:
كمينه:۱۶.۵۱°
بیشینه:۱۷.۷۹°
Updated in: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۴
دکتر فرشاد مومنی بررسی کرد

چالش های اقتصاد سیاسی ایران در آستانه برنامه ششم توسعه / 1000 میلیارد دلار در هشت سال و فرصت شغلی در حد صفر

چینی ها در یک فاصله زمانی بین سال های 1996 ـ 1979 یعنی در دوره زمانی کمتر از 20 سال اینها 226 میلیون فرصت شغلی ایجاد کردند که از این میزان بیش از 70 درصد مشاغل هم در مناطق روستایی شکل گرفته بود، اوضاع برای ما مقداری متفاوت پیچیده تر است ما در دوره سال های 1392ـ 1384 از محل صادرات نفت، گاز و غیر نفت حدود 1000 میلیارد دلار خرج کردیم آن میزان فرصت شغلی که چینی ها ایجاد کرده بودند با حدود 330 میلیارد دلار سرمایه گذاری اتفاق افتاده بود ما بالغ بر سه برابر آن را در دوره ای کمتر از نصف زمان چینی ها هزینه کردیم ولی خالص فرصت های شغلی که در ایران با آن میزان هزینه ایجاد شده چیزی نزدیک به صفر بود
کد خبر: ۱۹۲۱۸۹
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۶
خبراقتصادی - برای من توفیقی است که در یک فاصله زمانی به نسبت کوتاه بار دیگر در خدمت دوستان باشم. واقعیت این است که کشور ما شرایط خاصی را تجربه می کند و به نظر می رسد یکی از روش هایی که بتوان با کمترین هزینه و بیشترین دستاورد از این شرایط عبور نمود این است که مجال بیشتری برای گفت و گو در مقیاس ملی پیدا کنیم و به معنای دقیق کلمه با فهم هر چه کامل تر از کم و کیف شرایط کنونی و بایسته های آن بتوان کمک کرد که آینده ای بهتر از امروز برای کشور داشته باشیم. ما با یک واقعیت روبرو هستیم، این که به لحاظ تاریخی فرصت های بسیار مهمی را از دست داده ایم. شاید یک مقایسه اجمالی میان نحوه برخورد چینی ها و ایرانی ها با فرصت هایی که در اختیار داشته اند مساله را بهتر نشان دهد بر اساس تحقیقات موجود، چینی ها در یک فاصله زمانی بین سال های 1996 ـ 1979 یعنی در دوره زمانی کمتر از 20 سال اینها 226 میلیون فرصت شغلی ایجاد کردند که از این میزان بیش از 70 درصد مشاغل هم در مناطق روستایی شکل گرفته بود، اوضاع برای ما مقداری متفاوت پیچیده تر است ما در دوره سال های 1392ـ 1384 از محل صادرات نفت، گاز و غیر نفت حدود 1000 میلیارد دلار خرج کردیم آن میزان فرصت شغلی که چینی ها ایجاد کرده بودند با حدود 330 میلیارد دلار سرمایه گذاری اتفاق افتاده بود ما بالغ بر سه برابر آن را در دوره ای کمتر از نصف زمان چینی ها هزینه کردیم ولی خالص فرصت های شغلی که در ایران با آن میزان هزینه ایجاد شده چیزی نزدیک به صفر بود و این در تاریخ معاصر دنیا یکی از پدیده هاست.

ما در فاصله سال های 1390 ـ 1385، این ارقام تخمین نیست و ارقام مبتنی بر سرشماری است، در این فاصله 6 ساله که دوران اوج شکوفایی نفتی است خالص فرصت های شغلی در بخش صنعت کشورمان معادل منهای 450 هزار نفر بوده، خالص فرصت های شغلی یعنی وقتی مجموع شغل های ایجاد شده با شغل های از بین رفته را در آن بخش در یک دوره زمانی مشخص جمع جبری کردند شده منهای 450 هزار. در تاریخ اقتصادی قرن بیستم ایران هرگز چنین سطحی از صنعت زدایی را در کشورمان نداشته ایم. در برابر این فرصت های شغلی که از دست رفته خالص فرصت های شغلی ایجاد شده در بخش مشاغل غیرقابل طبقه بندی معادل 715+ هزار فرصت شغلی است مشاغل غیرقابل طبقه بندی چیست؟ یعنی مشاغلی که رویمان نمی شود اسمشان را بیاوریم در اصطلاح می گویند مشاغل انگلی. پس با همین مثال های اندک ملاحظه می شود که چه شرایط پیچیده ای را پشت سرگذاشته ایم و از آن پیچیده تر بایسته های فهم دقیق شرایط کنونی است این شرایط را در اصطلاح اقتصاد سیاسی شرایطی می گویند که دولت فعلی در گروگان اقدامات دولت قبلی است. مجموع رفمی که از سال 1389 تا امروز بابت یارانه نقدی پرداخت شده معادل 8 برابر بودجه عمرانی سالانه کشور طی همین سالهاست. دولت می داند که این کار دستاوردی ندارد ضمن آن که استمرار آن نیروی محرکه اشتباهات بسیار بزرگ سیاستی نیز خواهد بود چرا که وقتی دولت چنین تعهدی برای پرداخت می کند در شرایطی که اقتصاد خوب تنفس نمی کند دولت باید با شیوه های غیرعادی تامین مالی برای چنین هزینه ای کند شیوه های غیرعادی عموماً شیوه هایی است که اگر انجام شود به دو گروه فشار می آید و باعث رونق سه گروه دیگر می شود. آن دو گروهی که از این گونه سیاست ها لطمه شدید می بینند چه کسانی هستند؟ یکی عامه مردم و دیگری تولیدکننده ها. شما اگر دقت کرده باشید یکی از کانون های اختلاف بین اقتصاددان ها طی دو سه ساله گذشته این است که از یک طرف دولت مجموعه سیاست هایی که ناظر بر افزایش هزینه های تولید بوده را متوقف نکرده گرچه این کار در مقایسه با عملکرد دولت قبلی با شیب کمتر بوده اما در اصول همان سیاست ها را ادامه می دهد برای مثال در سال 1393 دوباره قیمت حامل های انرژی را به طور متوسط 55% بالا بردند قیمت آب گران شد و تقریباً همه کالاها و خدماتی که دولت عرضه می کند گران شد پس برای تامین مالی آن هزینه ها به دلیل آن که اقتصاد در رونق به سر نمی برد دولت باید از شیوه های غیرعادی کسب درآمد کند. یعنی مثلاً نرخ ارز را افزایش دهد، قیمت حامل های انرژی را افزایش دهد و از این قبیل و وقتی این کارها را می کند عامه مردم و تولیدکننده ها تحت فشار بیشتری قرار می گیرند. اما در برابر مردم و بخش های مولد، سه گروه هستند که از این سیاست ها شادمان می شوند، واردکننده ها، رباخواران و دلال ها و آنهایی که از طریق واسطه گری کسب درآمد و سود می کنند.

الان در اقتصاد سیاسی کنونی ایران صدای کدام یک از این 2 دسته رساتر است؟ گروه دوم و شما رد این مساله را در این دولت هم مثل دولت قبل می توانید ببینید در دولت قبل وقتی طیف های وسیعی از تولید کننده ها ورشکسته شدند چه در صنعت نساجی، چه در صنعت کاشی و سرامیک چه کفش و غیره با این که ده ها اطلاعیه دادند و خواستند جلب ترحم کنند صدای آنها شنیده نشد اما وقتی ماجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده مطرح شد صنف طلافروش در تهران و چند شهر بزرگ واکنش خیلی لطیف و نرم نشان دادند، اینها مثلاً روز چهارشنبه مغازه شان را باز کردند ولی هر کس مراجعه کرد گفتند امروز روحیه برای خرید و فروش نداریم یعنی نه داد و فریادی راه انداختند، نه بیانیه ای دادند و نه چیز دیگری. روز 5 شنبه هم گفتند امروز مغازه ها را هم باز نمی کنیم. ظهر روز پنج شنبه آقای رئیس جمهور وقت با این که چنین اختیاری به لحاظ قانونی نداشت فرمان توقف قانون مالیات بر ارزش افزوده در مورد آن صنف را داد با همین یک مثال شما به وضوح شکاف میان ادعاها و شعارها را با عملکردها مشاهده می کنید یعنی اینکه از منظر اقتصاد سیاسی در شرایط کنونی، قدرت چانه زنی گروه هایی که ما در نهایت اجمال به آنها غیرمولدها می گوئیم خیلی بیشتر از قدرت چانه زنی مردم و تولید کننده هاست و مساله اساسی هم این است که این که آنها قدرت چانه زنی شان بیشتر است یکی از مولفه هایش این است که اینها ثروت بیشتر، نفوذ بیشتر در همه جا، امکانات بیشتر و از این قبیل دارند ولی از نظر اصولی ماجرا این است که آنها سازمان یافته تر هستند و نسبت به مافع خودشان نیز به نسبت آگاهند. الان اگر مثلاً چند کارشناس در راستای منافع کشاورزی سر و صدا کرده و خود را به خطر اندازند و نقدهای خیلی جدی کنند سیاست های دولت را، که بر علیه بخش کشاورزی است، کارشناس ها هزینه را می پردازند ولی شاید بیشتر از 99% کشاورزان ما اصلاً مطلع نشوند یکسری کارشناس متعهد و میهن دوست به خاطر منافع آنها چنین خطراتی را پذیرفته اند و بنابراین حمایت هم از جانب آنها رخ نخواهد داد این خیلی مهم است که بدانیم کانون های اصلی و موثر که سرنوشت کشور را رقم می زند را بشناسیم. این یک وجه بسیار مهم است.

در این زمینه یک مساله مهم آن است که فهم عالمانه کانون های اصلی گرفتاری های کشور حتی المقدور به دعواهای سیاسی و جناحی تبدیل نشود بلکه نتیجه آگاهی از کانون های اصلی گرفتاری کشور تمرکز بر حل آنها باشد برای مثال الان عامه مردم در ایران به دقت آگاهی ندارند که در چه عرصه هایی دولت کنونی در گروگان اقدامات دولت قبلی است مثلاً فرض کنید دولت جدید محترم چقدر قول داده بودند که پرداخت یارانه های نقدی رامتوقف می کنند و به جای آن اقتصاد را در مسیر رونق قرار می دهند و از نظر تئوریک اگر بجای پرداخت یارانه دولت شغل ایجاد کند عایدی کسانی که اشتغال پیدا می کنند حتی اگر همین حداقل دستمزدها که رقم آن کمتر از 50 درصد نرخ فقر رسما اعلام شده است. به آنها پرداخت شود قدرت خلق تقاضا در بازار در شرایط به شدت رکودی کنونی حدود 15 برابر در مقایسه با پرداخت یارانه نقدی بیشتر می شود. ضمن این که آن کجا که انسانها عادت کنند پولی بگیرند که بابت آن زحمتی نکشیده اند، آن کجا که با عزت نفس و تلاش و احساس مفید بودن بر عرضه کل اقتصاد بیفزایند و دستمزد شرافتمندانه هم بگیرند.

دولت این را می دانست و در تبلیغات انتخاباتی هم بارها و بارها این را گفته بود ولی الان وقتی می خواهد این کار را بکند در شرایط تناقض آلودگیر کرده. این یکی از وجوهی است که می گویند این دولت در گروگان دولت قبلی است.

یکی دیگر از وجوه این است که دولت فعلی حتی هنوز با وجود گذشت بیش از دو سال آگاهی راجع به میزان بدهی هایی که از دولت قبلی برایش مانده است ندارد زیرا در دولت قبلی آن قدر غیرشفاف عمل کرده اند که الان وزارت اقتصاد و دارایی تیم گذاشته که لااقل فهرست عناوین درشت بدهی های دولت را استخراج کند. خبر شکل گیری این تیم را مثلاً سه ماه پیش وزیر اقتصاد داده ولی هنوز نتوانسته اند به طور رسمی گزارشی تهیه کنند از رقم هایی که گفته می شود رقم مجموع بدهی ها ناظر بر چند صدهزار میلیارد تومان است.

یکی دیگر از مسائلی که خیلی سرنوشت ساز است و مفید است که انتظاراتمان را از دولت واقع بینانه کنیم این است که یکی از دوستان ما تحقیقی بسیار کاربردی کرده من یک نمونه از آن را می گویم راجع به این که عدم شفافیت چه میزان رانت و فساد ایجاد کرده، ایشان آمده ارقام تجارت خارجی ایران را با شرکای اصلی اش در ده ساله گذشته که شامل چین، امارات و ترکیه می شده را منتشر کرده. بعد ارقامی که مثلاً دولت امارات منتشر کرده را هم درآورده و با هم مقایسه کرده به این روش cross - check گفته می شود. ماجرا این می شود که آنچه ما می گوئیم به امارات صادر کرده ایم برای امارات می شود واردات و برعکس می شود صادرات. بین ارقامی که ما در این زمینه اعلام کردیم و ارقامی که آنها می گویند بین 40 تا 80 درصد تورش وجود دارد. ایشان در این تحقیق برآورد کرده که این تورش در دل خود چقدر رانت ایجاد کرده؟ در یک دوره زمانی 10 ساله حتما می دانید که این تورش سه حکمت دارد. یکی اینکه بخشی از این تفاوت ها مربوط می شود به این که واردات و صادرات قاچاق وجود داشته، بخش دیگر این است که جاهایی که تجار ایران نفع بیشتر می بردند درباره بعضی از ارقام زیاده گویی کرده اند چرا که برای زیاده گویی درباره صادرات چند جور جایزه تعلق می گیرد. در مورد واردات کم گویی کرده اند، چون هر چقدر کمتر بگویند تعرفه کمتری به آنها تعلق می گیرد و کم هزینه تر است. پژوهش مزبور این سه مولفه را به ریال تبدیل کرده و دیده در این دوره فقط در این الگوی غیرشفاف تجارت خارجی بین ایران و امارات 400 هزار میلیارد تومان رانت ایجاد شده، یعنی معادل 2 سال بودجه عمومی کل کشور فقط در تجارت بین ایران و امارات، حالا تصور کنید مجموعه کم شماری که شاید جمعشان به 5000 نفر هم نرسد غیر از سود عادی که از تجارت بدست آورده اند 400 هزار میلیارد تومان هم رانت بدست آورده اند. این که می بینید گاهی وقت ها رفتارهای مافیایی یا شبه مافیایی در اقتصاد ایران انجام می شود همه حساب کتاب های روشن دارد یعنی کانون های قدرت و ثروتی شکل گرفته که هر لحظه اراده کنند می توانند در این کشور گنجشک راجای بلبل جابزئند و ما جامعه مدنی سازمان یافته ای که در برابر اینها قرار بگیرد را نداریم و اگر کسانی این کار را کنند باید جانشان را کف دستشان بگذارند. ما می توانیم این فهرست را همین طور ادامه دهیم مثلاً در حالی که دولت قبل چیزی حدود 800 تا هزار میلیارد دلار درآمد نفتی داشته به طور هم زمان آیا می دانید میزان اموال عمومی که به عنوان خصوصی سازی واگذار کرده اند چقدر بوده؟ گزارش های رسمی سازمان خصوصی سازی می گوید در فاصله سال 1368 تا 1383 یعنی دوره 16 ساله که دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و آقای خاتمی هست ارزش کل دارایی های دولتی واگذار شده حدود 2950 میلیارد تومان بوده یعنی کمتر از 3 هزار میلیارد تومان. در حالی که فقط در دوره 1385 تا 1390 حدود 110 هزار میلیارد تومان دارایی های دولتی واگذار شده یعنی در این دوره 6 ساله حدود 40 برابر 2 تا دولت قبلی دارایی های ملی واگذار شده پس آن دلارهای نفتی هزینه شده آن بدهی های نامعلوم هم برای دولت گذاشته شده این میزان از دارایی های دولت هم فروخته شده. این رفتارهای غیرمتعارف یک ساختار هزینه ای ایجاد کرده که از جمله به طرز غیرمتعارفی سازمان های دولتی را متورم کرده اند، از نیروی کار کم کیفیت. الان دولت قادر نیست که آنها را اخراج کند. این که دولت در گروگان اقدامات دولت قبل است معنایش این است.

در چنین شرایطی تصور کنید دولت جدید هم که گروه های حامی خود را دارد و می خواهد کمی به خواسته های آن ها هم توجه کند وقتی این توجه در مسیری قرار می گیرد که منافع عمومی را ندارد در می مانیم که آیا به این کار دولت اعتراض کنیم یا نه؟ اگر اعتراض کنیم با کسانی هم صدا می شویم که شیرین کاری های دوره قبل را کرده اند اگر هم نکنیم یعنی داریم کمک می کنیم دولت در چاله یا چاه بیفتد. الان در فضای به شدت سیاست زده کنونی خیلی از کارشناسان متحیرند که حرف بزنند یا نه؟ چون یک وجه این است که به هیچ وجه نمی خواهند با رانت جویان مسلط در دوره قبلی هم صدا باشند وجه دیگر هم آن است که به شدت نسبت به آینده کشور نگرانند می بینند که همچنان اشتباهات فاحش صورت می گیرد در ذهن عوام هم این تفکیک ها به سختی صورت می گیرد ضمن آن که سازه های ذهنی رانت زده هم همچنان جایگاه خود را دارد خیلی ها هنوز حتی در سطوح بالای حاکمیت در ایران فکر می کنند نقد دولت یعنی تضعیف دولت. حالا به نظر شما نقد کارشناسی دولت تضعیف دولت است یا تقویت؟ ولی همین در ایران ماجراها دارد.

همین الان بخشی بزرگی از طرفداران دولت تصورشان این است که اگر کسی این دولت را نقد کرد یعنی دولت را تضعیف می کند در حالی که واقعیت این است که چون زور گروه های غیرمولد خیلی زیاد است اگر ما سکوت کنیم در واقع عملاً آب به آسیاب آنهایی ریخته شده که اقدامات و منافع ایشان نسبتی با توسعه و مصالح دورمدت ملی ندارد.

همه این وجوه چه پیامی دارند؟ این است که همه ما در حد توان مان برای روبرو شدن با این شرایط باید سعی کنیم سطح آگاهی خودمان بالا رود هم سطح آگاهی عمومی را بالا ببریم، هم کیفیت سیاست گذاری های دولت را ارتقاء دهیم وگرنه همه ضرر خواهیم کرد.

وقتی سیاست های کلی برنامه ششم انتشار پیدا کرد سخنگوی محترم دولت فرمودند برای این که ما بتوانیم طبق سیاست هایی که رهبری اعلام کرده سالی 8% رشد داشته باشیم سالانه 200 میلیارد دلار فقط منابع ارزی لازم داریم. شبیه به همین حرف ها را نیز اخیراً وزیر اقتصاد زده مبنی بر این که فقط سال 750 هزار میلیارد تومان باید سرمایه گذاری داشته باشیم.

این گونه سخن ها نشان دهنده چیست؟ نشان دهنده ضعف شدید در بنیه کارشناسی دولت است. چون تقریباً در دوره آقای احمدی نژاد سالانه از محل صادرات نفت و غیر نفت و گاز بیش از 100 میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم. آیا با این وجود رشد اقتصادی مورد قبول داشتیم؟ درباره ابعاد ریالی هزینه های آن دولت هم دیدید که اوضاع چگونه بوده است.

ما که به چشم دیدیم دلارها به گونه ای هزینه شد که رشد منفی با ارقام درشت پدید آورد. وقتی سخنگوی دولت می گوید فقط با تزریق ارز مشکل رشد را حل می کنیم معنی اش این است نیروی کارشناسی دولت خیلی ضعیف است. اگر بحث هایی که در دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی درباره نامه 4 وزیر صورت گرفت رادنبال کنید این بحث مطرح شد که در شرایطی که درحیطه مسئولیت مستقیم هر کدام از این وزرا مسائل بسیار حیاتی تری وجود داشته اینها روی بورس تمرکز کرده اند نشان دهنده ضعف بنیه فکری دولت است اگر حمل بر صحت کنیم و اگر هم حمل بر صحت نکنیم که ماجرا در کانال دیگری می افتد. گویی اینها هم از فضای رانتی سود می برند. در طول تاریخ تاسیس بورس در ایران بورس هرگز نماینده خوبی برای فهم واقعیت های اقتصادی کشور نبوده در همان دوره ای که رشدهای منفی وحشتناک در دوره احمدی نژاد کل اقتصاد داشته بورس جهش های بزرگ از خود نشان داده وقتی وارد جزئیات می شوید می بینید 60% کل بورس ایران مربوط می شود به شرکت هایی که در سه حوزه فعالیت می کنند. یکی پتروشیمی، یکی بانک ها و یکی هم کانی های فلزی و غیرفلزی که این مورد سوم عمدتاً به معنای خام فروشی است بانک ها یعنی آنهایی که به تجارت پول مشغولند. پتروشیمی یعنی این که با رانت خوراک بسیار ارزان قیمت سودهای نجومی بدست آورده اند. پس وقتی این 4 وزیر این نامه را می نویسند نشان می دهند برای یک متغیر کم اهمیت این همه حرارت نشان داده اند که نشان می دهد چقدر از واقعیت های ایران دور هستند. از باب ترکیب عناصر اصلی تشکیل دهنده بورس هم که 60 درصد آن این سه گروه هستند یعنی چه؟ یعنی ما نگران آنهایی هستیم که از طریق رانت، خام فروشی و تجارت پول کسب درآمد می کنند در حالی که فکر نمی کنم درک این مساله که از این سه کانال اقتصاد ایران راهی برای نجات ندارد دشوار باشد. عین این مساله در مورد بسته جدید دولت هم مطرح است. می گویند ما می خواهیم چند هزار میلیارد تومان پول تزریق کنیم اسمش را گذاشته اند تحریک تقاضا. مگر شما الان سالی حدود 34، 35 هزار میلیارد تومان به عنوان یارانه نقدی پول تزریق نمی کنید به اقتصاد؟ اقتصاد با این حجم پول تزریق شده تحریک شد؟ ما از رکود خارج شدیم؟ یا رفاه مردم افزایش پیدا کرد؟

تک تک اینها نشان دهنده این است که در کنار همه گرفتاری هایی که از دولت قبلی باقی مانده است بنیه کارشناسی جهت گیری های که دولت جدید اتخاذ کرده هم در حد نصاب نیست. حال چه خطری وجود دارد؟ خطر این است که مردم نتوانند پیچیدگی شرایط کنونی را درک کنند و به عنوان یک واکنش اعتراضی مثلاً در انتخابات شرکت نکنند اگر مردم در انتخابات شرکت نکنند برنده انتخابات چه کسی خواهد بود؟ کسی که انسجام و سازمان یافتگی دارد. آنها حامی و پشتیبان چه کسانی هستند؟ گروه های غیرمولد. یعنی این دولت که می خواست بساط را اصلاح کند و انصافاً در یک سری حیطه ها هم کارهایی کرده و درخشان ترین اش هم ماجرای تنش زدایی در مناسبات بین المللی بوده در صورت سرخوردگی و عدم شرکت مردم در انتخابات آیا اگر اینها نباشد شایسته تر روی کار می آید؟ واقعیت های موجود ایران می گوید چنین نیست. در چنین شرایطی متقاعد کردن مردم که تا حدودی احساس سرخوردگی دارند کار بسیار خطیری است. می گوئیم همین که دولت روندهای پرتنش و روندهای با رشدهای خیلی بالای منفی همراه بود را کاهش داده، از این که این کار را نمی کرد خیلی بهتر است ولی برای عامه مردم این مساله چندان قابل هضم نیست. چون ما در مقام تحلیل تخصصی می گوئیم وقتی نرخ تورم را از رشد حدود 40% رسانده اند به رشد حدود 14% ، این کار بزرگی است ولی برای عامه مردم معنایش این است که در حالی که فرصت شغلی جدیدی خلق نشده، به اندازه 14% فشار بر معیشت مردم افزایش پیدا می کند متقاعد کردن مردم در چنین شرایطی که فکر نکنید اگر قهر کنید اوضاعتان بهتر می شود فکر نکنید کار راحتی است. آنچه در این بین خیلی تعیین کننده است این است که پایان سال 94 انتخابات مجلس داریم و اواخر سال 95 هم کشور نیمه تعطیل می شود چون سه چهار ماه بعد از آن انتخابات ریاست جمهوری می شود به تجربه گذشته می دانیم در چنین شرایطی چه درون دولت چه بیرون آن همه صبر می کنند ببینند چه می شود؟ در حالی که در این شرایط که ما قرار داریم و شرایط بسیار خطیر و پیچیده ای است کشور به یک انگیزه بالا و یک برنامه خردورزانه کارشناسی و یک اراده جدی نیاز دارد ما دو تا سیکل سیاسی مهم و پی در پی را باید تجربه کنیم. در عین حال آنها که منافعشان در ایجاد تنش در مناسبات بین المللی بوده واکنش هایشان مثل آدمی زخمی است که تا آنجا که می توانند کارشکنی های جدی هم می کنند. به نظر من در چنین شرایطی شاید یکی از اصولی ترین کارها این باشد که بتوان مردم را متقاعد کرد که از سرخوردگی و انزواجویی پرهیز کنند. چون اگر این کار را کنند نه خود و نه کشور سود نخواهند برد مساله مهم دیگر این است که تا سر حد توان باید به دولت و طرفدارانش گفت نقد کارشناسی سیاست های ضعیف دولت، تضعیف دولت نیست تقویت اوست به خود دولتی ها هم باید همین را گوشزد کرد.

مساله مهم دیگر این است که سال 1394 سال دو تصمیم گیری مهم و سرنوشت ساز است می دانید که دولت سه ماه پیش اعلام کرد 15 آذر لایحه بودجه سال آینده را می دهد و 9 اسفند لایحه برنامه را می دهد ولی هفته پیش دولت تصریح کرده بودجه و برنامه را یک جا 15 آذر می دهد این یعنی قطعاً هم سند لایحه بودجه و سند لایحه برنامه با ضعف ها و کاستی های جدی روبرو خواهد بود. چرا که برخورد شتاب زده و نمایشی با مسایل حیاتی آثار خاص خود را دارد.

کار مهمی که می توان در چنین شرایطی کرد این است که هر کس درهر حدی که می تواند بنیه فکری این 2 سند را بالا برد از طریق نقد مشفقانه کارشناسی. کمک کنیم، در کلی ترین حالت بهترین شکل کمکی که می توان به دولت و ملت کرد در شرایط فعلی این است که ما یک پیشنهادهای ایجابی سازنده پیدا کنیم و به همه آنها که اهل خیر هستند بگوئیم در شرایط کنونی کشور هیچ چیزی بالاتر از خلق فرصت های شغلی تولیدی نیست. این همان نکته ای است که در اقتصاد سیاسی توسعه با عنوان اولویت شغل براعانه و یارانه مطرح است.

الان آقای رئیس جمهور مصاحبه کرده اند و گفته اند بخش هایی از مردم انتظار دارند پس از این که ماجرای توافق نهایی شد کشور با ارزانی روبرو شود آیا در حالی که دولت مرتباً هزینه های تولید را بالا می برد ارزانی اتفاق می افتد؟ در اوضاع کنونی باید به ایشان گفت ارزانی فقط به یک شرط اتفاق می افتد آن هم استمرار واردات کالاهای بنجل و بی کیفیت چینی است. آیا این ارزانی پایدار است؟ آیا به ارتقاء کیفیت زندگی مردم ایران کمک می کند؟ خیر

ما باید با دولت صحبت کنیم که تا حد امکان فشار به مردم را از دستور کار خارج کرده و هزینه های تولید را کاهش دهند و از طرف دیگر با هر کسی که دل در گرو محبت مردم و دین خدا دارد بگوئیم بالاترین خیر در گرو خلق فرصت های شغلی مولد است از دولت هم بخواهیم به جای این که به سمت متعهدکردن دولت از طریق وام گیری برود بگوئیم تا زمانی که ساختار نهادی خود را درست نکرده اید هر واحد تولیدی جدیدی که ساخته شود بعد از 2، 3 سال سرنوشت واحدهای تولیدی موجود را پیدا خواهد کرد که با 40% ظرفیت کار می کنند. یا به سرعت ورشکسته می شوند پس دولت به جای این که باب جدیدی برای توزیع رانت به نام تولید ایجاد کند. باید ساختار نهادی ضد تولیدی و کژ کارکرد موجود را اصلاح کند.

عقلانی ترین کار این است که تمرکز خود را بگذارد روی حل مشکل بنگاه های تولیدی که زیر ظرفیت تولید می کنند اگر اینها ظرفیتشان را بالا ببرند بدون این که نیاز به ارز و ریال جدیدی باشد می توانند متقاضی نیروی کار شوند این گونه هم عرضه کل کشور افزایش پیدا می کند و چون شاغلین کشور هم افزایش می یابند تقاضای کل بالا رفته و کشور می تواند از دور باطل رکود عمیق همراه با تورم نجات پیدا کند مساله دیگری که به نظر من به عنوان راه حل به معنای ارزانی توسعه گرا مطرح می شود این است در ساختار کنونی توزیع کالاها در ایران شکاف بزرگ بین قیمت تولیدکننده و قیمت مصرف کننده نهایی وجود دارد میانگین را مطالعه کرده اند و دیده اند این شکاف در اقتصاد ایران حدود 80% است یعنی سهمی که عاید واسطه ها و دلال ها می شود به طرز غیرعادی بالاست و این هم به ضرر مردم و تولیدکنندگان و هم به ضرر دولت است که قادر به مالیات گیری از دلال ها نیست. اگر راه حل هایی بتوان پیدا کرد برای اصلاح نظام توزیع، امکان وقوع ارزانی از این کانال قابل تصور است می دانید که شکاف بین قیمت تولید کننده و مصرف کننده در مورد اقلام کشاورزی حدود 5/2 برابر میانگین 80 درصدی مورد اشاره است. اگر بتوان در زمینه محصولات کشاورزی دست سلف خرها، رباخواران و واسطه ها را کوتاه کرد می تواند تحول بزرگی در بخش کشاورزی مان ایجاد کند. هم اکنون در شرایطی که بحران آب داریم حدود 30% از محصولات کشاورزی ما به خاطر فقدان صنایع تکمیل و تبدیلی از بین می رود. اینها همه از کانون هایی است که هر اصلاح و بهبودی در این حوزه ها اتفاق بیفتد نیروی محرکه ای برای توسعه می شود. مطالعاتی وجود دارد که نشان می دهد بازدهی وارد کردن دانایی در فعالیت های کشاورزی نسبت به همه گروه های فعالیت های دیگر بیشتر است. الان مطالعاتی داریم که حتی برش استانی دارد و نشان می دهد اگر در زمینه محصولات جالیزی به جای الگوی کشت کنونی به سمت الگوی کشت گلخانه ای برویم تحولی توسعه گرا برای همه ملت به وقوع خواهد پیوست.

برآوردها می گوید میزان محصولات ما 5/7 برابر افزایش پیدا می کند. در حالی که به طور متوسط آب بری و زمین بری 80 تا 85 درصد کاهش پیدا می کند. به چنین تغییراتی تغییرات توسعه ای می گویند یعنی سهم دانایی را در ارزش افزوده بالا می برد و بنیه تولیدی را ارتقا می دهد به جای این که گروه های غیرمولد را رشد دهد بنیه تولیدی را ارتقا می دهد. از این طریق هم مردم سود می برند هم دولت آیا دولت این رشد و بلوغ را از خود نشان می دهد که به جای پتروشیمی به این گونه فعالیت ها در سرمایه گذاری ها اولویت دهد؟

به نظر می رسد از طریق ردگیری این راه حل ها که مضمون آنها خلق فرصت های شغلی مولد برای مردم است که از تنگنای معیشتی بالا آیند ارتقاء بنیه تولیدی است این کار با مقاومت های خیلی بزرگ از سوی آن سه گروه یعنی رانت خواران، رباخواران و دلال ها روبرو می شود می دانید که قدرت جریان سازی آنها هم خیلی بالاست در واقع به سطح بالایی از بلوغ فکری احتیاج داریم که از چنین شرایط سختی به سلامت عبور کنیم. یک وجه ماجرا برای شما این است که ببینید در مقیاس مناطق چه اصلاحاتی در این عرصه ها امکان پذیر است. مسیر بعدی هم این است که از حداکثر ظرفیت کارشناسی خود بهره بگیرید که به صورت سازمان یافته در جهت ارتقا کیفیت سیاست های دولت کمک کار باشید. ما از ربع پایانی قرن 18 تا امروز حتی یک مورد تجربه موفق توسعه نداشته ایم مگر این که ساختار نهادی را به گونه ای سازمان دهی کرده باشند که هزینه فرصت مفت خوارگی را بالا ببرد. تا زمانی که بتوان پول مفت و زیاد بدست آورد کسی سراغ تولید نخواهد آمد این مسئولیت دولت است و باید تبدیل به مطالبه ملی شود. وقتی گزارش های رسمی می گوید بانک های خصوصی 73% از منابعشان را به غیر مولدها داده اند نقششان در ایجاد بحران هایی که در بازار ارز و سکه و مستقلات برای کشور هزینه های بزرگ ایجاد کرد محرز است.

باید از دولت بخواهیم بنیه نظارتی اش را در فعالیت های حوزه تجارت پول افزایش دهد. تا زمانی که فضا برای فساد بدون هزینه باز است تا زمانی که تجارت پول پر رونق است تا زمانی که دلالی واسطه گری برخورداری های کم رخمت دارد نمی توان انتظار داشت اوضاع و احوال کشور بهبود پیدا کند. باید از دانشگاه های مختلف این را مطالبه کرد که گزارش های به درد بخور و منصفانه تهیه کنند و بخواهیم از دولت. چطور وقتی گروه های غیرمولد خواسته دارند چنان جوی می سازند که همه را منفعل می کنند.

وقتی همه در یک کشتی سواریم مهم نیست کشتی از کجا سوراخ می شود همه باید سعی کنند راه سقوط کشتی را ببندند. این مساله ای است که در توان جامعه ما هست به شرطی که همه قدری مسئولانه تر برخورد کنیم.

واقعیت این است که در شرایط کنونی قدرت اثرگذاری آنها که منافع خود را از رانت و ربا و واسطه گری و واردات به دست می آورند از قدرت اثرگذاری علم و منافع ملی بیشتر است باید همه تلاش کنیم که زور علم از غیرعلم و زور تولید و منافع مردم از رانت و ربا و فساد بیشتر شود.

اگر این کار را کنیم سال پرثمری خواهیم داشت و کمک خواهیم کرد دولت کیفیت سیاست هایش را افزایش دهد، غفلت هایی که در مسئولیت های نظارتی دارد را به حداقل برساند و راه را برای بهبود معیشت مردم و ارتقاء کیفیت زندگی و گام نهادن در مسیر توسعه هموار کند.

من با این آرزو بحث را به اتمام می رسانم.