:
كمينه:۲۱.۵۱°
بیشینه:۲۱.۹۹°
Updated in: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۴
معرفی کتابی از انتشارات روزنامه اطلاعات

در فضیلت نقد، اثری از علیرضا خانی سردبیر روزنامه اطلاعات

کتاب «در فضیلت نقد» که به گزیده یادداشت های علیرضاخانی، سربیر روزنامه اطلاعات طی سالهای 84 تا 93 پرداخته است از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شد.
کد خبر: ۵۰۴۲۰
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۵
کتاب «در فضیلت نقد»  که به گزیده یادداشت های علیرضاخانی، سربیر روزنامه اطلاعات طی سالهای 84 تا 93 پرداخته است از سوی انتشارات اطلاعات منتشر شد.




  به گزارش پایگاه خبری «اعتبار»، کتاب « در فضیلت نقد» حاوی 240 مقاله در حوزه های فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست است که می تواند به عنوان منبعی برای درس های مقاله نویسی، یادداشت نویسی، تحلیل نویسی و تفسیرنویسی مورد استفاده دانشجویان رشته روزنامه نگاری و ارتباطات قرار گیرد.

مقالات اين مجموعه، هر يك به تنهايي بر اين ستون و شالوده بنا شده كه ريشه دردها و كاستي‌هاي جامعه و نيز اشتباهات و انحرافات افراد و گروه‌ها را، نبايد در عوامل بيروني موهوم و تقدير و سرنوشت و كجمداري روزگار غدّار و توطئه خارجي و داخلي جست بلكه گاه نيك و بل ضروري است نيم‌نگاهي پرسشگرانه و نامتكبرانه بر خود افكنيم و علل و دلايل همه كژي‌ها و كژتابي‌ها و درماندگي‌ها و جاماندگي‌ها و عسرت‌ها و حسرت‌ها را در خود بجوييم و بي‌رحمانه در برابر آن بايستيم.

این اثر در قطع وزیری در 582 صفحه و با بهای 20000 تومان به بازار نشر عرضه شده است.    کتاب « در فضیلت نقد» حاوی 240 مقاله در حوزه های فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست است که می تواند به عنوان منبعی برای درس های مقاله نویسی، یادداشت نویسی، تحلیل نویسی و تفسیرنویسی مورد استفاده دانشجویان رشته روزنامه نگاری و ارتباطات قرار گیرد.


یادداشت سردبیر

در فضیلت نقد

گزیده یادداشت های سربیر روزنامه اطلاعات طی سالهای 84 تا 93
علیرضا خانی
نام کتاب: در فضیلت نقد
مجموعه 240 مقاله سردبیر روزنامه اطلاعات
ناشر: انتشارات اطلاعات
تلفن دفتر توزیع و فروش : 29993242
***
برای مراجعه به سایر انتشارات روزنامه اطلاعات و همچنین روزنامه ها و سایر کتاب های این انتشارات و همچنین کسب اطلاعات بیشتر در مورد کتاب درفضیلت نقد، می توانید به لینک زیر مراجعه فرمایید. 

در مقدمه کتاب آمده است: 

معلمي در روستايي دورافتاده از استاني دوردست موهايش را به خاطر همراهي با شاگرد سرطاني‌اش مي‌تراشد و فرداي آن روز همه دانش‌آموزان، سر تراشيده سر كلاس مي‌آيند. معلم ديگري در استاني محروم، كليه‌اش را هديه مي‌كند به شاگرد فقيرتر از خودش. آتش‌نشاني گمنام، هنوز نخستين جشن تولد كودكش را نگرفته خود را به هنگامه هراسناك آتش و دود مي‌زند و بي‌اعتنا به سخن شعارپيشگان بي‌عمل، جانش را به دختر كوچك معصوم هديه مي‌كند.
دو جوان تنومند با رد پاي چاقو بر گونه و گردن، بر موتوري مي‌غُرند و در تاريكاي صبحدم، همه هستي پيرزني تازه‌رسيده به شهر را، كه براي مداواي دخترش آورده، يكجا مي‌ربايند تا خرج شيشه و شب‌نشيني و شراب كنند و چند خيابان آن سوتر، راننده فقير تاكسي، بسته‌هاي پول‌هاي جا مانده در ماشين را، بي‌انديشة‌ جهيزيه دختر و مداواي همسر، با تقوا و استغنا به صاحبش برمي‌گرداند...
چوپاني به پيكر سوخته زني بر مي‌خورد كه بعدها پليس مي‌فهمد يكي ديگر از قربانيان آدم‌ربايي و آزار و قتل و سوزاندن است كه صبحي از خانه درآمده و سوار بر ماشين عبوري شده و ديگر بازنگشته و چشمان عزيزانش را در انتظار و خون نشانده است...
پيري گمنام و بي‌ادعا، در روستايي دور با چشماني كم‌نور و قامتي خميده و دستان چروكيده، همه وزنش را روي چوب عصا مي‌اندازد تا دست بر ديوار نگيرد و ناخواسته ديوار خشتي را نسايد و حقي را از صاحب ديوار ضايع و زايل نكند يا ناغافل دانه‌اي از لب موري برنگيرد و آن سوتر، مديري متظاهر، ميلياردها ثروت ملت را برمي‌دارد و در كشوري دوردست قصر مي‌سازد يا كرورها پول ملي نفت را در حساب شخصي مي‌ريزد و گردن فراز مي‌دارد و ناز بر فلك و فخر بر ستاره مي‌كند...
آن سو، رهبري خود را سپر مردمش مي‌كند كه فدا شود و آن سوتر رهبراني همه مردم را سپر تاج و تخت خود مي‌كنند تا مردم فنا شوند و آنها بمانند.
پرشمار است اتفاقاتي از اين دست كه برخي‌شان فرشتگان ساجد انسان را سرافراز مي‌كند و خيلي‌هاشان شيطان طاغي و عاصي را گردن‌فراز...
در ميانه اين ميدان، چه مي‌توان كرد جز گفتن و سنگ سراچه دل به الماس آب ديده سفتن، يگانه ساز و برگ ما كه نه سياستمداريم و نه قانونگذار و نه قاضي و نه مجري و نه ميانجي و نه منجي، محك زدنِ احوال و اقوال و افعال است و پاسداشت شبچراغ اميد و زنده داشتن شمع تابنده و آيينة بازتابندة نقد.
آيينه چـون نقش تـو  بنمود  راست خود شكن، آيينه شكستن خطاست
نقد ناب، گوهر كمياب و دُرّ ديريابي است كه در اين ملك و ديار غريب و مهجور مانده است، از بس رقابت‌هاي سياسي و حسادت‌ها و طمع‌ورزي به پست و مقام و جاه و جلال و ثروت و مكنت و قدرت را به جاي نقد جا زده‌اند و در هر گروه و رسته و حزب و دسته و رسانه و مجلس و انجمن، تخريب و تخطئه ديگران را به قصد تحسين و تقديس خود، در قالب مظلوم نقد ريخته‌اند و جاه‌طلبي و قدرت‌انديشي و آزمندي خويش را براي سر پوشاندن، در جامه و زرورق نقد پيچانده‌اند، كه نقد ناب را از نقدهاي دروغين و كينه‌ورزانه و منفعت‌خواهانه به سختي مي‌توان تميز داد.
نقدِ ناب، بازتاباندن كژي‌ها و فاش گفتن گزافه‌ها و عريان كردن خطاهاست، بي‌شائبة رقابت و چشمداشت موقعيت و رؤياي قدرت و ثروت و منزلت.
نقد ناب، تاباندنِ آفتاب روشن صبحگاهان بر ابريشم تاريك شبراهه خاموش است. شلاقِ باران سرد و درشت ارديبهشتي بر تن رخوتناك برهوت خشك و تفتيده است، شكستن شيشه سكوت شب سياه صحراي هراس‌انگيز با اوج ضرباهنگ يك آواز است آن‌ كه بر آستانة چاه بر تو سكوت مي‌كند، دوستار تو نيست، رؤيايش در دام حادثه افتادن توست... آن ‌كه در اوج غرور و قدرت، بر تو عيب نمي‌گيرد و نهيب نمي‌زند، مي‌خواهد قرباني غرور و مسحور كبر و مغلوب خودشيفتگي‌ات شوي...
نقدِ ناب، يعني نهيب، يعني فرياد، يعني پس كشيدن تند و بي‌رحمانه يك دوست از آستانه سقوط و صخره. يعني فرمان ايست دادن به آنكه بي‌محابا و پرشتاب، در پيچ تندِ جادة بي‌حفاظ، مي‌راند...
و چنين است كه باور داريم كلامي كه از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند و نقدي كه از روي صلاح و سلام و با قصد و نيّت صالح و سالم گفته شود، حتي در خشكسالي زمان و ستروني زمين، مي‌تواند برشكوفد و برشكوفاند و به برگ و بار نشيند و نشانَد و آب و آباداني بياورد و سينة سياه شب را ستاره‌باران كند و سردي رخوتبار سكوت را غزلبازان و از دل كوير خشك تَرَك خورده، جنگل پرگيسوي سبز بروياند و بر تن آرزومند صحراي تشنه، چشمه پر غُلغُل سرد بجوشاند و زمين و زمان را تغيير و تحول بخشد و آدميزاده را به سمت و سوي معناي ناب آدميت گسيل دارد... 

مقالات اين مجموعه، هر يك به تنهايي بر اين ستون و شالوده بنا شده كه ريشه دردها و كاستي‌هاي جامعه و نيز اشتباهات و انحرافات افراد و گروه‌ها را، نبايد در عوامل بيروني موهوم و تقدير و سرنوشت و كجمداري روزگار غدّار و توطئه خارجي و داخلي جست بلكه گاه نيك و بل ضروري است نيم‌نگاهي پرسشگرانه و نامتكبرانه بر خود افكنيم و علل و دلايل همه كژي‌ها و كژتابي‌ها و درماندگي‌ها و جاماندگي‌ها و عسرت‌ها و حسرت‌ها را در خود بجوييم و بي‌رحمانه در برابر آن بايستيم. 
اين نوشتارهاي كوتاه، هرچند هر يك ماهيت و موضوع مستقل دارند و در حوزه‌هاي گونه‌گون فرهنگي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي به تحرير درآمده‌اند، با اين حال رشته‌اي ظريف اما محكم همه آنها را به هم پيوند مي‌دهد و آن بازگشت و كاويدن ريشه‌هاي مسائل و مصائب داخلي در درون و جُستن مشي‌ها و منش‌ها و رفتارها و كردارهاي ناسنجيده و نامدبرانه خود و نيز قائل شدن به نقش عوامل و علل حقيقي و ملموس و قابل اندازه‌گيري و قابل اثبات در به وجود آمدن رخدادهاست، به جاي تن سپردن به عوامل موهوم و فرضي و فريبنده و توطئه‌انديشانه.