزاره‌هاي تئوريك كه به تعبير اينها به نام علم روز خوانده مي‌شوند، گزاره‌هاي مشروط هستند و اين شروط به شرايط اوليه‌يي برمي‌گردد كه اين تئوري‌ها براساس آنها بنا شده است. اگر ما به آن شرايط توجه نكنيم و با جهل مركب طوطي‌وار آنها را ترجمه كنيم و نسبت آنها را با شرايط اوليه جامعه خود در نظر نگيريم طبيعتا در معرض انحطاط اقتصادي قرار مي‌گيريم. برجسته‌ترين اين خطاي روش‌شناسي را مي‌توانيم در ماجراي شوك نرخ ارز در سال‌هاي پاياني دهه 60 ملاحظه كنيم. در آن زمان همين طيف نئوكلاسيك‌هاي وطني ابراز كردند كه اگر ما بتوانيم افزايش‌هاي شديد در نرخ ارز ايجاد كنيم، واردات كاهش و صادرات افزايش پيدا خواهد كرد و كاركردهاي تبعي اين دو باعث مي‌شود، توليد و اشتغال افزايش پيدا كند. بنابراين جهش‌هاي بزرگي در نرخ ارز ايجاد شد اما تقريبا هيچ يك از آن وعده‌ها محقق نشد و مساله هم به همين جا خاتمه نيافت. آن خطاي فاحش كه صرف نظر از عوامل ديگر و بي‌اعتنا به شرايط اوليه كشور بود براي ما گرفتاري‌هاي بزرگي پديد آورد. در نهايت اجماع مي‌توانيم به ياد بياوريم كه در اثر آن شوك ارزي هم خانواده‌هاي ما دچار بحران شدند و هم بنگاه‌هاي توليد و هم ماليه دولت. در كمال تاسف از آنجا كه ما قادر نيستيم از تجربه‌هايمان درس بگيريم در سال 89 هم با همان توهم‌ها و با همان بي‌اعتنايي‌ها به شرايط اوليه براي كاهش مصرف انرژي همان كليشه نئوكلاسيك‌هاي وطني يعني قيمت بالا باعث كاهش مصرف مي‌شود، يكي از بي‌سابقه‌ترين جهش‌ها در قيمت كالاهاي كليدي به كشور تحميل شد و باز هيچ يك از آن وعده‌هايي كه به لحاظ تئوريك انتظار مي‌رفت، محقق نشد اما بي‌سابقه‌ترين بحران‌هاي اقتصادي، اجتماعي و محيط زيستي بر سر كشور ما فرود آمد. آنها كه از سر چابلوسي تجربه شوك حامل‌هاي انرژي را موفقيت‌آميز قلمداد كردند، كافي است توجه داشته باشند كه ماجراهاي بسيار شگفت‌انگيزي در اين تجربه اخير از نظر مديريت اقتصاد در كشور پديدار شد مثلا يكي از آنها اين بود با اينكه قيمت گاز 11برابر افزايش يافت در يك فاصله كمتر از يك سال مديرعامل وقت شركت ملي گاز اعلام كرد درحالي كه توليد و عرضه گاز نسبت به سال 89 افزايش پيدا كرده است، درآمدهاي شركت ملي گاز نسبت به اين سال كاهش پيدا كرده است. دلايل اصلي اين امر يكي گاز دزدي به عنوان ناهنجاري جديد ناشي از تعديل ساختاري بود و ديگري خودداري دستگاه‌هاي با نفوذ دولتي از پرداخت قبوض گازي در شرايطي كه شركت ملي گاز هم قدرت چانه‌زني كافي براي اخذ حقوق حقه خود نداشت. شركت ملي گاز در آن زمان مجبور شد براي معرفي گازدزدها جايزه تعيين كند. از طرفي ديگر اين موضوع‌ها باعث شد كه دولت به بي‌سابقه‌ترين سطح تاريخي با كسري رو به رو شود و به طور همزمان به تاريخي‌ترين سطح بدهي برخورد كند يعني برعكس آنچه دولت مي‌خواست درآمدهاي خود را افزايش دهد، اتفاق افتاد